آیت الله میلانی میگوید:« مرحوم آیت الله خوئی در جلسات درس به اشکالات ایشان بسیار توجّه میکردند و گاهاًً نقل میکردند که در فلان بحث هنگامی که من اشکالی کردم آقای خوئی بسیار خشنود شدند. مورد مربوط به زمانی است که ایشان در درس فقه مرحوم آیت لله میلادی(ره) شرکت میکردند. در آن ایّام ایشان تحقیقی کرده بود تحت عنوان «حقوق حیوانات در اسلام» این تحقیق را به نظر مرحوم میلانی رسانده بودند که بسیار مورد توجّه ایشان قرار گرفته بود تا جایی که خطاب به علاّمه فرموده بودند: آقای شیخ محمّد تقی! من تاکنون تحقیقی در این موضوع با این عمق و جامعیّت ندیده بودم» (عباسی، ۱۳۸۸، ص۱۷).
مواردی که علاّمه در ارتباط با حقوق حیوانات مد نظر دارد:
۱) هر جاندارى که در اختیار کسى قرار بگیرد، بایستى وسایل زندگى آن جاندار را تأمین نماید. کلمه ی جاندار شامل همهی انواع حیوانات است، مگر حیواناتى که آزار و ضررى به انسان وارد کنند، مانند عقرب و افعى و مار که بالذّات موذى مىباشند و مانند سگ هار و دیگر حیوانات بیمار که بیمارى آنها علاج ناپذیر و موجب ضرر مىباشد. بنا بر این، احکام حقوقى مقرّر شامل هر حیوانى مىباشد، خواه گوشتش خوردنى باشد یا نه، بلکه خواه به نحوى از انحاء قابل بهره بردارى باشد یا نه.
۲) قرار گرفتن جاندار در اختیار کسى که موجب احکام حقوقى است، شامل ملک و امانت و عاریه و دیگر اختیارات مىباشد.
۳)مقصود از وسایل زندگى، اعم از خوراک و پوشاک و آشامیدنى و مسکن و دارو و. .. است.
۴) اگر حیوان بتواند در مراتع و دیگر جایگاههاى قابل تغذیه، زندگى خود را تأمین نماید، مالک حیوان مىتواند آن را براى چریدن و آشامیدن رها کند و اگر حیوان نتواند از آن جایگاهها زندگى خود را تأمین نماید، واجب است مالک، وسایل معیشت حیوان را اماده کند. هم چنین اگر حیوان نتواند به حدّ کافى تغذیه ی خود را اداره کند، واجب است مالک بقیه ی تغذیه ی او را به حد کفایت تأمین نماید.
۵) اگر صاحب حیوان از انجام وظایف فوق خوددارى کرد؛ حاکم [شرع]، نخست او را ارشاد مىکند و او را به اداره ی زندگى حیوان مجبور مىسازد.
۶) اگر صاحب حیوان از اطاعت حاکم تمرّد نماید، باید حاکم راههاى دیگرى انتخاب کند که حیوان را از فشار زندگى نجات بدهد، مانند فروش حیوان و یا ذبح آن، اگر گوشت آن خوردنى باشد و یا رها کردن حیوان، تا دیگران معیشت آن را به عهده بگیرند. البته اگر رها کردن حیوان موجب تزاحم تصرف کنندگان باشد، حاکم مىتواند حیوان را به یک بار یا تدریجا بفروشد و قیمت آن را به صاحب مال بدهد.
۷) اگر زندگى حیوان با یکى از راههاى فوق تأمین نگردد؛ حاکم به جاى صاحب مال، اقدام به تأمین زندگى حیوان مىنماید و به هر نحوى که وضع حیوان مقتضى است و امکانات موجود براى رهایى آن اجازه مىدهد، عمل مىکند.
۸) در صورت امتناع صاحب حیوان، حاکم مىتواند [مقداری] از سایر اموال صاحب حیوان [را] فروخته و معیشت آن [حیوان] را تأمین نماید. و اگر تأمین زندگى حیوان با اجاره دادن آن امکان پذیر باشد، حاکم مىتواند آن را به اجاره بدهد. صاحب جواهر (ره) مىگوید: به مجرد این که صاحب حیوان از اداره ی زندگى حیوان امتناع بورزد و هیچ راهى را براى رهایى جاندار انتخاب نکند، حاکم مجبور نیست که صاحب حیوان را به اداره ی زندگى حیوان اجبار نماید، بلکه حاکم به جهت ولایتى که دارد، اقدام به تأمین حیات جاندار مىنماید (جعغری، ۱۳۷۷، ص ۱۱۳).
۹) اگر مواد (و غذای مورد نیاز برای) معیشت حیوان در نزد صاحب حیوان وجود نداشته باشد و شخص دیگرى آن مواد را داشته باشد واجب است که صاحب حیوان آن مواد را بخرد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱۰) اگر کسى که ماده معیشت حیوان در نزد او است از فروش آن ماده امتناع بورزد، جایز است صاحب حیوان در موقع ضرورت آن را با ضمانت مثل همان مادّه یا قیمت آن، غصب نماید، چنان که غصب مادّه ضرورى معیشت براى انسان جایز است. البته غصب مادّه ضرورى معیشت براى ابقاى حیوان، هنگامى جایز است که خود صاحب آن مادّه و یا حیوانى که در اختیار او است، احتیاج حیاتى به آن مادّه نداشته باشد. موادّ ضرورى معیشت شامل دارو و دیگر وسایل ادامه حیات نیز مىباشد.
۱۱) اگر شیر مادر فقط به اندازه ی احتیاج تغذیه بچهاش بوده باشد، دوشیدن شیر مادر حرام است.
۱۲) اگر دوشیدن شیر براى حیوان ضرر داشته باشد، مانند این که حیوان نتواند از تغذیه ی کافى اشباع شود، حرام است.
۱۳)در صورتى که دوشیدن حیوان ضررى به خود او یا بچه ی او نداشته باشد؛ دوشیدن شیر واجب است، زیرا در صورت ندوشیدن شیر، مال مفید اسراف مىشود و به هدر مىرود.
۱۴) نباید شیر را تا آخرش دوشید، زیرا حیوان اذیّت مىشود.
۱۵) سزاوار است که کسى که شیر را مىدوشد ناخن هاى انگشتانش را بگیرد تا حیوان اذیت نشود.
۱۶) بایستى مقدارى از عسل در کندوى عسل بماند، تا زنبوران گرسنه نمانند.
۱۷) هر گونه آزار حیوان ممنوع است، مانند گذاشتن بار سنگین بر پشتش، و اجبار حیوان به حرکت سریع که موجب اذیّت حیوان باشد و زدن حیوان بیش از اندازه ی احتیاج.
۱۸ (دشنام و لعنت به حیوان و زدن به صورت آن، ممنوع است.
۱۹) زدن در موقع رم کردن حیوان به اندازه ی احتیاج جایز است، ولى زدن در موقع لغزیدن حیوان ممنوع است.
۲۰) شکار حیوانات براى تفریح و بدون احتیاج حرام است، به همین جهت کسى که براى تفریح به شکار مىرود، سفرش معصیت است و باید نماز را تمام بخواند.
۲۱) وادار کردن حیوانات به جنگ با یکدیگر مکروه است و در صورت اضرار مىتوان گفت حرام است. شکار جوجه ی پرندگان در آشیانه مادامى که به پرواز در نیامده است، حرام است، زیرا جوجه در آشیانه در پناه خدا است.
۲۲) در مواردى که وسیله ی حیات به یکى از چند حیوان کفایت کند، به طورى که یکى از آنها با آن وسیله مىتواند نجات پیدا کند و بقیه هلاک خواهند شد. مانند این که مقدارى آب داریم که فقط یکى از حیوانات را مىتواند نجات بدهد. این فرض بر دو گونه است:
الف) حیواناتى که از همه جهات حیاتى مساوى بوده باشند، در این صورت مکلّف در به کار بردن وسیله ی حیات براى ادامهی زندگى هر یک از حیوانات که داراى جهات حیاتى مساوى هستند، مخیّر است.
ب) حیواناتى که از همه جهات مساوى نبوده باشند، مانند سگ غیر مضرّ و گوسفند؛ بدان جهت که پایان دادن به حیات گوسفند با ذبح شرعى، امرى قانونى است ولى مردن سگ از تشنگى خلاف قانون است، لذا آب به سگ داده مىشود تا بدون علّت هلاک نشود. با نظر به ملاک فوق مثلا اگر جاندارى بتواند تا دو روز از تشنگى هلاک نشود، مانند شتر ولى جاندار دیگر تا آن مدت نمىتواند دوام بیاورد، مسلّم است که آب را به جاندار دوّم باید داد.
علاّمهی جعفری دربارهی حقوق حیوانات میگوید: احترام ذات حیوان بدان جهت است که داراى حیات است، نه بدان جهت که یک ماده ی اقتصادى مفید است، بلکه دلیل و عامل رشد و کمال انسانى است، با نظر به این مواد و دستورات است که مىتوان ارزش و احترام ذات انسان را که از نظر عظمت قابل مقایسه با دیگر جانداران نیست درک کرد. (جعغری، پیشین، ص ۱۲۱).
و ضمنا این حقیقت هم اثبات مىشود که هر فرد و جامعهاى که به ذات حیات انسانى ارزش و احترامى قایل نشود، آن فرد و جامعه هر ادعایى که دربارهی رشد و کمال داشته باشد، جز دروغ و خود فریبى و به مسخره گرفتن دیگران چیز دیگرى در بر ندارد.
۴-۹) دیدگاه فقاهتی علاّمه در ارتباط با حقوق بشر
بر اساس تاریخچه ی حقوق بشر انسان به حسب فطرت، موجودی درونی و اجتماعی است و از ابتدا به صورت اجتماعی زندگی میکرد و تشکیل اجتماع نیز به صورت واحد و یکنواخت برای کسب مزایای حیاتی، اختلافاتی بین آنها بروز داد و با فراوانی تعداد انسانها این اختلافات افزایش یافت. حلّ این مشکل نیاز به قوانین و مقرراتی داشت، خداوند متعال برای هدایت و تکامل بشر پیامبرانی را برانگیخت و با آنها احکام و قوانین و مقرراتی در قالب دین برای بشر فرستاد و بشارت ها و تهدید هایی جهت ضمانت اجراء به آنها ضمیمه کرد و با وظایف عبادی کامل نمود.
بشر با هدایت و راهنمایی انبیاء الهی، طریقه ی سالم و درست زندگی کردن را یاد میگرفت. البته امروز آن چه از تاریخ حقوق بشری در اختیار ماست، محدود میباشد. (جعفری، ۱۳۷۰، ص۱۴ )با توجّه به حقوق انسانی، انسان یک موجود اجتماعی است. بوجود آمدن اجتماعات همراه با اجتماع انسانهای متفاوت بروز اختلافات و منازعات را به دنبال دارد برای حلّ مشکل نیاز به قوانین و مقرراتی است که حیات جامعه را استمرار بخشد. وضع چنین قوانینی اقتضاء میکند روحیات و نیازهای مادّی و معنوی افراد انسان شناخته شود. هر چند پیشرفت علم و تمدن، پیشرفت های عالی در زمینههای مختلف داشته است ولی هنوز نتوانسته انسان را به طور کامل بشناسد و برای او یک برنامه ی سعادتمند ارائه دهد و به هر حال، انسان یک پایگاه مطمئن و قوانین کافی برای بهتر زیستن به دست نیاورده است.
روسو میگوید: «عقل هایی یکی هستند که شهوات انسانی را می بینند، ولی خود، هیچ حسّی نمیکنند، با طبیعت هیچ رابطه ای ندارند ولی کاملا آن را می شناسند. سعادت آنها به ما مربوط نیست ولی حاضرند به سعادت ما کمک کنند» (روسو، ۱۳۷۹، ص۱۸).
این، قوانین و مقررات اجتماعی لازمه، برای زندگی اجتماعی ارائه میدهد و علاوه بر اعتقاد و ایمانی که در بیرون خود به وجود میآورد در اصطلاح روابط اجتماعی نقش دارد. ایمان مذهبی به ارزشهای اخلاقی اعتبار میدهد، افراد را به هم پیوند داده و احترام به روابط متقابل و عدالت و تقوی را در افراد بوجود میآورد.
در آنها مقاومت و شکست ناپذیری در برابر تلخی ها و شکست ها ایجاد میکند. همهی این ها در تنظیم امور جامعه و ایجاد جامعهی سالم نقش دارند. ازطرف دیگر، انسان موجودی است که صفت زیاده طلبی دارد و این موجب میگردد محدودیتی برای خود قایل نشود و حدود و حقوق دیگران را رعایت نکند و محترم نشمارد. برای حفظ زندگی دسته جمعی وجود ضوابط و مقررات ضروری است تا افراد از نتیجهی تلاش دیگران بهره مند شوند و همچنین حاصل تلاش خود را در اختیار دیگران بگذارند که حدود وظایف افراد در قبال یکدیگر روشن باشد تا وضع مطلوب در جامعه به وجود آید، مجموع این قوانین و مقررات همان نیاز انسان به حقوق را روشن میکند(مرادی، ۱۳۷۹، ص ۴۴۹).
علاّمهی طباطبایی در ذیل آیه ی «کان النّاس امر واحده» ( سورهی بقره آیه۲۱۳). چنین بیان نموده که: انسان به حسب فطرت، مدنی و اجتماعی است و در آغاز تشکیل اجتماعات نیز به صورت گروه واحد بودند، بعدا در میان ایشان به مقتضای فطرت، اختلافاتی در کسب مزایای حیاتی بروز نمود که رفع این اختلافات نیاز به قوانین و نظامات داشت، لذا خداوند پیامبران را مبعوث کرد و همراه آنها قوانین در شکل دین برای بشر فرستاد و تهدید و بشارت ها نیز ضمانت اجرایی آن بودند ( طباطبایی ، ج۲، ص۱۶۲).
از آن جا که انسان محور اصلی در حقوق است و وضع مقررات و تنظیم روابط و به وجود آوردن زمینهی رشد و جامعهی سالم همه به خاطر این موجود است دیدگاههای مختلفی برای تعریف انسان وجود دارد و این تفاوت دیدگاهها موجب تعاریف و راه حل های گوناگون گردیده است اکنون باید دید انسان در حقوق بشر جهانی چگونه تعریف و توصیف میگردد و اسلام چگونه به آن می نگرد.
توجّه به کرامت انسانی یکی از مسایل اساسی است که بیاعتنایی به آن یکی از عوامل بسیار مهمّ رکود انسانها و محرومیت آنان از تکامل اخلاقی و روحی میباشد (کرامت عبارت است از آن حیثیت والای انسانی که از مراعات حقوق خویشتن و دیگران و انجام تکالیف و وظایف، نه با استناد به هدف های مادّی مشخص بلکه مستند به احساس عمیق وجدان انسانی که خداوند متعال به عنوان بزرگ ترین عامل ترقی در نهاد انسانها به ودیعت نهاده است، سرچشمه میگیرد.
علاّمهی جعفری معتقد است که ازدیدگاه اسلام کرامت ذاتی عنایت خداوندی دربارهی بندگان خویشتن است(جعفری، ۱۳۷۷، ج۱، ص۱۶۱).
علاّمهی مطهری در این زمینه میگوید: «انسان غربی تا حد ماشین تنزّل کرده روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است اعتقاد به علّت غایی و هدف داشتن طبیعت یک عقیده ی ارتجاعی تلقی شده است از نظر غرب صحنهی حیات برای همهی جانداران از جمله انسان میدان خونینی است که نبرد لا ینقطع زندگی آن را بوجود آورده است. اصل اساسی حاکم بر وجود جانداران و از جمله انسان اصل تنازع بقاء است» (مرتضی مطهری، ۱۳۸۵، ص۱۳۸).
از نظر برخی انسان، ماشینی است که محرّک او جز منافع اقتصادی نیست و عدّهای دیگر محرک و انگیزه ی اصلی همهی حرکت ها و فعّالیتهای انسان را عوامل جنسی میدانند. در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر از حقوق فطری انسان سخن به میان آمده است در حالی که اوّل باید تعریف و تفسیری از انسان ارائه داده و سپس به حقوق مقدس او بپردازد و به نظر میآید دیدگاههایی که انسان را در حد حیوان و ماشین مصرفی میکند قادر نخواهد بود موانع حقوق اساسی و فطری انسان باشند و باید ابتدا جایگاه انسان روشن گردد و سپس در مورد حقوق او سخن به میان آید.
حقوق اسلامی با ایجاد جامعهی سالم در صدد تامین سعادت انسانی است و هدف از وضع حقوق و قوانین و مقررات فراهم آوردن زمینههای قرب الهی است تا انسانها بعد از تعلیم و تربیت و رشد فکری و فرهنگی به سوی سعادت ابدی گام بردارند. بنابراین در زندگی انسانی باید هم به ابعاد فردی و هم به ابعاد اجتماعی توجه شود و این موضوع در حقوق اسلامی کاملا مدّ نظر میباشد (مرادی، ۱۳۷۹، ص ۴۵۴).
مکتب های گوناگون هر کدام در یک بعد و مسیر خاص شرکت نموده اند یا اصالت فرد را اصل قرار داده و همه چیز را در جهت تامین خواسته های او قرار داده اند و از این طریق به سازماندهی زندگی اجتماعی بشر پرداختهاند که اگر آزادی های فردی تامین شود و اقتصاد در جهت تأمین منافع فردی باشد، جامعه نیز بهره مند خواهد شد در مقابل، مکتب هایی نیز به تامین منافع جامعه اصالت داده اند و گفتهاند اگر منافع جامعه تامین گردد افراد از آن بهره مند خواهند شد.
امّا در مکتب اسلام منافع و مصلحت های اجتماعی کاملا مورد توجّه است امّا گرایش ها و خواسته های فردی و فطری نیز زمینهی رشد و فعالیت دارند. اگر در اقتصاد، طرحی برای اجتماعی ارائه میدهد، مصلحت های اجتماعی و فردی در نظر میگیرد در مسایل خانوادگی و اجتماعی نیز مصلحت فرد در کنار مصلحت اجتماع مطرح است (پیشین).
علاّمهی جعفری میفرماید: «در بررسی نظریات مختلف از دانشمندان به این نتیجه میرسیم که در بین ژرف اندیشان و مصلحانی از شرق و غرب وجود یک قانون عام بین المللی مورد پذیرش است.
تحقیق از عناصر فرهنگی و ادبی و اقوام و ملل گوناگون، پذیرفتن این نظریه را سهل خواهد نمود و وجدان عام بشری (فطرت)، گوهر مادّی مکنون و پایدار الطاف اندیشهی بشری امروز میتواند به عنوان عالی ترین مبانی هماهنگی و اتّحاد بشری مورد تحقیق قرار گیرد. اگر ما بخواهیم انسانها را باید اندیشه های خود محوری و خود کامگی که داشتند و دارند و خواهند داشت ملاحظه کنیم، هیچ نوع اتّحاد و هماهنگی میان انسانها قابل تصوّر نیست، اوّلین کار خود محوری و خود کامگی تلقین این اصل است که من (هدف دیگران، وسیله) و این باعث ازبین رفتن وجدان و فطرت پاک انسانی میگردد، در نتیجه امکان ندارد انسانهایی پیدا شوند که با کمال آزادی و از صمیم قلب از هماهنگی و اتّحاد برخوردار باشند» (باقرزاده، ۱۳۸۳، ص ۲۲).
هر چند انسانها در وجوه مختلف، تفاوت هایی با هم دارند که قرآن نیز میفرماید: «ما شما را با اختلاف رنگ ها و زبآنها آفریدیم» (سوره روم آیه ۲۲).