واژه شغال از ریشه ی سانسکریت Cryala گرفته شده است که در زبان پهلوی به صورت Sayal تحول یافته و همین تلفظ با اندک تغییراتی به زبان فارسی دری رسیده است.» (عبدالهی، ۱۳۸۱ : ۵۴۰) ابراهیم پور داود معتقد است: «خود کلمه شغال فارسی نیست و از سرزمین بابل به ما رسیده است؛ بنابراین، «توله» که در فارسی به معنی «بچه سگ» است با «توره» که به معنی شغال است یکی است و فقط «لام» و «راء» به همدیگر تبدیل شده است.» (پور داوود،۱۳۸۰: ۵۴۲)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«رکس وارنر » معتقد است: در قصه های عامیانه شغال بیشتر، حیوانی حیله گر و مکار است تا شریر و بدکار. در برخی اساطیر مصر، شغال با مرگ و دنیای مردگان ارتباط دارد بدین صورت که او راهنمای مردگان برای داوری نزد ازیریس است. اعتقاداتی وجود دارد که شغال حیوانی مرده خوار است. در قصه های عامیانه هندی شغال همان نقشی را ایفا می کند که روباه مکار در اروپا دارد و در قوانین هندی، یک همسر خائن در تجسم بعدی زندگی اش به شغال بدل می شود. (وارنر، ۱۳۸۷: ۵۲۰- ۵۱۹) بنابراین صفت خیانت، در پیکر شغال تجسم می یابد. بر اساس این اعتقادات به طور کلی می توان جنبه ی نمادین شغال را این گونه بر شمرد : مکر و فریب، مرده خواری، خیانت و …
۶-۳-۱۴ گوزن
این حیوان برای اقوام آسیای مرکزی مقدس بوده و غالباً در هنر آنان نشان داده می شد. به شکلی نمادین گوزن با غزال، مرال و بز کوهی جابجا می شود.(کوپر، ۲۶۶)
گوزن در لغت نامه دهخدا چنین معنی شده است ک نوعی از گاوکوهی می باشد، و شاخ های او به شاخ های درخت خشکیده که به هر دو شاخش چند شاخ دیگر رسته باشد، گویند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست.
گوزن مظهر تیز پایی و طول عمر و وقار است و در باورهای اساطیری نماد نیروی بدنی و قدرت در دویدن است؛ اغراق در نمایش شاخ ها نشانه گله داری و کشاورزی است، شاخ گوزن با هلال ماه در ارتباط بوده و هر کجا که گوزن هست آب هم هست. برای اقوام هند و اروپایی و آسیای مرکزی گوزن حیوان مقدسی بوده و در بیشتر آثار هنری کاربرد داشته.گوزن صورتی از (آنو) خدای آسمان ها در تفکر بین النهرین و (سرونوس)خدای شکارچیان اقوام سلتی بوده که صورت آدم و شاخ گوزن دارد. در اساطیر یونان – روم گوزن نشان (آرتمیس) است که در نقش شکارچی ظاهر می شود.
در ایران نقش گوزن بر آثار بدست آمده از لرستان، مارلیک، زیویه، همچنین در دوران پارتها و ساسانیان می توان اشاره کرد: از هزاره اول پ.م بشقاب منقوشی با نقش دو گوزن بر داخل آن از نواحی شمال غرب ایران – اردبیل بدست آمد است. (ایتنگهاوزن . یار شاطر، ۱۳۷۸: ۳۰) بر روی مهر های استوانه ای متعلق به لرستان، حیواناتی چون گوزن را در کنار قهرمان اساطیری مشهور به «گیل گمش» نشان می دهد.
در میان ابریق های سفالین مارلیک – در میان اشیای «گنجینه زیویه» از دوران هخامنشی یا سلوکی، در دوره پارتی از ناحیه گرمی مغان آثاری که نقش گوزن در آنها آورده شده است بدست آمده است.
۶-۳-۱۵ روباه
مهرداد بهار درباره ریشه واژه روباه می نویسد «شایدurupay با روباه، اوستا urpay مربوط باشد. در پهلوی نام این جانور را به راسو ترجمه کرده اند. لقب او در اوستا : Zaenahvant به معنای مسلح آمده است که در پهلویZenaeand و در فارسی «زیناوند» شده است از او چندان یادی در اوستا نشده است.» (بهار ، ۱۳۶۲: ۱۵۲)
در لغت نامه دهخدا ذیل واژه ی روباه آمده است: یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گریرا بدان نسبت می دهند؛ پوست این حیوان را آستر لباس میکنند و گاهی برای زینت بکار می رود. در مشرق زیاد است.
در اوستا روباه به عنوان حیوانی معمولی، ولگرد و رمنده که به اجساد و مردار ها گرایش دارد و باید او را از اجساد دور نگه داشت، اشاره شده است.(عبد اللهی ؛ ۱۳۸۱: ۳۹۴) در فرهنگ اساطیر ایرانی « زیر عنوان روباه آمده است که: روباه جانور مقدسی از رسته سگان است که برای مقابله با «خفگ دیو» آفریده شد. این جانور چنان مقدس است که مرده آن خانه و مردم را آلوده نمی کند. «در فرهنگ مصور نماد سنتی» آمده است: روباه مظهر موذیگری، زیرکی، ریاکاری، حیله گری و تزویر است.» (هال، ۱۳۸۰: ۵۱) نکته شایان توجه این است که روباه در بسیاری از سرزمین ها نماد حیله و مکر است.
۶-۳-۱۶ گرگ
ابراهیم پور داود در جلد اول «یشت ها» می نویسد :«در اوستا گرگ به صورت «وهرکه»(Vahrka) آمده است.» (پور داود، ۱۳۵۶: ۴۵۹) همچنین در «فرهنگ ایران باستان» آمده است : «ایالت گرگان (جرجان) که در اوستا «وهرکان»(Vahrakana) نامیده شده ، از واژه «وهرک»(Vahraka) = گرگ است». (پور داوود، ۱۳۸۰: ۲۰۶ پاورقی)
در لغت نامه دهخدا ذیل واژه ی گرگ آمده است: حیوانی از تیره ی گربه سانان از دسته گوشتخواران.
در ایران باستان گرگ از جمله جانوران منفی و منفور است «گرگ نمادجانوران اهریمنی است زیرا زردشت را در کودکی به اغوای «دور سرو» (Durasraw) در لانه ی گرگ ماده ای که بچه هایش را کشته اند، قرار می دهند اما پوزه گرگ خشک می شود. [یعنی نمی تواند به زردشت آسیبی برساند] همچنین زردشت در هفتاد سالگی به دست «تور بر دروش»(Turbradruxs) که به صورت گرگ در آمده است کشته می شود. » (قلی زاده، ۱۳۸۷: ۳۴۸) بنابراین گرگ از مخلوقات اهریمن و متعلق به جهان تاریکی است.
گرگ حیوانی است که در اغلب اساطیر شهرت بدی دارد و نماد درنده خویی و بی رحمی و پرخوری و خشم است. اما یونانیان و رومیان گرگ را مقدس می پندارند. «رومیان به ماده گرگ احترام می گذاشتند، زیرا «رومولووس» (Romulus) و « رموس» (Remus) که از بنیانگذاران افسانه ای شهر روم بودند را شیر داده بود.» (هال، ۱۳۸۰: ۹۰)
۶-۳-۱۷ پلنگ
«در زبان پهلوی کلمه پلنگ معادل تلفظ امروزی فارسی آن به صورت Palang ضبط شده است. پلنگ از ریشه ی اوستایی Paret به معنای «جنگیدن» ساخته شده است و واژه ی نبرد نیز از همین ریشه است». (عبدالهی،۱۳۸۱: ۲۱۵)
در لغت نامه دهخدا ذیل واژه ی پلنگ آمده است: حیوانی است درنده و دلیر و چابک و قوی که به همه جانوران حتی انسان حمله می کند و از شاخه درخت بالا می رودو در کمین می نشیند، در ایران زیبا تیرین نوع آن موجود است. از راسته ی گوشت خواران جزو تیره گربه سانان با خالهای سیاه روی پوست.
در اساطیر ایران «پلنگ مانند شیر و ببر و دیگر درندگان از راسته ی گرگ ها بوده و جانوری اهریمنی است و کشتن آن کاری بسیار نیک است.» (قلی زاده، ۱۳۸۷ : ۱۵۴) در اساطیر ایران پلنگ نقش خاصی بر عهده ندارد تنها به قدرت و مرغوب بودن پوست و چرم و نقش او بر پرچم ها در اشعار – به خصوص اشعار حماسی- اشاره شده است .
پلنگ در اغلب اساطیر نماد درنده خویی، تهاجم، بی رحمی و تهور، اهریمن، گناه، دورویی، شیطان، نفس اماره و… است اما در اساطیر مصر، پلنگ علامت ویژه ی «ایزیس» و در یونان نشان «دیونیزوس» و در مفهوم آفریننده است اما نقش ویرانگر را نیز دارد. (کوپر، ۱۳۷۹: ۷۵)
در رابطه با حیوان پلنگ ذکر چند نمونه در ایران باستان لازم به نظر می رسد: سفالینه جانورسانی به شکل پلنگ مکشوف از مارلیک، ریتونهای شاخی بدست آمده از دوران اشکانی و همچنین نقاشی کوه خواجه در سیستان که نقش مردی را سوار بر پلنگ نشان می دهد.(مقدم،۱۰۴)
۶-۳-۱۸ ببر
ببر از حیوانات درنده ای است که درایران چندان در باره او نماد پردازی نشده است و نقش خاصی در اساطیر ایران ندارد و تنها در تقابل با پهلوانان است.
در لغت نامه دهخدا درباره ببر آمده : نوعی شیر خطایی نارنجی رنگ با خطوط سیاه نواری شکل از تیره ی گربه ها. «از ببر به عنوان حیوان معروف در متون اوستایی گفتگو به میان نیامده است. در کتاب بندهش در یک مورد ببر را به همراه شیر و پلنگ، جزو گروه «ددان» و در دسته گرگ ها جا داده است.» (عبدالهی، ۱۳۸۱: ۱۴۱)
بنابراین ببر به عنوان حیوانی درنده چهره ای منفی دارد اما قدرت و شجاعت این حیوان شکاری قابل توجه است؛ «به همین جهت پهلوانان در متون حماسی به ببر تشبیه می شوند و برای نمایش قدرت، به جنگ و یا شکار ببر می روند، چنان که یکی از قهرمان های گرشاسب نبرد با چند ببر است.» (همان،۱۴۲) ضمن این که پوست ببر نیز در ایران مورد توجه است.
«ببر یادآور قدرت و سبعیت است که نشانه های منفی هستند. ببر حیوانی شکاری است و از این رو نشانه طبقه جنگجو است.» (همان:۶۳) ببر از حیوانات درنده ای است که با غلبه ی غریزه و خشم بر او ، حیوانی مهار نشدنی می نماید و پس از فروکش کردن امیالش آرام به نظر می رسد، بر این اساس ببر را نشان قدرت های غریزی می دانند که البته می تواند سرکوب شود، از طرفی «ببر به طرزی مبهم نماد آگاهی است آگاهی که زیر امواج هوس های اولیه زنجیر گسیخته غوطه می خورد.» (همان: ۶۵)
با توجه به زیستگاه ببر که در بیشه ها و جنگل های انبوه است نمادپردازی این حیوان اغلب به زیستگاه او مرتبط است. «در سراسر جنوب شرقی آسیا، ببر به عنوان مرشد معنوی نگاشته می شود؛ اوست که رهرو نو پا را در جنگل راهنمایی می کند تا او را به مرحله ی سرسپاری برساند که در واقع کشتن و دوباره زنده کردن است.» (همان:۶۴) قابل توجه است که «در آئین بودا نیز ببر نماد ایمان و کوشش معنوی است زیرا او از جنگل گناهان عبور می کند که به صورت بیشه ی خیزران تصویر شده است.» (همان: ۶۴)
۶-۴ مفهوم دیگر نقوش موجود در صخر نگاری ها
علاوه بر نقوش حیوانی گاهاً با نقوش دیگری بر می خوریم که در اینجا به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.
۶-۴-۱ شاخه درخت
در داستان های بید پای آمده است : «…. و زندگانی را به آن دو شاخ بر کشیده [مانند کردم]… » (الباری، ۱۳۶۱: ۷۰) . و درتعالیم بودا، نیز «تاک ها به منزله تداوم زندگی بشر است.» (رجب زاده، ۱۳۷۴: ۱۰۵)
شایان توجه است که درختان و گیاهان ، پیوسته در تفکر و اندیشه ی بشر، نمادی از حیاط و زندگی اند. چنین جنبه ی نمادینی از دوران اساطیری در تفکر انسان وجود داشته است. داستان های مربوط به زندگی و خدایان برکت بخشی در اساطیر – که خدای درخت، گیاه محصول و زراعت هستند و با سبزی و حیات پیوند دارند نشان دهنده ی ارتباط درخت و گیاه با حیات است. شاید این تفکر از زمانی در اندیشه ی بشر قوت می گیرد که به اهمیت کشاورزی پی می برد، زیرا داستان های مربوط به خدایان برکت بخش در اساطیر کشورهای مختلف، مراسم نمادین و آئینی را دنبال داشته که نشان دهنده ی مرگ و زندگی مجدد و بازگشت برکت به زندگی و محصول مردم است؛ همچنین اغلب خدایان برکت – بخش با گاو که در زراعت و کشاورزی عنصر مهم و مفیدی تلقی می شد در پیوند هستند. (به تغیرات فصلی درختان که نشان از مرگ و حیات مجدد دارند و بی ارتباط با مرگ و حیات خدایان برکت بخشی نیست توجه شود.)
۶-۴-۲ زن
در اساطیر ایران، نه تنها گاو نر مظهر حیات و بالندگی و باروری است بلکه گاوهای ماده (شیرده) نیز تمثیلی از باروری هستند.
زنان در اساطیر، مظهر باروری و حیات و باران آوری و اسیر شدن و زندانی شدن یا دزدیده شدن آن ها توسط اهریمن یا دیو خشکی. در اساطیر ایران و هند و گاه دیگر سرزمین ها، به معنی هشدار برای توقف حیات و بارندگی و تبع آن نابودی سرزمین و آزاد کردن آن توسط قهرمان، به معنی سیلان مجدد برکت و باران است، بنابراین هم زنان و هم گاو های شیر ده کنایه از باران و باروری و حیات هستند.
«رابطه زن و باروری از ابتدای تفکر بشر وجود داشته است و نشانه هایی از الهه باروری در بسیاری از تمدن ها، از جمله در سرزمین ما به چشم می خورد.» (صمدی، ۱۳۷۶: ص۲۳)
۶-۴-۳ دایره
در ایران در تبدیل به حقله ایزد مهر یا حلقه فره ایزدی درنماد فروهر شده و هم اکنون و نیز در همه فرهنگ ها کم و بیش نماد تعهد، مرحله، گذر و نشان مهر است.در کل فضایی مقدس جادویی و محافظت شده است.
دایره نقطه ای است گسترش یافته، سمبولیسم یا تفسیر نمادین آن در بر گیرنده مفاهیم کمال، یکپارچگی و نبود هر نوع تمایز و تفکیک است. علاوه بر مفهوم کمال که به طور ضمنی در دل نقطه ازلی وجود دارد، دایره نمادی از خلاقیت، یعنی خلق جهان در مقابل خالق نیز هست. دوایر متحدالمرکز نمایانگر طبقات و سلسله مراتب وجود می باشند.
حرکت دایره ای کامل و تغییر ناپذیر است، بدون آغاز و بدون تغییر. به همین خاطر است که دایره نمادی از زمان می باشد، زمانی که به عنوان مجموعه زنجیر واری از لحظات که به نحوی پی در پی، بدون تغییر و شبیه یکدیگر دنبال هم تکرار می شوند، تعریف شده است. علاوه بر این، دایره که نمادی از حرکت پیوسته و مدور آسمان می باشد با الوهیت نیز در ارتباط است و مفهوم بی پایانی را القا می کند. در مرتبه بالاتری از تعبیر، آسمان نیز به خودی خود به نمادی بدل می شود، نمادی از جهان معنوی، نادیدنی و متعالی. دایره نشانی از احساس و مبین زنانگی و عنصر مونث است.
با این همه دایره در معنایی مستقیم تر نشان دهنده آسمان کیهانی است، بخصوص هنگامی که آسمان در تلاقی با زمین قرار می گیرد و با آن هماهنگ می شود.
در مرکز دایره (یعنی همان نقطه) تمام شعاع ها به نحوی هماهنگ کنار هم جمع می شوند؛ این نقطه در برگیرنده تمام خطوطی است که از مبنای مشترک هماهنگ با یکدیگر نشات می گیرند. تمامیت و یکپارچگی این خطوط در این نقطه مرکزی در اوج کمال خویش است.
دوایر متحدالمرکز که در آثار مربوط به مذهب بودایی ذنZen Buddhism) )، بودایت مرسوم در ژاپن که بر طبق آن دستیابی به حقیقت از طریق مراجعه به درون حاصل می شود تا از طریق اتکا بر کتاب های مقدس غالبا به چشم می خورد نمادی از آخرین مرحله تکامل درونی یا هماهنگی معنوی است.