اکثرجوانان به دنبال این هستند که به واسطه ورود به دانشگاه و اخذ مدرک دانشگاهی از نظر شغلی در جامعه جایگاه مناسبی بیابند. از سوی دیگر، تفاوت بین دستمزدها با سطوح تحصیلی افراد مرتبط است، با ورود خیل عظیم جوانان به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی باعث شده است که تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی از میزان نیروی انسانی متخصص مورد نیاز در خیلی از رشتهها یا حداقل از ظرفیت جذب بخش دولتی فراتر رود، با وجود این، ورود به آموزشعالی همچنان به عنوان مهمترین عامل در انتخاب متقاضیان اشتغال و کار و پیشرفتهای بعدی محسوب میشود، اگر چه حضور پسران در آموزش عالی نسبت به گذشته کمرنگتر از گذشته شده است اما مزایا و منزلت اجتماعی که از عناوین و مدارک تحصیلیِ دانشگاهی عاید دختران میشود، آنها را به سوی کسب علم و دانش در آموزش عالی سوق داده است.
۲-۱-۵ آموزش عالی و هویت یابی
پس از نهاد خانواده تأثیرگذارترین عامل در هویت یابی اشخاص، نهاد آموزشی است. نهاد آموزشی، با ارائۀ الگوهای مناسب به جوانان و رابطۀ عاطفی با آنها و همچنین پرهیز از برخوردهای خشک و مستبدانه و یا بیتفاوت، خواهند توانست با جذب آنها به فرهنگ خودی، زمینههای هویتبخشی و هویتیابی را در جوانان فراهم کنند.
جدیترین بحرانی که ممکن است در جوانان یک جامعه خود را نشان دهد بحران هویت است که از آن به عنوان آشفتگی هویت، اختلال هویت و فقدان هویت نیز نام برده میشود. شکلگیری هویت تحت تأثیر زمینههای گسترده اجتماعی، خانوادگی و تاریخی است و جوان باید پس از کشف نکتههای بسیار، هویت شخصی خود را انتخاب کند. علاوه بر این، انتخاب اهداف خاص در زندگی توسط جوان به فرصتهای قابل دسترس و ارزشمند در جامعه بستگی دارد. (کات و لوین[۱۱]، ۱۹۸۸: ۸۴). بنا به نظر آدامز و فیتش محیطهای تحصیلی که گسترش فکر، آگاهیهای انتقادی و تحلیلی را نسبت به موضوعات اجتماعی ارتقا میدهند هویتیابی را تسهیل میکنند (آدامز و فیچ[۱۲]، ۱۹۸۳: ۷۵).
بسیاری از بر این عقیدهاند که مهمترین وظیفۀ دانشجو، تکوین هویت است و در واقع فرایند جستجو برای یک هویت، احتمالاً از سالهای دبیرستانی آغاز میشود. به نظر ههنیر (۱۹۸۱) سال اول دبیرستان زمان بحرانی برای دانشآموز به شمار میآید که از درورۀ کودکی عبور کرده و به تجربههای دبیرستانی مشغول است. وی معتقد است که بسیاری از دانشآموزان نمیتوانند این تکلیف را در طی دورۀ دبیرستان تمام کنند و این فرایند در سالهای دانشگاهی ادامه پیدا میکند (حسینشاهی، ۱۳۸۴: ۲۴).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
هویتیابی، با سطح تحولشناختی و سبکشناختی فرد در حل مسائل هویتی (برزنسکی[۱۳]، ۲۰۰۸: ۵۵). و از طرف دیگر، با بافتارهای خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تحصیلی (سولومنتس و هاری[۱۴]، ۲۰۰۸: ۷۸). که موقعیت تفکر و به دست آوردن تجارب گوناگون را به فرد می دهند، ارتباط دارد. از این رو به نظر میرسد که جوانانی که به دانشگاه میروند از وضعیت مناسبتری نسبت به جوانان غیردانشگاهی برخوردار هستند. چرا که در در جۀ نخست در محیط مساعدتری قرار دارند که برای یافتن پاسخ سؤالات هویتی امکان دسترسی به افراد تحصیل کرده و شخصیتهای علمی بهعنوان دیگر افراد مهم به راحتی میسر است؛ دوم اینکه، به دلیل یادگیری نحوۀ تفکر علمی به مدد تحصیلات دانشگاهی، بهتر میتوانند از عهدۀ حل مسائل هویتی برآیند.
پیتر تیلور[۱۵] هویت دانشگاهی را در سه سطح از همدیگر متمایز میکند. یکی هویتی که دانشگاه به عضو دانشگاهی میدهد. وقتی فردی میگوید من استاد دانشگاه هاروارد یا دانشگاه تهران هستم در اصل دانشگاه محل خدمتش به او اعتبار و پرستیژ میدهد. دوم، مجموعۀ عناصر مربوط به «هویت رشتهای[۱۶]» و ویژگیهای حرفهای خاص مربوط به رشتههای مختلف (تیلور، ۱۹۹۹: ۴۲-۴۱) رشتههای مختلف فرهنگهای متفاوتی دارند و هویتهای متمایزی به وجود میآورند. تونی بچر[۱۷] معتقد است هر یک از رشتههای دانشگاهی متناسب اهداف، روشها، اصول و کاربردهایشان، نظامی از ارزشها، باورها و هنجارها یا «فرهنگ رشتهای[۱۸]» را تشکیل میدهند. (فاضلی، ۱۳۸۲: ۱۰۱). سومین نوع هویت دانشگاهی مورد نظر تیلور، «هویت جهانی[۱۹]» دانشگاهیان است که بین تمام رشتهها تخصصها و گروههای دانشگاهی مشترک است. وقتی میگوییم من یک فرد دانشگاهی هستم اشاره به چنین هویت جهانی داریم. هویت جهانی دانشگاهی دارای دو عنصر یا مؤلفه اصلی است: نخست «استقلال دانشگاهی[۲۰] و دوم «آزادی دانشگاهی[۲۱]» است (تیلور، ۱۹۹۹: ۴۲).
پیر بوردیو (۱۹۸۸) آنچه را که سازندۀ هویت دانشگاهیان است با مفهوم عادات توضیح میدهد. از دیدگاه بوردیو انسان آکادمیک[۲۲] یا عضو اجتماع دانشگاهی[۲۳] کسی است که عادات و منش و ساختمان ذهنی[۲۴]، ذوق، سلیقه و آن چه به عامل اجتماعی این امکان را میدهد که روح قواعد، آداب، جهتها، روندها، ارزشها و دیگر امور حوزه مناسب کنش آکادمیک و زیست دانشگاهی در درون او شکل گرفته، پذیرفته شده و منشأ اثر شود، داراست. این عادات مانند دیگر عادات اجتماعی محصول ساختار اجتماعی معینی هستند و از اینرو در جوامع مختلف عادات دانشگاهی مختلف وجود دارد (بوردیو، ۱۹۸۸ به نقل از فاضلی، ۱۳۸۲: ۱۰۳).
۲-۱-۶ آموزش عالی و تحرک اجتماعی
آموزش عالی دارای دستاوردهای زیادی است. یکی از دستاوردهای سیستمهای آموزش عالی فرصت رو به رشد برای تحرک اجتماعی است. به طور قطع، گردآوری و انباشت مدارک آموزشی یک راه اصلی برای پیشرفت تحرک اجتماعی برای بسیاری از افراد در جوامع صنعتی مدرن است منوط به اینکه فضایی اصلی در این رابطه وجود داشته باشد.
تحرک اجتماعی معمولاً ناشی از دو عامل، یکی تحرک ناشی از گردش طبقات و دیگری تحرک ساختی است. تحرک ناشی ازگردش طبقات معمولاً از طریق تغییر شغل، کسب درآمد بیشتر، برخورداری از آموزش بیشتر، مناسبات خانوادگی و روابط قومی صورت میگیرد و تحرک ساختی ناشی از تحولات اقتصادی اجتماعی جامعه و تغییر ساختارهای سکونتی و اقتصادی اجتماعی است (کاظمی پور، ۱۳۷۸: ۱۷۹- ۱۳۹).
فرزندان بسیاری از زمینداران خردهپا به سبب گرایش این طبقه به سوی سوادآموزی و اخذ مدرک تحصیلی دبیرستانی و دانشگاهی، به کارهای اداری روی میآورند و قشر کارمند شهری را تشکیل میدهند. افزایش تعداد دانشگاهها در سالهای اخیر نیز به دگرگونی در ترکیب ساختی طبقۀ میانه در شهر و روستا دامن زده است. طبقه دیگری هم که به عنوان طبقه میانه شناخته شده است، همان طبقه خبرگان است که شاخص طبقهای آنان بر پایه مهارتهای فنی و استعدادهای حرفهای در بازار کار مشخص میشود. وجود این طبقه مدیون گسترش مراکز علمی و تحصیلی عالی و آموزش و پرورش رسمی در ایران است (دهنوی، ۱۳۸۳: ۹۸).
در جهان مدرن امروز، علاوه بر توسعه و گسترش آموزش عالی، به دست آوردن مدارک دانشگاهی به عنوان یک عامل تحرک صعودی در ساختار طبقاتی شناخته میشود.
اخذ مدارک تحصیلی بالا احتمال حرکت از طبقه اجتماعی پایینتر به طبقه اجتماعی بالاتر را افزایش میدهد و به چنین حرکت اجتماعی حقانیت میبخشد (لیپیست و دیگران، ١٣٨١: ۱۴۲).
هورتن جامعهشناس آمریکایی عوامل تحرک اجتماعی را در دو دسته ساختی (ترکیب شغلی، اختلاف در باروری، ساخت اقتصادی، حمایت از تحرک و رفع موانع آن) و فردی (اختلاف در مهارتها و قابلیتها، آموزش، عادات حرفهای و نحوه کار، فدا کردن منافع آنی، شانس) تقسیمبندی کرده است. (محسنی، ۱۳۷۶: ۲۰۴) معمولاً تحرک شغلی را بهعنوان یکی از شاخصهای مهم تحرک اجتماعی در نظر میگیرند. (همان منبع، ۲۰۲) تحرک صعودی در نردبان شغلی قویاً توسط سه عامل زیر تحت تأثیر قرار میگیرد: میزان تحصیلات، ماهیت اولین شغل و شغل پدر. (آذرمساواتی،۱۳۸۱: ۱۵۳-۱۵۲). پیشینۀ خانوادگی به خصوص شرایط اقتصادی- اجتماعی نیز از عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی به شمار میآید، که خود شرایط تحرک اجتماعی فرد را افزایش میدهد. تحقیقات مختلف نشان میدهد که هرچه میزان تحصیلات بزرگسالان بالاتر باشد و هرگاه بزرگسالان به مطالعه علاقه نشان دهند و درباره آینده فرزندان خود نگران باشند، میزان موفقیت فرزندان این خانواده در امور درسی بالاتر خواهد بود و چنانچه برخلاف آن باشد یا خانواده از نظر تعداد اعضا گستردهتر باشد، احتمال موفقیت فرزندان پایین میآید (پیکرنیک، ١٣۵۴).
یکی از شرایط اصلی ورود به دانشگاه در جامعۀ ما، کسب رتبه بالا در آزمون سراسری است. به همین دلیل، خانوادهها برحسب موقعیت تحصیلی، شغلی و سرمایهها و منابعی که در اختیار دارند سرمایهگذاریهای متفاوتی در آموزش فرزندان خود میکنند، زیرا خانوادهها آیندۀ فرزندانشان را در کسب علم و دانش میدانند و تحرک و ارتقای پایگاه اجتماعیشان را در آن جستجو میکنند. با کسب مدارک دانشگاهی توسط یک جوان، برای وی محتملتر است که به شغلی مناسب دست پیدا کند که یک شخص بدون مدرک. لذا سرمایهگذاری خانوادهها در آموزش عالی و کسب مدارک دانشگاهی در سطوح بالای آن، میتواند به تحرک اجتماعی آنها در آینده کمک زیادی بکند.
از جمله عوامل مؤثری که منجر به پیشرفت تحصیلی جوانان میشود، و زمینۀ ورود آنان به آموزش عالی را فراهم میکند، میتوان به پیشینۀ خانوادگی، میزان تحصیلات و نوع شغل والدین و همچنین وضعیت اقتصادی خانواده آنها اشاره کرد. اکثر جوانان به ویژه کسانی که در طبقات اجتماعی پایین زندگی میکنند، به دنبال این هستند که به مدد ورود به دانشگاه و اخذ مدرک دانشگاهی از نظر شغلی و منزلت اجتماعی در جامعه جایگاه جدید و مناسبی بیابند.
در مطالعۀ دهنوی (۱۳۸۳)، ملاحظه می شود که درصد داوطلبان شرکت کننده و پذیرفته شده از تبار اقتصادی و اجتماعی پایین و متوسط، چه از نظر تعداد کل آنها و چه به نسبت جنسیت (زن و مرد) افزایش چشمگیری یافته است، اما میزان پذیرفته شدگان از طبقه اجتماعی و اقتصادی بالا، به نسبت شرکتکنندگان آن طبقه و نیز به نسبت طبقات اجتماعی و اقتصادی متوسط و پایین، نسبت بالایی دارد. بنابراین، داوطلبان پذیرفته شده از طبقه اجتماعی و اقتصادی بالا در مقایسه با داوطلبان طبقه اجتماعی و اقتصادی پایین بهره بیشتری از ورود به آموزش عالی و نیز آموزش رایگان میبرند. از طرفی، درصد شرکت کنندگان و پذیرفته شدگان زن در هر یک از طبقات اجتماعی و اقتصادی بیش از درصد شرکتکنندگان و پذیرفتهشدگان مرد است. این شاخص نیز به عنوان پارامتر تحرک اجتماعی در فرایند قشربندی اجتماعی اهمیت پیدا میکند. لیکن این نسبت در مقام مقایسه بین طبقات سه گانه مفروض در طبقه اجتماعی بالا درصد بیشتری را نشان میدهد (دهنوی ۱۳۸۳: ۱۱۷).
امروزه تحصیلات دانشگاهی و آموزش عالی، به عنوان حقوق اجتماعی در جامعۀ ما شناخته میشود و تمام کسانی که توانایی کسب علم در این نظام را داشته باشند بدون هیچگونه مانعی میتوانند در آن به رقابت بپردازند و برای پیشبرد اهداف آتی خود از آن استفاده کنند. وظیفۀ آموزش عالی این است که با ارائۀ آموزشهای لازم، شرایط انتقال و ارتقای جایگاه اجتماعی طبقات محروم را فراهم سازد.
۲-۲ تاریخچه آموزش عالی
۲-۲-۱ تاریخچه آموزش عالی در جهان
بدون شک بررسی و کنکاش در چگونگی پیدایش و ظهور دانشگاهها در ایام قدیم و ظریف شدن در تاریخ تحول آنها، هم به لحاظ سازمانی و اداری که تعیین کنندۀ چارچوب و صورت اجتماعی آن است و هم به لحاظ بسط و گسترش شناختعلمی که محتوای فرهنگی آنها را آشکار میسازد، از اهمیت فراوانی برخوردار است.
تأسیس مدارسی برای آموزش عالی از نظر سنت فرهنگی ریشه در تمدنهای ایران، مصر، یونان باستان، رم و برخی نقاط دیگر دارد. با این حال تاریخ دانشگاههای نوین از مراکز آموزشی قرون وسطی آغاز میشود. در طی قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی تعدادی دانشگاههای اروپایی در رشتههای حقوق، الهیات و پزشکی دایر شدند و هنوز هم در بین بزرگترین دانشگاههای دنیا وجود دارند. دانشگاه بولونیا در حوزۀ حقوق فعالیت داشت، دانشگاه پاریس در الهیات شهره بود و با مهاجرت تعدادی از دانشجویان سبب تأسیس دانشگاههای اکسفورد و کمبریج در انگلستان شد. فارغالتحصیلان دانشگاههای انگلیس نیز در سالهای بعد اولین دانشگاهها را در مستعمرات آمریکای شمالی ایجاد کردند و به تدریج دانشمندان دیگری نیز سنتهای آموزش عالی اروپا را به آمریکا بردند (محسنی ۱۳۷۸: ۳۷۰).
اولین دانشگاهها صورتی از اتحادیههایی داشتند که مرکب از دانشجویان و مدرسین بودند و فرمان تأسیس خود را از پاپها، امپراطوران و پادشاهان دریافت میکردند. این دانشگاهها در اداره خود مستقل بودند و دانشجویان و مدرسین به اتفاق رؤسای دانشگاه را انتخاب میکردند و به بهای استقلال ناچار بودند هزینههای خود را تأمین کنند. اما از آنجا که مدرسین میبایست حقالزحمههای خود را دریافت کنند لازم بود که خشنودی دانشجویان را فراهم کنند. اولین دانشگاهها علاوه بر نداشتن ساختمان ثابت، اموال آنها نیز بسیار محدود بود و سرنوشت آنها در گرو دانشجویان ناراضیای بود که میتوانستند به شهر دیگری رفته و محل جدیدی در آنجا تأسیس کنند. برای مثال تاریخ دانشگاه کمبریج زمانی آغاز میشود که تعدادی دانشجویان از آکسفورد به آنجا نقل مکان کردند و پیش از آن هم آکسفورد از مهاجرت دانشجویان از دانشگاه پاریس بوجود آمده بود (محسنی،۱۳۸۶: ۲۲۸).
فاضلی (۱۳۸۳) دانشگاه را نهادی پویا و متغیر میداند که همگام با تحول ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و معرفتی تغییر کرده است. وی از این منظر، شکلگیری و تحول نقشها، کارکردها و ساختارهای نهاد آموزش عالی در جهان را در سه دوره تفکیک میکند. در هر یک از سه دورۀ تاریخی، آموزش عالی و دانشگاه معنا و تعریف متمایزی پیدا کردهاند. نخست دورۀ رنسانس مابین سدۀ چهاردهم تا هجدهم، دوم عصر صنعتی از اواخر سدۀ هجدهم تا ربع آخر قرن بیستم و سوم عصر اطلاعات و دانش که دورۀ معاصر را شامل میشود. در دورۀ نخست که مرحلۀ شکلگیری[۲۵] نام دارد، دانشگاه در ابتدا بر مبنای آموزههای متافیزیکی و مذهبی مسیحیت شکل میگیرد. با شروع انقلاب معرفتی و فرهنگی رنسانس در سدههای شانزده و هفده دانشگاه به سوی آموزههای انسانگرایانه[۲۶] تحول پیدا میکند. در مرحلۀ دوم با ظهور خرد مدرنِ جهانی و آموزهها و نیازهای عصر روشنگری، انقلاب صنعتی، انقلاب دموکراتیک و ظهور دولت- ملتهای مدرن، دانشگاه، تربیت شهروندان مدرن، دموکراتیک، خردگرا، سکولار و ناسیونالیست را که در چارچوب ارزشهای ملی دولت- ملتهای اروپایی عمل و رفتار میکنند، عهدهدار میشود. در این دوره که تا دهۀ ۱۹۷۰ ادامه مییابد، الگوی سنتی نظام ارزشهای دانشگاهی در جهان شکل میگیرد، اما بعد از دهۀ ۱۹۷۰ با رخداد پدیدههایی همچون انفجار دانش، ظهور فنآوریهای ارتباطی و اطلاعاتی، ظهور جامعۀ دانشمحور و جامعۀ فردی شده و … جهان وارد مرحلۀ تازۀ مابعد مدرن شد و در این شرایط جدید دانشگاهها در حال تبدیل شدن به مؤسسات خدمات عمومی هستند و نهاد آموزش عالی دورۀ انتقالی را پشت سر میگذارد (فاضلی، ۱۳۸۳: ۸-۷). آموزش عالی اگرچه در طول تاریخ تأسیس خود در خدمت ملتها به جهت علماندوزی، پیشرفت و ارتقای سطح دانش بوده، لکن خود در طی ادوار گذشته تا به امروز دستخوش تغییراتی ژرف چه به لحاظ کمی وچه به لحاظ کیفی شده که پرداختن به یک بعد از ابعاد آن مطالعات بسیاری را میطلبد، این مطالعه نیز در صدد است به یک بعد از ابعاد کمی آموزش عالی که همانا افزایش تعداد دانشجویان به آموزش عالی با تأکید برگرایش زنان به آن است، بپردازد.
۲-۲-۲ تاریخچۀ شکل گیری آموزش عالی درایران
۲-۲-۲-۱ اولین دانشگاهها در ایران باستان
امروزه اطلاعات در زمینۀ آموزش عالی در ایران باستان محدود است، ولی با توجه به منابعی که از دوران کهن به جا مانده، میتوان به دو دانشگاه برجستۀ آن زمان اشاره کرد.
یکی از آنها دانشگاه نصیبین بود که در آن، اساتیدی که از آتن رانده شده بودند در حال کنکاش و آموزش مسائل پزشکی و ریاضیات و نجوم بودند (دونالد[۲۷]، ۱۹۹۳: ۴). همچنین دانشگاه جندیشاپور که شهرت آن در پزشکی تا به امروز باقی است، به طوری که تاریخنگاران کهنسالترین دانشگاه جهان را جندی شاپور معرفی میکنند. این دانشگاه در دوران قبل از اسلام به وجود آمد و شهرت جهانی یافت. دانشگاه جندیشاپور از لحاظ آموزش و تحقیق در فلسفه و طب شهرت داشت. «این دانشگاه دامنۀ علوم آن روز را وسعت بخشید و با تلفیق نکات مثبت از روش های یونانی و هندی، قوانینی وضع شد که در دنیای آن روز روش نوین علم پزشکی بود» (متقی، ۱۳۴۸: ۱۶).
با ظهور اسلام، خواجه نظامالملک طوسی حرکت گستردهای برای ایجاد دانشگاه آغاز کرد، او در قرن پنجم هجری در شهرهای بغداد، بلخ، بصره، هرات، اصفهان و نیشابور مراکزی که میتوان آن را دانشگاهی نامید ایجاد کرد. تأسیس این واحدها را میتوان سرآغاز حرکتی تازه در تاریخ آموزش عالی در جهان دانست. از معروفترین انواع این مراکز که به نظامیه شهرت داشتند، نظامیه بغداد بود که به روایت مورخین از همۀ دیگر نظامیهها بزرگتر بود و در سال ۴۵۹ هجری شروع به کار کرد (فرشاد، ۱۳۶۵: ۸۱۳).
البته از شروع قرن هفتم هجری که هجوم قوم مغول به ایران شروع شد تا قرن دهم هجری که حکومت صفویان در ایران مستقر گردید، کمترین توجهی به مدارس عالی نشد و رو به ویرانی نهاد.
حاکمان حکومت صفویه در پرتو وحدت سیاسی و مذهبی که به ارمغان آوردند، سیستمی را بنیان گذاری نمودند که به موجب آن، مردم خودشان دواطلب ایجاد، اداره و حفظ مدارس شدند و این نظام تا به امروز در آموزش عالی کمابیش به همان نحو عمل میکند (تقی طیب و اولادزاد، ۱۳۵۳: ۵)
۲-۲-۲-۲ مدرسۀ دارالفنون در ایران
امیرکبیر که در مراحل خدمات دیوانی خود در آذربایجان، شاهد بسیاری از تجارب تلخ و ناگوار بود و ترتیبات زندگی و معارف جدید را به اجمال در مدت اقامت کوتاه خود در روسیه و مأموریت طولانی خویش در کشور عثمانی دیده و در جریان کارهای اداری، قرار گرفته بود، احتیاج ایران را به افرادی کاردان که از معارف جدید با اطلاع باشند، دریافته بود (پناهی سمنانی، ۱۳۷۶: ۲۰۰) لکن با علم به اینکه به مشاوران خارجی نباید امید بست، در سال ۱۲۶۷ هجری قمری مدرسۀ دارالفنون ایران را تأسیس کرد. بسیاری از مورخین آن را اولین مؤسسۀ آموزشعالی ایران دانستهاند (اسعدی، ۱۳۷۱: ۳۶).
البته در ارتباط با اهداف ایجاد مدرسه دارالفنون، نظرات متفاوتی وجود دارد. بعضی از تاریخ نگاران، اهداف نظامی موجود در ذهن امیرکبیر را، در درجه دوم اهمیت قرار میدهند؛ (پناهی سمنانی، ۱۳۷۶: ۲۰۰).
البته دو نکته قابل ذکر است که، نخست در دارالفنون اکثر استادن اولیه خارجی بودند و هر کدام مترجم داشتند که اغلب آنها در آن رشته دارای اطلاعات قبلی بودند و در طول سالهای بعد نیز معلمین خارجی اکثراً توسط شاگردانشان جایگزین شدند (محسنی، ۱۳۸۶: ۲۳۳). دوم این که شاگردان دارالفنون از برگزیدگان خانوادههای اعیان و اشراف بودند (صدیق، ۱۳۵۴: ۳۵۲) و این مدرسه، به نوجوانان عادی تعلق نداشت. پس از آن که قبول شدگان در اولین امتحان نهایی دارالفنون، گواهینامه گرفتند و عدهای از آنان از طرف دولت ایران به فرانسه اعزام شدند، تمایل زیادی از جانب مردم نسبت به تحصیل در این مدرسه ابراز شد، ولی دولت به جای استفاده از این تمایل، درصدد جلوگیری از توقع آنان برآمد و طی بیانیهای، عدم نیاز به تعلیم و تربیت محصلان جدید را اعلام نمود (محبوبی اردکانی، ۱۳۵۰: ۵۱-۵۰). از جمله تأثیرات تأسیس دارالفنون در ایران عبارتند از: اشاعۀ علوم جدید فاقد زمینۀ منسجم و روزآمد، دگرگونی در ساخت و نگرشهای فرهنگی و طرح بحث سنت و تجدد، بوجود آمدن قشر تحصیل کرده، ایجاد دوگانگی در کادر مدیریت و دیوان سالاری کشور و تضاد گرایشهای سنتی و نو، تحول در نگرشهای سیاسی و بوجود آمدن انتظارات تازۀ سیاسی و اجتماعی.(محسنی، ۱۳۸۶: ۲۳۳)
۲-۲-۲-۳ آموزش عالی نوین در ایران
وزارت علوم در ایران در سال ۱۲۳۴ هجری شمسی تأسیس شد و علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه از سوی ناصرالدین شاه قاجار به سمت وزیری برگزیده شد (تکمیل همایون، ۱۳۸۲: ۵۳). اگر چه تاریخ آموزش عالی در دورۀ نوین عموماً با تأسیس دارالفنون آغاز میگردد اما پیش از آن نیز فعالیتهای متعددی برای کسب علوم و تخصص از خارج از کشور وجود داشت، به طور نمونه عباس میرزا اولین بار در سال ۱۸۱۱ میلادی تعدادی داشجوی بورسیه را جهت تحصیلات به فرنگ اعزام داشت (کلاوسن و رابین[۲۸]، ۲۰۰۵: ۳۴).
پس از دارالفنون به دلیل بسیاری از عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پیشرفت آموزش عالی در ایران، علیرغم پیشینۀ درخشان آن تنها چند مؤسسه آموزشیِ تخصصی دیگر، طی پنجاه سال بعد از دارالفنون تأسیس شد. به طوری که پس از توسعۀ دارالفنون و قبل از تأسیس دانشگاه تهران در ایران چند مدرسه عالی به روش مؤسسات آموزش عالی غرب تأسیس شدند که تقریباً همه به وزارتخانهها وابسته بودند و هدف، تربیت نیروی انسانی مورد نیاز دولت بود. در سال ۱۳۱۷هجری قمری مدرسۀ عالی علوم سیاسی، در سال ۱۳۰۰ شمسی مدرسه عالی فلاحت، در ۱۳۰۵ شمسی مدرسه تجارت ، در ۱۳۱۰ دارالمعلمین عالی، و در سال ۱۳۱۱ مدرسه دامپزشکی تأسیس شد (همان منبع).
فکر تأسیس دانشگاه از سال ۱۳۰۷ و در زمان وزارت معارف سید محمد تدین به وجود آمد، ولی چون امکانات لازم فراهم نبود، اجرای آن به تأخیر افتاد؛ با این توضیح که در سال ۱۳۰۵ در مذاکرات قبل از دستور مجلس شورای ملی، دکتر سنگ درباره تأسیس «اونیورسیته» از وزیر معارف پرسید که «آیا اقدامی شده یا نه؟»، و در ادامه اضافه کرد: «به واسطه نداشتن اورنیورسیته است که محصل به اروپا میرود و دست ما به طرف خارجیها برای جلب مستخدمین خارجی دراز است.» (محبوبی اردکانی، ۱۳۵۰: ۵۵). در سال ۱۳۱۰، دکتر عیسی صدیق اطراف دولت آمریکا برای مطالعه در امور آموزش و پرورش آن کشور دعوت شد و همان وقت، وزیر دربار، عبدالحسین تیمورتاش، ملقب به سردار معظم به دستور رضا خان، وی را مأمور ساخت که طرحی برای تأسیس یک دارالفنون (که بعدها دانشگاه تهران خوانده شد) در تهران با تعیین نوع تأسیسات، عدۀ معلم و بودجۀ آن تهیه و تقدیم دارد. وی نیز طرح کلی را تهیه کرد و در خرداد ماه ۱۳۱۰ آن را از نیویورک برای وزیر دربار فرستاد. سپس طرح مزبور مورد تصویب رضاخان قرار گرفت و دستور اجرای آن را به وزیر معارف وقت، یحیی خان قراگوزلوی اعتمادالدوله داد. قانون تأسیس دانشگاه در کمیسیونی مرکب از دکتر صدیق، دکتر شفق، دکتر سیاسی، دکتر حسابی و محمد علی گرگانی، مورد مطالعه و رسیدگی قرار گرفت. سرانجام در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی فکر تأسیس دانشگاه و مرکزی که جامع همه یا اغلب مدارس عالیه باشد به مرحلۀ عمل درآمد. به موجب قانون مصوب خرداد همان سال، تأسیس «دانشگاه از تصویب مجلس شورای ملی گذشت. افتتاح رسمی دانشگاه تهران روز جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۱۳ یک ساعت و نیم پیش از ظهر در دانشکدۀ حقوق انجام پذیرفت» (محبوبی اردکانی، ۱۳۵۰: ۵۶). بنا به نظر منصوری دانشگاه تهران با انگیزۀ تربیت معلم و اهل فن و حتی الامکان برای برطرف کردن احتیاجات روزمره تأسیس گردیده تا کشور از زیر بار هزینۀ معلمان، مهندسان و پزشکان خارجی خلاص شود. بر خلاف دارالفنون که با مدرسان خارجی شروع به کار کرد، دانشگاه تهران از همان ابتدا جذب نیروهای بومی- ایرانی را در صدر امور قرار داد (منصوری، ۱۳۷۸: ۱۳۹-۱۴۰).
با تأسیس دانشگاه تهران و به مرور زمان دانشگاهها دیگری در سراسر کشور به وجود آمد و تعداد مؤسسات آموزش عالی رو به کثرت گذاشت.
در سال ۱۳۲۶ دانشگاه تبریز و سپس در سال ۱۳۲۸ دانشگاه شیراز به وجود آمدند و در سال های قبل از ۱۳۴۰ دانشگاههای مشهد (۱۳۳۵)، اصفهان (۱۳۳۷)، اهواز (۱۳۳۷)، دانشکده صنعتی پلی تکنیک تهران (۱۳۳۸)، دانشگاه ملی ایران (۱۳۳۹) و هنرسرای عالی (۱۳۴۲) به وجود آمد و تعداد مؤسسات آموزش عالی رو به کثرت گذاشت. از سال ۱۳۴۰ به بعد نیز متدرجاً تعداد زیادی مؤسسات آموزش عالی به شکل وابسته به مؤسسات دولتی و وزارتخانهها و یا وابسته به بخش صوصی تحت عناوینی مانند آموزشگاه عالی، مؤسسۀ عالی و مدرسه عالی در کشور تأسیس شدند (محسنی، ۱۳۸۶: ۲۳۴-۲۳۳).
۲-۲-۲-۴ آموزش عالی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در اسفند ۱۳۵۷ با تغییر در سازمان و تشکیلات، دو وزارتخانه فرهنگ و هنر و علوم و آموزش عالی در یکدیگر ادغام شده و با نام وزارت فرهنگ و آموزش عالی به انجام امور مربوطه پرداخت. به دنبال آن، طرح ادغام مؤسسات آموزش عالی به مورد اجرا گذاشته شد و به موجب آن، ۵۳ دانشگاه، دانشکده و مؤسسۀ آموزش عالی در قالب ۴ مجتمع دانشگاهی فنی و مهندسی، ادبیات و علوم انسانی، علوم اداری و بازرگانی و هنر سازماندهی شدند (ماهنامه پیک آموزش عالی، ۱۳۷۶).
بعد از انقلاب اسلامی آموزش عالی ایران تحولات کمی و کیفی عمیقی پیدا کرد. بعد از انقلاب، گسترش آموزش عالی با سوگیری دینی- اسلامی، ارزشی، مردم سالاری و به نوعی تخصصگرایی توأم بوده است. در سال ۱۳۵۹ دانشگاه به مدت سه سال به منظور ایجاد تغییرات بنیادی، ساختاری و «اسلامی کردن دانشگاهها» بسته شد. این رویداد ملازم بود با تشکیل «ستاد انقلاب فرهنگی» با اهداف ایجاد و برنامه ریزی گسترش آموزش عالی اسلامی در ایران، به طوری که، بعد از بازگشایی دانشگاهها در سال ۱۳۶۲، تحولات ساختاری، انسانی و کالبدی عظیمی در نظام آموزش عالی ایجاد شده بود (شمس آوری، به نقل از ودادهیر، ۱۳۸۱: ۳۲-۳۱).