در حوزههای گوناگون معرفتی و وجودی مشاهده میشود و به همین دلیل نیز گسترهی وسیعی را پوشش میدهد، ولی آنچه در این رساله مدنظر ماست، وجه دینی پلورالیزم، یا پلورالیزم دینی است.
در جامعهی دینی ما عبدالکریم دباغ(سروش) پدرخوانده روشنفکری ایران نامیده میشود و محور اصلی نظریات او قبض و بسط است که این نظریه مکانیزمهای تغییر فهم دینی است و اثر نتیجهگیریهای وی در قبض و بسط، نظریهی دیگری همچون پلورالیزم دینی و صراطهای مستقیم است. او که از مهم ترین مروّجان پلورالیزم دینی در ایران است. سعی دارد تا با تقدسزدایی از گزارههای دینی و نظام اخلاقی - سیاسی برآمده از آن، روایتی انسانگرایانه از دین و سیاست عرضه کند. روایتی که به گمان وی قادر است نقش ظاهراً فراموش شدهی انسان زمینی را در به دستگرفتن سرنوشت خویش بار دیگر احیاء و تقویت کند.
سروش در بسط دیدگاههایش از اندیشههایی بهره میگیرد که تقریباً منشأ آنها را می توان در غرب جستجو کرد. پس از گذری کوتاه بر نظریات دکتر سروش و بررسی نظریاتش دربارهی دین و معرفت دینی به تبیین نظریه تکثرگرایی وی می پردازیم. وی نظریهی خود را بر ده مبنا بنا میکند و معتقد است که کثرتگرایی دینی نظریهای است معرفتشناسانه و دینشناسانه در باب حقبودن ادیان و محقبودن دینداران و این کثرت نازدودنی و نارفتنی است و حادثهای طبیعی و مقتضای ادراک آدمیان است.
پس از تبیین نظریه تکثرگرایی وی به بررسی مبانی فلسفی نظریهاش می پردازیم، ابتدا به بررسی دیدگاه کانت در زمینه تفکیک نومن از فنومن و تأثیر آن بر نظریه کثرتگرایی پرداخته می شود سپس به نقش مؤثر هرمنوتیک گادامر و اهمیت متن و تفسیر متون میپردازیم. بعد از آن پرسپکتویسم نیچه و تأثیر پیشفرضها در برخورد با دین به عنوان یکی از مبانی نظریه مطرح میشود. بازیهای زبانی ویتگنشتاین یکی دیگر از مبانی است که براساس آن زبان پیکرهای از بازیهای زبانی مختلف است. سروش نظریه بازیهای زبانی را در قالب دین میآورد و در تبیین نظریهاش از آن بهره میبرد.
تجربهگرایی دینی و دیدگاه عرفا آخرین مبنای فکری سروش در تبیین نظریهاش میباشد، که براساس آن تجربه دینی را گوهر هر دین میداند و از نظر او امر مشترک خدامحوری است و باورها و اعمال گوناگون در ادیان تنها شیوههایی برای رسیدن به این امر واحد مشترک هستند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در فصل سوم این رساله: به بررسی نظریه وحدت متعالی ادیان دکتر نصر پرداخته میشود.
آغاز این فصل با عنوان سنتگرایی و خاستگاه آن، ابتدا به معنا شناسی واژه سنت در فرهنگها و در معنای لغوی و عرفی آن و سپس چیستی سنت در نظر عالمان سنتگرا میپردازد.
سپس به بررسی پیشینه و خاستگاه پلورالیزم پرداخته شده است. البته باید گفت که سابقه تاریخی سنتگرایی به عنوان رویکردی آگاهانه در مقابل انسان متجدد با مساعی رنهگنون، عالم و حکیم و عارف فرانسوی و آناندا کنتیش کوماراسوامی، عالم، هنرشناس و حکیم سیلانی و فریتهوف شوان که بزرگترین شارح و مفسر سنت است، هویت و موجودیت مستقلی یافت و اندیشمندان بسیاری را از جمله حسین نصر به خود جلب کرد.
بر همین اساس به طور اجمالی به نقش این سه اندیشمند در شکلگیری این جریان پرداختهایم و پس از این نگاهی اجمالی به زندگی و اندیشههای سیدحسین نصر به عنوان نظریهپرداز وحدت متعالی ادیان داریم.
در بخش بعد به بررسی نظریهی وحدت متعالی ادیان میپردازیم، اما از آنجا که دین و سنت دو معنای گره خورده با هم در مکتب سنتگرایان هستند باید به بررسی این دو مورد در سنتگرایی پرداخت. پس از این نظریه وحدت متعالی ادیان را مطرح کرده و سپس به تبیین ادلّه آن از دیدگاه نصر میپردازیم.
سپس در این فصل به مبانی نظریه وحدت متعالی ادیان میپردازیم. مبانی نظریه وحدت متعالی ادیان به دو بخش تقسیم می شود: ۱- مبانی نظری و عرفانی نظریه ۲- مبانی فلسفی آن.
بخش اول که شامل: ۱- فلسفه سنتگرایان میباشد که حکمت خالده را به عنوان یکی از مبانی اصلی و تشریحکننده منظومه فکری سنتگرایان معرفی میکند. از جمله ویژگیهای حکمت خالده، کارکرد فهم ادیان مختلف است. رویکرد حکمت جاوید به دینپژوهی، همان رویکرد سنتی است و اصلی که تمام سنتگرایان بر آن اتفاقنظر دارند، اصل راست دینی است که مراتب ظاهر و باطن دین را در بر میگیرد. نصر به عنوان چهرهای شاخص در این جریان، باور دارد که حکمت جاوید میتواند کلید فهم کامل و تمام عیاری هم برای دین و همه برای ادیان و نیز پیچیدگیها و رمز و رازهای یک دین واحد، اهمیت و ارزش کثرت ادیان و روابط متقابلشان به دست دهد.
۲- در قسمت بعدی در همین بخش به بررسی مبانی عرفانی نظریه پرداختیم. ابتدا به معرفی عرفان و تقسیم آن به دو بخش نظری و عملی میپردازیم و سپس تأثیر آن به عنوان یکی از مبانی نظریه وحدت متعالی ادیان بیان شده است. برای تبیین این بخش لازم است ابتدا به ابنعربی و نظریه وحدت وجود نظری داشته باشیم، اما بعد از آن به بررسی اندیشههای وحدتگرایانهی ابنعربی و دیدگاه او دربارهی اسماء الهی و ظهور ادیان در اندیشهاش پرداخته، در نهایت نیز نظر وی را در خصوص نظریهی وحدت متعالی ادیان بیان میکنیم.
از آنجا که بعد از ابنعربی، مولوی از تأثیرگذارترین عارفان بر نظریهی وحدت متعالی ادیان نصر به شمار می رود، ادامهی بحث به بیان دیدگاههای وی اختصاص مییابد.
پس از این به بخش دوم؛ یعنی بررسی مبانی فلسفی نظریهی وحدت متعالی ادیان پرداختهایم به شکلی که در ابتدا ویژگیهای فلسفه اسلامی را از نگاه سنتگرایان مورد توجه قرار میدهیم و سپس به تأثیرپذیری نصر از حکمت متعالیه نگاهی داریم به شکلی که تأثیر۱- اصول مابعدالطبیعی، ۲- تشکیک در وجود و ۳- وحدت متعالی وجود در حکمت متعالیه را برنظریهی نصر مورد بررسی قرار میدهیم.
پس از ملاصدرا شیخ اشراق یکی از فیلسوفان تأثیرگذار بر نصر است. تصویر جدید شیخ اشراق از عقل و حدود آن و پیریزی حکمت اشراق بر پایه آن یکی از مطالب مورد توجه نصر است. از دیگر مسائل مهم، نورالانوار و مباحث وجود در فلسفه اشراق است که در ارائه نظریه وحدت متعالی ادیان تأثیرگذار بوده است که در این قسمت به آن پرداختهایم.
و اما در فصل چهارم به مقایسه و بررسی اختلاف و اشتراک دیدگاهها پرداختهایم. در این فصل در ابتدا به شکل مقدماتی مسئله دین و جهانیشدن را بیان و سپس به طور اجمالی دو نظریه را بررسی میکنیم آنگاه به بررسی مقایسهای آنها در موضوعات تأثیرگذار درشکلگیری نظریه کثرتگرایی و وحدت متعالی ادیان میپردازیم.
ابتدا دیدگاه هر دو نظریهپرداز را دربارهی حقیقت مطلق مورد نظر قرار میدهیم و با عنوان حقیقت مطلق؛ عدم شناخت حقیقت مطلق، محدودیت انسانی یا نامحدودبودن حقیقت مطلق به بررسیای مقایسهای میپردازیم سپس به بررسی دین و مسئله تکثر ادیان در افکار نصر و سروش و مواجهه ایشان با این پدیده میپردازیم به طوری که یکی آن را پلورالیزم و دیگری آن را دین جاوید مینامد.
در گام بعد ویژگی و خصوصیات ادیان متکثر را از دیدگاه سروش و نصر بررسی میکنیم به طوری که یکی آن را بشریبودن و دیگری آن را وحیانیبودن معرفی میکند. در سایهی همین دیدگاهها دربارهی حقیقت مطلق، مسئله تکثر ادیان و خصوصیات ادیان متکثر است که نظریات ایشان شکل میگیرد. و در پایان به بررسی وجوه مشترک و وجوه مورد اختلاف ایشان در بررسی این دو نظریه میپردازیم.
از آنچه بیان شد به این نتیجه میتوان رسید که تفاوت دیدگاه این دو در باب شناخت حقیقت مطلق و نگاه به دین و تکثر ادیان و تفاوت دیدگاهی به ویژگیهای یک دین با توجه به پشتوانهی فکری و معرفتی در هر یک، وجود دو نظریه متفاوت را در باب تکثر ادیان پیش میکشد. در واقع باید گفت این دو نظر پاسخی است به جریان رو به رشد مدرنیته که یکی آن را میپذیرد و از آن بهره میبرد و دیگری آن را بحرانی برای از بینرفتن معنویت بشری میداند و با آن مقابله میکند. اگرچه به دشواری میتوان وجوه مشترکی را در میان آنها یافت، اما باید گفت که بزرگترین وجه مشترک در بین این دو متفکر، دغدغه فکری ایشان برای اثبات حقانیت ادیان و رستگاری پیروان آنهاست. به طوری که به بیان نظریه ی پلورالیزم و وحدت متعالی ادیان منجر شده است. باید گفت که در پاسخ به این دغدغه فکری اگرچه هدف آنها پذیرفتن و احترام به دیگر ادیان است اما سروش نگاهی انسانی و نصر نگاهی الهی به کثرت ادیان دارد.
فصل دوم: بررسی نظریه کثرتگرایی دکتر سروش
۲- ۱- پلورالیزم و خاستگاه آن
۲- ۱-۱- معناشناسی پلورالیزم دینی
واژه پلورالیزم(Pluralism) و مشتقّات آن در لغت به معانی زیر به کار رفته است:
۱) پلورالیزم به معنای «تکثر و چندگانگی، آیین کثرت، کثرتگرایی، چندگرایی تعدد مقام و شغل»[۴]
و در اصطلاح دارای معنا و مفهوم متفاوتی میباشد، به طوری که در رشتههای مختلف معنای خاص خود را دارد. برخی از انواع پلورالیزم عبارت است از: پلورالیزم فلسفی، اخلاقی، فرهنگی، دینی، سیاسی، اجتماعی و معرفتی.
فرهنگ آکسفورد پلورالیزم را به عبارت زیر تفسیر نموده است:
۱) «زندگی در جامعهای که از گروههای نژادی مختلف تشکیل یافته یا گروههایی که دارای زندگی سیاسی - دینی مختلف باشند.
۲) پذیرش این اصل که گروههای مختلف یادشده میتوانند در یک جامعه به صورت صلحآمیز زندگی کنند».[۵]
برخی در معنی پلورالیزم میگویند: «مراد از پلورالیزم به طور کلی هر نظریهای است که در آن اصل و ریشهی امور یا عدد چیزها یا نوع آنها بیش از یکی دانسته شود و پلورالیست کسی است که کثرت یا چندگانگی را اصل قرار دهد (در مقابل وحدت و یگانگی) از این رو میتوان او را کثرتگرا یا «چندگانهگرا» خواند».[۶]
اما در تعریفی دیگر میتوان گفت که پلورالیزم عبارت است از: «گرایش به تعدد و پذیرش اصل کثرت در جامعه به طوری که گروههای مختلف سیاسی، فرهنگی، مذهبی و قومی میتوانند در یک جامعه به طور صلحآمیز با یکدیگر زندگی کنند. واژه پلورالیزم برگرفته از فرهنگ غربی است و ابتدا در سنن کلیسایی مطرح بود و در مورد شخصی که دارای چند منصب بود به کار می رفت».[۷]
اما امروزه پلورالیزم معنای دیگری پیدا کرده است و تفسیر پلورالیستها متفاوت با معنای لغوی آن است. به طوری که در این معنی پلورالیزم به مکتبی (فکری، دینی، فرهنگی و…) گفته می شود که حقیقت، نجات و رستگاری را در یک تفکر، دین، فرهنگ و… منحصر نمی داند، بلکه همهی این مؤلفهها را مشترک بین همه مکاتب میداند. به نحوی که در همه آنها چه به صورت برابر و چه به صورت نابرابر توزیع شده است و این پلورالیزم، پلورالیزم دینی است.
بنابراین «هیچ فرهنگ و اندیشه و دینی بر سایر فرهنگها و اندیشهها و ادیان برتری ندارد و پیروان هر آیینی در صراط مستقیم هستند و همه آنها از نجات و رستگاری برخوردارند».[۸]
در مجموع میتوان گفت نظریه پلورالیزم دینی نظریهای است در باب حق بودن ادیان و محقبودن دینداران و مدعی است که کثرتی که در عالم دینداری پدید آمده است حادثهای طبیعی و نازدودنی است و همه ادیان و پیروانشان را دارای حق میداند و غایت آن اثبات حقانیت برای همهی ادیان و فرق است.
بنا به نظر متفکران غرب کثرتگرایی دینی بر آن است که ثابت کند ادیان گوناگون همگی میتوانند باعث رستگاری یا کمال نفس پیروان خود شوند.
«به رغم این واقعیت که ادیان، دعاوی متناقضی نسبت به حق، نجات، درست یا نادرست و یا باید و نبایدها، تاریخ و بشر دارند کثرتگرایان دینی مدعیاند که همهی این اقوال میتوانند نسبت به جهانبینیهایی که خاستگاه آن اقوال هستند صحیح باشند.»[۹]
و از آنجا که هر مکتبی قرائت خاصی از پلورالیزم دینی دارد نمیتوان برای این موضوع یک تعریف جامع و مانعی بیان نمود، اما معنای شایع و رایج امروزی از پلورالیزم دینی این است که حق مطلق، نجات و رستگاری را در یک دین و مذهب و پیروی از یک شریعت منحصر ندانیم، بلکه معتقد شویم که حقیقت مطلق، میان همه ادیان مشترک است و آیینهای مختلف در واقع جلوههای گوناگون حق مطلقاند و در نتیجه پیروان تمام ادیان و مذاهب به هدایت و نجات دست مییابند.[۱۰]
جانهیک اندیشمند مسیحی معاصر که از طرفداران این نظریه است میگوید: «ادیان مختلف جریانهای مختلف تجربهی دینی هستند که هر یک در مقطع متفاوت بشری آغاز گردیده و هر یک خود آگاهی عقلی خود را درون یک فضای فرهنگی متفاوت باز یافته است».[۱۱]
وی که در برابر ادعای مطلقگرایی هر دینی از جمله مسیحیت بیش از هر کس دیگری این مفهوم کثرتگرایی را گسترش داده است معتقد است ادیان جهان، بیانگر مواجهاتی اصیل - هر چند مختلف - با خداوندند آنها ادراکات و تصورات متفاوت از حق و غایت و واکنشهای گوناگون نسبت به آن را در درون شیوههای مهم و متنوع زندگی انسانی تجسم می بخشند.[۱۲]
او میگوید: «واژه مطلق به عنوان یک وسیله و ابزار اندازهگیری دقیق به کار رفته نمیشود، بلکه معانی عملی و کاربردی آن در مورد مصرفش که در حقیقت متنوع میباشد آشکار میشود به یک معنا مطلقبودن مثلاً مسیحیت معنای کفایت نجاتبخشی و رستگاری انجیل و طریقه پیشنهادی آن برای مسیحیان است؛ یعنی برای کسانی که حیات دینی آنان توسط آن کتاب و آن طریق تعیین می شود. بدین معنا مطلقبودن مسیحیت با مطلقبودن اسلام و هندوئیسم یا بودیسم و یا دین یهود سازگار میباشد؛ چراکه همهی این پیامها و راههای مختلف برای کسانی که از نظر روحی و معنوی توسط این ادیان شکل گرفته و ساخته شدهاند، از لحاظ ارائه شیوهی نجات و رستگاری کافی به نظر میرسند».[۱۳]
هیک میخواهد ادعای صدق و ادعای رستگاری را که در هر دین بزرگی میبیند با یکدیگر تلفیق کند. کثرتگرایی برخلاف ادعای انحصارگرایی و شمولگرایی مدعی است که حقیقت محتوای ایمان میتواند از تنوع تعبیرات مشروع برخودار باشد.
۲-۱-۲- بررسی پیشینه و خاستگاه پلورالیزم دینی
امروزه تکثرگرایی به عنوان یکی از مهمترین مسائل کلام جدید مطرح است. این موضوع که زاییدهی فرهنگ و تفکر غرب است ریشهای مسیحی مآبانه دارد، به شکلی که مجموعهای از عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در رشد و شکلگیری نظریه پلورالیزم در دنیای مسیحیت دارای اهمیت است. البته این به این معنا نیست که این نظریه در اسلام غیرقابل قبول باشد، بلکه به این معناست که در اسلام مسئله پلورالیزم البته با تفسیری خاص مورد پذیرش است و اسلام با این مسئله همسنخ و همسو است.
سعی ما بر آن است که در این قسمت از پژوهش به بررسی عوامل و خاستگاههای پلورالیزم دینی در سه مرحله پردازیم: مرحله اول: بررسی زمینهها و عوامل فلسفی نظریه، مرحله دوم: بررسی زمینهها و عوامل معرفتی و مرحله سوم: بررسی زمینهها و عوامل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نظریه پلورالیزم.
۲-۱-۲-۱- بررسی زمینه ها و عوامل فلسفی نظریه
اگر بخواهیم زیر بنای عوامل و خاستگاههای پلورالیزم را به لحاظ فلسفی جستجو کنیم ابتدا باید به سراغ پدر فلسفه جدید غرب رنه دکارت «René Descartes» برویم.
وقتی به عصر دکارت نگاه میکنیم میبینیم او در دورهای بود که دو قرن از قرون وسطی گذشته بود و عصر رنسانس هم عالم تازهای را به همراه آورده بود. از این رو دکارت در دورهای بود که انسان میخواست خود را از حجیت، تبعیت دین، کلیسا و تعالیم آنها برهاند. «در این دوره بود که یقین دینی قرون وسطایی تبدیل به شک شد و دکارت مصمم بود که یقین کاذبی را که کسانی چون مونتینی (Montaigni) در این دوره مدعی بودند که با شک میتوان به آن رسید به یقین جدیدی که آن را حقیقی میدانست تبدیل کند».[۱۴]
این یقین دکارتی، یقین مدرنیته است که بر معنای جدید عقل مبتنی است و این عقل جدید خود مختار است و مبتنی بر «میاندیشم» (Cogito) است. دکارت عصر جدیدی را تأسیس کرد که در آن انسان ملاک وجود است یعنی سوبژکتیویسم (Subjectivism) یا خود بنیادی بشر آغاز گردید که در نهایت به امانیسم ختم شد.[۱۵]
افزون بر این، دکارت کسی است که حوزهی الهیات را از حوزهی فلسفه جدا کرد و بر بیاعتباری مباحث الهیات که بر یافتههای متألهان مسیحی مبتنی بود تا حدود زیادی تأکید داشت.
بعد از او کانت با ورود به عرصهی فلسفه، اصل سوبژکتیویسم دکارت را تحکیم کرد، از طرفی حملهی وی به ما بعد الطبیعه، رشد فلسفههای تجربهگرا در دین را به دنبال داشت.
مسیحیت غربی، به جای آنکه جایگاه خود را در نقد مبانی گوناگون نشان دهد، واکنشهایی در قالبهای مختلف که در بعضی موارد هم فلسفی بود نشان داد غافل از آنکه این رویکرد، نه تنها وی را در برابر آن شبهات نجات نمیدهد، بلکه به انکار بسیاری از مبانی دینی می انجامد. کانت که یکی از متأثران اُکام (Ockham) بود - کسی که علم الهیات را یکسره از فلسفه جداکرد و میکوشید علم را از چنگال کلیسا برهاند - اصل معروفش به نام تیغ اُکام در فرهنگ روشنفکری نوین به خاطر ایجاد در توصیف و الگوسازی تأثیر مهمی بر جای گذاشت.
این اصل که براساس آن نباید بیش از نیاز اهدافمان موجوداتی فرض کنیم به کثرتگرایی وجود شناختی بیرغبتی نشان میدهد، اما کانت معتقد است این بیرغبتی، ویژگی بنیادی عقل آدمی است که به طور طبیعی تا جایی که امکان دارد وحدت را میجوید. البته فلسفه کانت بذر کثرتگرایی را به معنای دیگر میافشاند که دستکم به همان مهمی و به لحاظ مفهومی نسبتاً مشکلتر است و آن این است که امکان دارد راههای تفسیر جهان و واکنش نشاندادن به آن متعدد و بسیار متفاوت از یکدیگر باشند، ولی در عین حال از حیث توجه معادل باشند.
کانت خودش با صراحت چنین نظریهای دربارهی کثرتگرایی نداشت. «اما با تصریح به اینکه ما با ساختن جهان چیزی را که ساختهایم تجربه میکنیم و این نیز به طبیعت فعالیتهای ذهنی ما بستگی دارد، این اندیشه را که در زمانهای دیگر و در فرهنگهای دیگران سایرین ممکن است جهان را به گونهای متفاوت بنا کنند تقویت میکند».[۱۶]