ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ[۴۰۱] ؛ سپس پروردگارت از آنِ کسانى است که هجرت کردند پس از آنکه امتحان شدند آنگاه جهاد نمودند و صبر کردند همانا پروردگارت پس از آن آمرزنده و مهربان است.
گذشته از مقامات معنوى و پاداشهاى اخروى، براى مهاجران در این دنیا نیز پاداش داده مىشود و گشایشى در زندگى آنان به وجود مىآید:«وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَهً[۴۰۲] ؛هر کسى در راه خدا هجرت کند، در روى زمین منافع بسیار و وسعت پیدا مىکند».
ث- تقلید کورکورانه از دیگران
۱- ث ) مفهوم شناسی
دلبستگی وعلاقه بیش ازحدبه نیاکان و پدران ، فرزندان را به تقلیداز ایشان وا می داردو این یکی از عوامل دیگرروانی محسوب می گردد.
تقلید، پذیرفتن رأى دیگران بدون درخواست برهان است؛[۴۰۳]یعنی تکرار بازی دیگران و بدون اعمال باز سازی آگاهانه.[۴۰۴]
ذهن از یگانگی نظری برخوردار است و طبق آگاهی وآزادی عمل می کند. در این صورت در تحت سیطره چیزی واقع نمی شودودرهمه حال آزادی را بر اسارت برتری می دهد.
آزادی ذهن، پیوسته اندیشیدن برای آگاهی و عمل است و هنگامی در بند خواهد بودکه به تقلید روی آورد و فرصت تفکر را ازدست بدهد. البته ذهن در بند و تقلید پیشه نیز وجود داردکه در سیطره ذهن فعال است . این ذهن در فرایند ذهنی وجود ندارد ، بلکه به دلیل سستی پیوسته به وجود می آیدو به همین جهت پایه های ذهنی آن بی رنگ است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سیطره ذهن در نهادش معنی می یابدو همان به دیگر نهادها گسترانیده می شود. ذهن توانا، ذهن سست پایه را دربند می گیرد و آن را به عمل برای خود وادار می کند. در این مرحله ، آغاز بروز روح تقلیدی ، بندگی و بردگی شکل می گیرد واندک اندک آدمی برده می شود.[۴۰۵]
قبل از این که وارد بحث اصلی خودمان که تقلید چگونه می تواندسبب خطا گردد لازم است درمقدمه آن بحثی را در ابتدا روشن کنیم که آیا قرآن کلاً تقلید را نفی می کند؟پس با کدام تقلید مخالف است؟
درپاسخ به سوال اول باید گفت : خیر قرآن همه تقلید هارا نفی نکرده است.درتوضیح این مطلب بایدگفت: مسائل اسلامى به دو بخش، دسته بندى مى شوند : اصول دین و فروع دین. هر کس با قرآن و احادیث اسلامى آشنا باشد،مى داند که اسلام،تقلید در اصول عقاید را به صراحت، تحریم کرده است و با اصرار و تأکید ، مردم را به تحقیق در مسائل اعتقادى وا داشته و از آنان خواسته با هیچ عقیده اى ، مگر پس از دقّت و وجود برهان عقلى ، دمساز نشوند. خداوند عزوجل هرگز از مردم نخواسته است که در برابر کلام او (به عنوان مثال، در اثبات وجود خدا یا نبوّت پیامبران) ، به طور تعبّدى و تقلیدى و بدون برهان عقلى تسلیم شوند ؛ بلکه بر وجود خود ونبوّت پیامبران خویش و … ، با ادلّه عقلى استدلال مى کند و مردم را به داورى عقل فرا مى خواند. نیز هیچ پیامبرى ، مردم را به تقلید در اصول عقاید و پذیرش سخن او بدون پرس و جو دعوت نکرده است . همه پیامبران براى اثبات پیامبرى خویش به برهان هاى عقلى استناد نموده اند و مردم را به داورى عقل دعوت کرده اند ، چنان که از مخالفان خود خواسته اند که براى اثبات ادّعاهاى خود ، برهان اقامه کرده ، دلیل بیاورند:« قُلْ هَاتُواْ بُرْهَـنَکُمْ إِن کُنتُمْ صَـدِقِینَ ؛[۴۰۶] بگو : اگر راست مى گویید ، دلیل خود را بیاورید».
همچنین مشاهده مى کنیم که امروزه مجتهدان و متخصّصان مسائل اسلامى ، تقلید در اصول عقاید را جایز نمى دانند و مردم را به پژوهش در عقاید ، توصیه مى کنند.
قرآن کریم ،درآیات متعدّدى که به اصول عقاید مربوط اند،تقلیدرا زشت شمرده، آن را تحریم مى کند و از آن باز مى دارد.ازجمله: «وَإذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إلَى مَآ أنزَلَ اللَّهُ وَإلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ ءَابَآءَنَـآ ؛[۴۰۷] وچون به آنان گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل کرده وبه سوى پیامبر[ش ]بیایید،مى گویند:آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم، ما را بس است».
یعنى چون به محافظه کاران و جمودگرایان بر سنّت هاى تقلیدى و موروثى و پیروان عادت ها و باورهاى به ارث رسیده از پدران و مادران ، گروه ها ، قبیله ها و جامعه ها گفته شود که : «بیایید و بنگرید که خدا و پیامبر او چه مى گویند؛ شما که سخن همه را شنیدید ، سخن ما را نیز بشنوید. سپس درباره اش اندیشه کنید و به عقل خویش باز گردید تا ببینید کدام یک از این سخنان ، درست تر است. آن گاه اگر درستىِ گفته هاى خدا و پیامبرش بر شما آشکار شد ، سخنشان را بپذیرید و بدان عمل کنید ، و اگر سخن پدران و مادران ، یا سنّت هاى قومى و قبیله اى و یا برنامه هاى حزبى و سازمانى را درست تشخیص دادید ، از آن پیروى کنید»، به این سخن منطقى چنین پاسخ مى دهند : ما نیازمند سخن خدا و پیامبر او نیستیم و براى ما عقاید تقلیدى و سنّت هاى موروثى از پدران مان کافى است.
قرآن هم در پایان آیه، با اشاره به عقل و حکم روشنش، به آنان چنین پاسخ مى دهد: «أوَ لَوْ کَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْـئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ.[۴۰۸] آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى دانسته و هدایت نیافته بودند؟!»
یعنى آیا ادّعاى شما منطقى است؟ و آیا عقل چنین پاسخى را مى پذیرد؟ و آیا وظیفه آنان ، این است که از پدران خود ، پیروى کورکورانه کنند، گرچه پدرانشان بدون تعقّل ، از چیزى پیروى نموده و عقیده اى را بدون درک ، برگزیده باشند؟ آیا شایسته است کورکورانه پا جا پاى آنها نهند؟
درجای دیگر آمده است:
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَناأَوَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِیر؛[۴۰۹]وهنگامى که به آنان گفته شود:«از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید!»،مىگویند:«نه،بلکه ما از چیزى پیروى مىکنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!»آیا حتّى اگرشیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند(بازتبعیت کنند).
قابل توجه است که نسلهاى بعد از جنبههاى منفى میراث پدران پیشین خود متابعت کنند. قرآن مخالف ارزشهاى جاهلى است؛ زیرا انسانى که پیروى عقل خود مىکند باید از ارزشهاى واقعى و درست پیروى نماید و آن ارزشها یا علم است یا هدایت یا کتاب خدا. از این رو این عقیده را بر آنان عیب مىگیرد.[۴۱۰]
پس تقلید در اصول دین ، از نظر قرآن ،ناپسند و نکوهیده است.تقلید در فروع دین ، چه حکمى دارد؟ آیا مانند تقلید در اصول دین ، نارواست ، یا این که با آن تفاوت دارد؟
پاسخ این است که : تقلید در فروع دین ، نه تنها رواست ، بلکه براى کسانى که خود در«علم فقه»،صاحب نظر نیستند و نمى توانند بدون مراجعه به متخصّصان فقهى، رفتار خود را به اقتضاى عقاید دینى به جا آورند ، لازم است. تقلید در فروع دین ، در حقیقت ، دستورى عقلانى است. تقلید در فروع دین و عمل به رأى متخصّص مسائل دینى (مجتهد جامع شرایط) ، در حقیقت ، رجوع به فرمان عقل و اجراى دستور آن است.[۴۱۱]
تقلیدیا پیروی جاهل از عالم واطاعت غیرمتخصص ازمتخصص، یک امر فطری، عقلی وعقلائی است که مورد تأیید قرآن وسنت نیز قرار گرفته است.وچون که هرانسانی در حرکت وتکاپو است، و برای این حرکت نیاز به شناخت دارد. به همین جهت برای کسب این شناخت یا باید خود، عالم و متخصص بوده باشد ولی چون امکان ندارد که همگان به خاطر علل و موانعی، متخصص تمام علوم و رشته ها در تمام امور زندگی باشند، به همین جهت در کنار این اصل، اصل دیگری وجود دارد که انسان باید در هر موردی که متخصص نیست، از متخصص پیروی کند تا حرکت او از سوی بصیرت و شناخت صورت گیرد. که این امری متداول ومورد قبول ومتعارف در بین تمام جوامع است.
این اصل را همه بدان اعتقاد دارند.مرحوم آخوند خراسانی دراین زمینه می فرماید: «تقلید و رجوع جاهل به عالم یک امر بدیهی و فطری است که احتیاج به دلیل ندارد».[۴۱۲]
قرآن کریم هم در آیاتی به صراحت به این مطلب اشاره می کند.خداوند می فرماید:
وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ [۴۱۳] ؛سزاوارنیست که تمامی مؤمنین کوچ کنندوبایدازهرفرقه ای چند نفر برای تفقه دردین بروندوپس ازکسب معارف،مردم را انذار کنند.باشدکه از لغزش وانحراف دوری نمایند.
این آیه دلالت می کندکه وقتی فقیه انذارمی نموده وحکم شرعی را بیان می نماید،برمردم لازم است که از او پیروی کرده و به دستورات دین که از طریق عالم دینی به آنها منتقل می شود، عمل نمایند.
پس برای ما روشن شدکه قرآن با اصل تقلیدمخالفتی ندارد و تقلید را در برخی امور که اشاره شد جایز میداند. اما درپاسخ به سوال دوم که پس کدام تقلید رامورد مذمت قرار می دهدباید گفت:«تقلید» داراى دو شاخه است: شاخه مثبت (ممدوح)، و شاخه منفى(مذموم).
با توجه به اینکه انگیزه کشف حقیقت برای تقلیدو تبعیت ازدیگران،انگیزهای صحیح و برای حفظ سلامت زندگی مفید است،کسی که درتقلید از دیگران دارای چنین انگیزهای باشدوبخواهدبه حقیقت دست یابدوبردامنه اطلاعات وآگاهی های خود بیفزایدبایدازکسی تبعیت کندکه متخصص باشدودرزمینه تخصصش یامرتکب هیچ اشتباهی نشود- که این گزینه ایده آل است- ویا اشتباهاتش اندک باشد.[۴۱۴]
تقلید پسندیده روشی است برای شناخت راه راست ورسیدن به اعتقادات و ارزش های صحیح و برای رسیدن به این هدف، انسان ازکسانی پیروی می کندکه هم آن ارزش ها و اعتقادات را می شناسندو هم صلاحیت ایشان برای انتقال آن باورها و ارزش ها به دیگران محرز گردیده است.[۴۱۵] اما برخی با انگیزه کشف حقیقت، از دیگران تقلید و پیروی نمی کنند؛ بلکه با انگیزه غلط و اهداف ناصحیح به دنبال دیگران راه می افتند. این گروه گرچه ممکن است اتفاقاً در آغاز مسیر صحیحی را برگزیده باشند؛اما چون اهداف صحیح و انگیزه های درستی ندارند و از کسانی که اهلیت و شایستگی ندارند، پیروی می کنندودراین مسیرصحیح دچار خطا می گردندو در نهایت به نتایج نامطلوبی می رسند.[۴۱۶] این همان تقلیدی است که از آن به تقلید کورکورانه تعبیر می کنند.
تقلیدکورکورانه و فاقد دلیل و منطق صحیح برای جامعه خطرناک است و مانع هدایت فرد و جامعه و دست یابی به سعادت می گردد. از بارزترین مصادیق چنین تقلیدی، تقیلد از رسوم وآداب جاهلی گذشتگان است که باعث انحطاط و سقوط بسیاری از اقوام در طول تاریخ گشته است. حتی عمده عاملی که باعث گردید ملتها در برابردعوت پیامبران به توحیدو یکتاپرستی بایستندوابستگی به رسوم جاهلی و حفظ آیین های بت پرستی بر جای مانده از گذشتگان بود.
وقتی پیامبران به آنها میگفتند:مگرکاری از این بتهایی که شمامی پرستید،ساخته است کهدر برابرآنها سجده میکنیدوبه خاک میافتید وحاجت می طلبید و برای آنهاقربانی می کنید؟مگراین بتهایی که که به دست خود شما تراشیده شده اند، شعور دارندکه آنهارا پرستش می کنید؟تنها پاسخ آنان این بود:« …إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُون»[۴۱۷] که چون پدران ما آنها را می پرستیدندما نیز آنها را می پرستیم .
آنان تقلید از پدران و گذشتگان خویش را سنتی می دانستند که بایدپایدار بماند هرچند دلیل منطقی برای کار خود نداشتندو کارپدران آنها جاهلانه و نابخردانه بود.چنانچه قرآن آورده است:«أوَ لَوْ کَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْـئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ؛[۴۱۸] آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى دانسته و هدایت نیافته بودند؟!»
این تقلید کورکورانه و فاقد بینش و انگیزه صحیح که غالباً براساس انگیزه های ناروا وهوی و هوس شکل می گیرد. همان تقلید میمون واری است که جوامع عقب افتاده و افراد بی هویت و بی شخصیت به آن مبتلا هستند.[۴۱۹] تقلید کورکورانه یعنى عدم استقلال، وابستگى ذلّتبار به دیگران و به دنبال آن زندگى پوچ و طفیلى.[۴۲۰]
استادشهید مرتضی مطهری در این زمینه چنین فرمودند:
«یکی ازمنشأهای خطادرماده استدلال که بالاخص درمسائل اجتماعی مطرح می شود،مسأله تقلیداست.بسیاری ازمردم این گونه اند که چیزهای مورد باوراجتماع،باورشان می شود؛یعنی چیزی که دراجتماع مورد قبول قرار گرفته است ویا نسلهای گذشته آن راپذیرفته اند.صرفاً به دلیل اینکه نسلهای گذشته آن را قبول کرده اند می پذیرند. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده ودرهمان موقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذیرفتهاند. مسأله تقلید از نیاکان یا بزرگان یا صد زمانه ویا رنگ اجتماع که قرآن به شدت از آن نهی می کند نباید با مسأله تقلید از مجتهد اعلمو اعدل که در فقه مطرح می شود و امری واجب است که مبتنی بر رعایت تخصص و استفاده از دانش تخصصی است اشتباه و غلط شود»[۴۲۱].
۲ - ث)تقلیدکورکورانه وچگونگی خطا به سبب آن
قرآن کریم عواقب گرایش انسان را به سمت تقلید کورکورانه چنین معرفی می کند:
۲- ث) تقلیدکورکورانه، مانع تعقل وبروز خطا
درآیه ۱۷۰ سوره بقره چنین آمده است:
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون [۴۲۲] ؛ و هنگامى که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید!» مىگویند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىنماییم.» آیا اگر پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند.
“أَوَلَوْکانَ آباؤُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلایَهْتَدُونَ “این پاسخ به سخن کفار است و بیان مىکند که این سخن شما، همان قول بدون علم و بدون تبین است که صریح عقل با آن مخالف است.چون اینکه گفتند:ما تنها آنچه را که پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىکنیم، سخنى است مطلق و معنایش این است که ما پدران خود را در هر حالى و بر هر وصفى که بودند، چه صحیح و چه غلط، پیروى مىکنیم، حتى اگر هیچ علمى هم نداشتهاندو هیچ راه نیافتهاند،باز پیرویشان مىکنیم و مىگوییم آنچه آنها مىکردند حق است و این حرف همان سخن بدون علم است و سر از مطلبى در مىآورد که هیچ عاقلى اگر به آن تنبه داشته باشد لب بدان نمىگشاید،بله اگر پدران خود را تنها در مسائلى پیروى مىکردند که پدران در آن مسائل داراى علمى بودندوراه حق را یافته بودندواینها هم از علم و اهتداء پدران اطلاع می داشتند، چنین اتباعى، اهتداء بدون علم نمی شد.
از اینجا معلوم می شود اینکه جمله: (لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ) سیاق کلام سیاق اظهار فرضیهاى است که هیچ عاقلى پیروى پدران را روى آن فرض جائز نمی داند تا از این فرضیه نتیجه بگیرد: پیروى مطلق و بى قید و شرط از پدران صحیح نیست.[۴۲۳] برطبق این گفته بین تقلیدکورکورانه وعقل رابطه ای است.هرجا تقلید کورکورانه ای باشددر آنجا عقل راه ندارد.
درجای دیگری از قرآن کریم این گونه ذکر شده است:«لَهُـمْ قُلُوبٌ لاَّیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْیُنٌ لاَّیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّیَسْمَعُونَ بِهَا ؛[۴۲۴] دل هایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوش هایى دارند که با آنها نمى شنوند» .
یعنى آنان دلهایى دارند که به ادراک و معرفت نمى رسد ، چشمانى دارند که حقیقت را نمى بیند و گوش هایى دارند که سخن حق را درک نمى کند.پس مقصود این آیه ، کسانى هستند که چشم و گوش و زبان بسته ، به دنبال دیگران راه مى افتند و به جاى آن که از عقل و اندیشه خویش تبعیت کنند ، از عقاید دیگران ، بدون برهان ، پیروى مى نمایند.
تقلیددر باورها،به معناى پذیرش رأى یک یا چند نفر،بدون درخواست برهان است و این ،ازموانعى است که از دستیابى به آراوعقاید علمى، صحیح و مطابق با واقع،باز مى دارد. زنجیرى است که اندیشه انسان را به بند مى کشد و تا آن زمان که این بند وجود دارد ، پالایش عقیده ، امرى مُحال است. تقلید ، به آدمى اجازه نمى دهد که درباره آرا و عقاید خود بیاندیشد ، چنان که اجازه نمى دهد در درستى یا نادرستى ، مطابقت یا عدم مطابقت با واقع ، و واقعى یا خیالى بودن دانش و نیز معرفت یا توهّم معرفت بودن ، تفکّر کند.
تقلید،از اندیشیدن دررفتارو افکارو باورهاى دیگران و بررسى و نقد آزادانه آنها،باز مى دارد. تقلید،آدمى را به زور در افکار و باورهاى مقلِّد، زندانى مى کند. تقلید،اندیشه را به جاى معطوف کردن به سخن،به گوینده معطوف مى کند. سفارش اسلام براى پالایش عقیده، پاره کردن زنجیرهاى تقلید است. شگفت انگیزاین که کمتر کسى است که در بند این زنجیر نباشد و شگفت انگیزتر،پژوهشگرانى هستند که خود،دربند زنجیر تقلیدندو تصوّر مى کنند اندیشه آزاد دارند. [۴۲۵]
تقلیدوتبعیت کورکورانه ازعقایدورسوم وفرهنگ گذشتگان عقل و اندیشه را ازکار می اندازد.بشربرای هرگام مثبتی که در مسیرتصعید حیات تکاملی بردارد مجبور است فرهنگ حاکم بر جامعه ی خود را مورد تحلیل قرارداده و عناصر رسوبی و بی پایه ی آن را دور انداخته و اجازه ندهدکه این عناصر، سدراه او گردد. اما چه می توان کرد که تقلید، گاه در مغزهای بزرگ و مقتدر چنان نفوذ می کندکه اجازه نمی دهد اولاد آدم دست به کار عقل و اندیشه بزند.[۴۲۶]
شهید مطهری در این زمینه چنین گفته است:
« قرآن با مسأله – به اصطلاح امروز – «سنت گرایی» یعنی پذیرفتن آنچه که در گذشته بوده است با این حالت گوسفند صفتی به انسان و با پیروی کورکورانه ازآباء و اسلاف و نیاکان فقط به دلیل اینکه آنها آباء و نیاکان هستند ، سخت مبارزه کرده است .این حالت تسلیم در مقابل گذشتگان یک حالت ضد عقل است . قرآن می خواهد که انسان راه خودش را به حکم عقل انتخاب کند . پس مبارزه قرآن با تقلید و به اصطلاح « سنت گرایی» مبارزه ای است به عنوان حمایت از عقل.[۴۲۷]
بر طبق فرمایش ایشان تقلیدمانعی است برای درست تعقل کردن و اندیشیدن.
۲-۲- ث) تقلید کورکورانه ، مانع شناخت صحیح حق
خداوند درقرآن می فرماید:
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَکُمْ أَ سِحْرٌ هذاوَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُون*قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا وَ تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْض وَ ما نَحْنُ لَکُما بِمُؤْمِنِین[۴۲۸] ؛ پس وقتى که حق از نزد ما، به سویشان آمد گفتند این سحرى آشکار است. *موسى گفت: آیا حق را که به سوى شما آمده سحر مىشمرید، آیا این سحر است، در حالى که ساحران رستگار نمىشوند؟ *گفتند: آیا آمدهاى که ما را از آنچه که پدرانمان را بر آن یافتیم منصرف سازى، و عظمت روى زمین مال شما (دو نفر) باشد، ما به شما ایمان نمىآوریم.