عوامل فرهنگی: در علوم اجتماعی تفاوتهای فرهنگی منبعث از پایگاههای اجتماعی متفاوت منتسب به سن،جنس،موقعیت طبقاطی،پیشینه قومی و مذهبی افراد را شناسایی و بررسی میکنیم.زمانی که در حال ذهنی کردن مفهوم کیفیت زندگی هستیم این عوامل(سن،جنس و..)اغلب به صورتی مشابه و یکنواخت به نظر میرسند، اما در واقع این عوامل به همان اندازه که تفاوتهای فردی را در داخل گروههای اجتماعی و فرهنگی بازتاب میکنند، در بین گروهها نیز مبین این تفاوتها هستند.
عوامل وضعیت سلامتی: از ناتوانی و بیماری به عنوان ویژگیهای زندگی آینده و از مرگ به عنوان رخدادی حتمی نام برده میشود. مشخص شده است که بین سلامت جسمانی، توانایی عملکردی و سلامت روان با کیفیت زندگی رابطه معنی داری وجود دارد.
عوامل شخصیتی: شخصیت و ساخت روان شناختی یک فرد اغلب مستقیماً مرتبط با سلامت روان اوست. عوامل شخصیتی به صورت غیر مستقیم از طریق تاثیر بر سلامت روان بر کیفیت زندگی افراد تاثیر میگذارد.
عوامل استقلال فردی: عوامل استقلال فردی مرتبط با عوامل شخصیتی اما مستقل از محیط فیزیکی و اجتماعی میباشند.عوامل استقلال فردی شامل توانایی تصمیم گیری، کنترل فردی، کنترل یا بحث پیرامون محیط فیزیکی و اجتماعی متعلق به آنها میباشد(به وند و کورنر،۱۳۸۹،ص: ۱۷).
ویژگیهای کیفیت زندگی
پژوهشگران بر سه ویژگی کیفیت زندگی اتفاق نظر دارند که به تفصیل در ذیل به آن میپردازیم:
۱.چند بعدی بودن: یکی از مشخصات اصلی و بنیادی کیفیت زندگی چند بعدی بودن آن است.از گذشته سه بعد اساسی کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی را ابعاد جسمانی، روانی و اجتماعی در نظر می گرفتندولی با توجه به تاکید زیادی که روی بعد معنوی سلامت روان شده است امروزه اکثر متخصصان معتقدند که کیفیت زندگی ۴ الی۵ به هد دارد که هر یک دارای زیر مجموعههایی است که عبارتند از:
الف)بعد جسمانی: به دریافت فرد از تواناییهایش در انجام فعالیتهای روزانه که نیاز به مصرف انرژی دارد اشاره میکند که میتواند در بر گیرنده مقیاسهایی مانند تحرک، توان، انرژی، دردوناراحتی، خواب و استراحت و ظرفیت توان کار باشد.
ب)بعد روحی و روانی: جنبههای روحی و احساسی سلامت مانند افسردگی، ترس،عصبانیت،خوشحالی و آرامش را در بر میگیرد.بعضی از زیر ردههای این بعد عبارتند از: تصویر از خود، احساس مثبت و منفی، اعتقادات مذهبی، فکر کردن و یادگیری، حافظه و تمرکز حواس.
ج)بعد اجتماعی: به توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضا خانواده، همسایگان، همکاران و سایر گروههای اجتماعی، وضعیت شغلی و شرایط اقتصادی کلی مربوط میشود.
د)بعد معنوی: به چگونگی درک فرد از معنی و مفهوم و هدف زندگی دلالت دارد.
۲.ذهنی بودن: کیفیت زندگی به انتظارات، احساسات، اعتقادات و پندارهای فرد بستگی دارد از این رو ارزیابی شخصی ازسلامت یا خوب بودن و ناراحت بودن عامل کلیدی در مطالعات کیفیت زندگی میباشد.به طور کلی میتوان گفت عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه باید باشد و بعد ذهنی کیفیت زندگی همان احساس خوب داشتن و رضایت فردی است.
۳.پویا بودن: با توجه به این تعریف که کیفیت زندگی دارای ساختاری وابسته به زمان است که متاثر از تجربه شخصی و درک او از زندگی میباشد و با تغییر زمان تغییر میکند درمیابیم که پویایی زندگی از این روست که با زمان تغییر میکند و به تغییرات در محیط او بستگی دارد(انواری،۱۳۹۰،ص: ۳۵).
کیفیت زندگی به عنوان مفهومی نسبی
شاید همه روی این موضوع توافق داشته باشیم که کیفیت زندگی بالا از کیفیت زندگی پایین بهتر است اما این موضوع برای ارزیابی کیفیت زندگی در فرهنگهای مختلف ممکن است تا حدی نامناسب باشد. برای نمونه اکثر مردم اروپا به زندگی قبایل هندی یا آفریقایی که با شکار روزگار میگذرانند و از زندگی انتظارات پایینی دارند، غبطه میخورند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
یک راه حل ساده برای تعریف کیفیت زندگی بالا و پایین میتواند استفاده از رویکرد فردی برای تعریف آن باشد. به این معنی که قضاوت شخصی افراد به عنوان معیار بالا و پایین بودن کیفیت زندگی در نظر گرفته شود. اما باید به این نکته توجه کرد که ممکن است در یک گروه، قضاوتهای شخصی تک تک افراد همان رای اکثریت گروه شود ولی در گروه مشابه نظرات شخصی هر یک از افراد متفاوت باشد.اگر درکمان را از مفهوم کیفیت زندگی به مجموع تجارب افراد کاهش دهیم، تنها به بخش کوچکی از اهداف خود در ارتباط با تحقیقات کیفیت زندگی دست پیدا کردهایم. اما چه زمانی کیفیت زندگی را به عنوان مفهومی نسبی در نظر میگیریم؟انتظارات مختلف افراد از زندگی تنها بخشی از کیفیت زندگی آنها را تشکیل میدهد.کیفیت زندگی برآیندی از محرومیت نسبی ناشی از تخصیص ناکافی منابع اقتصادی و اجتماعی تعریف شده است(به وند و کورنر،۱۳۸۹،ص: ۲۰)
هویت و کیفیت زندگی
کلید درک کیفیت زندگی و ارزیابی فرد از کیفیت زندگی خویش، به طور معنا داری تحت تاثیر احساسی است که فرد نسبت به خود دارد.در واقع کسانی که احساس مثبتی نسبت به خود دارند، ارزیابی مثبتی نیز اززندگی خود ارائه میدهند.(به وند و کورنر،۱۳۸۹،ص: ۱۱۹؛ به نقل از استوارتز،۱۹۷۵).
اندرو و ویاتی(۱۹۷۶)در تحلیل معیارهای اجتماعی سلامت بیان میکنند که اختلاف اندکی در مباحث طرفداران و معتقدین معیارهای عینی و ذهنی وجود دارد. زیرا تا اندازهای همه ارزیابیهای انسان ذهنی است. ترجیح ما برای تعیین کیفیت زندگی افراد، تجارب فردی آنهاست، در واقع احساس افراد از خودشان برای ما مهم است.همچنین به این موضوع اعتقاد راسخ داریم که نمیتوان کیفیت زندگی را تنها بر اساس خود و جدا از جهان اجتماعی افراد در نظر گرفت. بعد عینی و دیگر عوامل ساختاری هستند که محتوا و مقدمات کیفیت زندگی افراد را فراهم میآورند(به وند و کورنر،۱۳۸۹،ص: ۱۱۹).
رویکردهای مختلف به مفهوم کیفیت زندگی
هر بررسی علمی و تجربی از کیفیت زندگی بدون توجه به اصول نظریهها و مکاتب و حوزههای جامعه شناسی، روانشناسی، زیست شناسی و روانشناسی اجتماعی نارسا و ناتمام خواهد بود باتوجه به زمینههای کیفیت زندگی و به ویژه اتیولوژی و سبب شناسی آن، کیفیت زندگی همچون بسیاری از پدیدههای اجتماعی معلول علت واحدی نیست و از طرفی تبیین کیفیت زندگی به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته نیازمند بررسی کلیه عوامل و متغییر های اجتماعی، روانی، فرهنگی، زیستی و اقتصادی در ارتباط با یکدیگر است.
بحث کیفیت زندگی در حوزههای مختلف از فقر نظری برخوردار بوده و در این زمینه بیشترین تبیینهای صورت گرفته مربوط به حوزه پزشکی است.
بررسی کیفیت زندگی از دیدگاههای مختلف به ما این امکان را میدهد، تا ابعادی از موضوع را که هرگز مورد توجه قرار نگرفته است را کشف کنیم. بدین منظور لازم است با توجه به تئوری های جامعه شناسی، روانشناسی، روانکاوی، زیست شناسی و پزشکی بتوانیم واقعیت کیفیت زندگی را تبیین نماییم و نظریهها و رهیافتهای تئوریک موجود در این زمینه را تشریح کنیم.
باید توجه داشت که دیدگاههای غالب در حوزه جامعه شناسی یا روانشناسی هیچ یک به تنهایی کفایت لازم را در تبیین علل کیفیت زندگی نداشته و غالبا اسیر تنگ نظری، تک سبب بینیها و تعصبات حوزههای نظری خود بودهاند.
رویکرد فلسفی به مفهوم کیفیت زندگی
نگاهی به تاریخ فلسفه نشان میدهد که بهزیستی احساسی، که معرف زندگی خوب است، همواره از جانب متفکران سرشناسی چون اپیکور، هابز، استوارت میل، آکویناس، بنتهام مورد تاکید قرار داشته است.با وجود این ریشه تفکر مدرن در مورد سعادت بشر و رابطه آن با چگونگی زندگی وی را تا زمان پیدایش خط نمیتوان با قاطعیت دنبال کرد از نظر تاریخی، تامل در مورد عوامل تشکیل دهنده سلامت و سعادت بشر بیشتر در کارهای فیلسوفان و عالمان دینی مشاهده میشود.
-ارسطو واپیکور
ارسطو سعادت بشری را در کسب حداکثر فضیلت از راه رعایت اصول اخلاقی و التزامهای حفظ سلامت جسمانی حتی به قیمت صرف نظر کردن از مسیر لذت، میسر میدانست.در حالیکه اپیکور معتقد بود که کسب حداکثر لذت و دوری از هرگونه رنج، راز نیل به سعادت بشری است.اگر چه بسیاری از محققین معتقدند که فضای کنونی حاکم بر فلسفه غرب متاثر از جریان فکری دوم است. لیکن مایههای فکری هر دو تفکر نشان دهندهی تلاش برای مفهوم سازی و قابل اندازه گیری کردن چگونگی زندگی افراد است.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۵۷)
جان راولز: جان راولز فیلسوف علم اخلاق در خصوص مفهوم عدالت اجتماعی به عنوان یکی از مولفه های کیفیت زندگی اینگونه استدلال کرد:همانگونه که حقیقت اساس مکتبهای فکری است، عدالت نیز اساس اولیه نهادهای اجتماعی میباشد.این نظریه هر چند دقیق و مقرون به صرف باشد اما حقیقت نداشته باشد باید رد یا تجدید نظر شود.هم چنین اگر قوانین و نهادها کارآمد و سازمان یافته باشد اما در آنها عدالت لحاظ نشده باشد، باید منسوخ شوند.وی با بهره گرفتن از تفکر فایده گرایانه عنوان میکند:نکته اصلی این است که جامعه کاملا منظم و عدالت در آن برقرار است. اگر نهادهای عمده آن زمینه دستیابی سیاستمداران و تصمیم گیرندگان جامعه را فراهم کنند تا بتوانند از میان راهکارها و نتایج مختلف وضعیت تندرستی، انتخاب خود را انجام دهند و آنها را با هزینههای معادل مقایسه کنند تا رفاه مورد انتظار شهروندان را افزایش دهند در این صورت پژوهشهای مربوط به این امر نباید تنها به پارامترهای پزشکی محدود گردند بلکه باید پارامترهای اقتصادی و اجتماعی را نیز شامل شوند. راولز با این دیدگاه خود باعث بروز اعتراضات سیاسی و اخلاقی زیادی شد.هر چند نمیتوان عدالت را تضمین کرد اما با توجه به محدودیت منابع باید حداقل خدمات را به افراد جامعه ارائه داد مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۶۰).
رویکرد اقتصادی به مفهوم کیفیت زندگی
در دهه ۹۰ موضوع کیفیت زندگی وارد عرصه اقتصاد شد.اولین کسی که به این موضوع در زمینه اقتصاد پرداخت برنارد وان پراک بود که اکثر آثار خود را در زمینه ارزیابی خوشبختی:روش محاسبه رضایت، ارائه داد.
اقتصاددانان رویکردی انتزاعی نسبت به مسیله تندرستی اتخاذ نمودند و اغلب رابطه بین وضعیت تندرستی و امکانات پزشکی را بررسی کردند و تفسیرتی در مورد کارایی، اثربخشی و عدم تبغیض در ارائه امکانات پزشکی ارائه میدهند.تلقی شخصی یا ذهنی خود ازتندرستی بر اساس فایده شکل میگیرد.جرمی بنتهام عبارت فاده را در قرن هجدهم مطرح کرد. فایده خاصیت هر شی است که به وسیله آن میتوان رسیدن به سود، مزیت، شادی و…..یا جلوگیری از بروز بدبختی، درد و ناراحتی برای شخص ذینفع مد نظر است.اقتصاد دانان قرن نوزدهم مانند استنلی یوونز یا آلفرد مارشال و دیگران اینگونه استدلال میکردند که افراد کالاها و خدمات ارزان را انتخاب میکنند. هدف از انتخاب آنها افزایش شادی و نفع خود است.فرد از بسیاری از فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی سود میبرد و همچنین میتواند از طریق فعالیتها به سود مطلق که با بهره گرفتن از اعداد اصلی ارزیابی میشود، دست یابد. برای سنجش کیفیت زندگی در جوامع گوناگون ابزارهای بسیاری تدوین شدهاند.اقتصاددانان به دلیل داشتن ابزاری قوی برای سنجش بر اساس پیش فرضهای خود نخستین کسانی بودند که به طور غیر مستقیم به این امر پرداختند. به عنوان مثال تولید ناخالص داخلی(GDP) اولین شاخصی بود که توسط اقتصاددانان برای سنجش پیشرفت اجتماعی و به طور تلویحی کیفیت زندگی تدوین شد. شاخصهایی که اقتصاددانان برای بررسیهای اقتصادی خود انتخاب و تدوین کردهاند تنها به وجه کمی کیفیت زندگی توجه دارد و وجه دیگر کیفیت زندگی یعنی بعد ذهنی آن را شامل نمیشود.( مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۶۲)
رویکرد زیست شناختی مفهوم کیفیت زندگی
برخی از آسیب شناسان اجتماعی به بررسی انواعی از علل کجروی از جمله اضافات موجود در کالبد افراد، نارساییهای جسمی و….میپردازند که میتواند زمینه ساز زیستی این گونه رفتارها باشد و بعدها در خلال کنشهای متقابل محیطی و اجتماعی دراز مدت به گونههایی خاص از رفتار کجروانه بدل شود.یکی از نظریاتی که در قرن ۲۰تحت تاثیر آثار لمبروزو پدید آمد و به نوعی بار دیگر اندیشه ارتباط میان ساختمان زیستی و تبهکاری را احیا کرد، نظریه ویلیام شلدن و ارنست کرچمر است.شلدون تحت تاثیر کرچمر سه نوع تیپ بدنی(چاق، عضلانی، استخوانی) را که معتقد است، شخصیت رفتار افراد به این تیپهای بدنی مرتبط است، مشخص میکند که عبارتند از:
اندومورفیک: که شخصی چاق با بدنی نرم و گرد است.
مزومورفیک: که شخصی است با بدنی عضلانی و سخت.
اکتومورفیک: که شخصی لاغر با با بدنی نازک و شکننده.
او پس از تحقیق و بررسی به این نتایج دست یافت که هر یک از افراد خلق و خوی خاص خود را دارند، به طوری که اولی آرام و عاشق راحتی و برونگراست. دومی خشونت گرا و فعال و سومی درونگرا و مهار کننده خواستههای خود میباشد.از میان این سه تیپ مورد مزومورفیک بیشترین گرایش به گجروی و تبهکاری را دارد.(ستوده،۱۳۷۴،ص: ۹۴)
با طرح این نظریه شاید برای خوانندگان این سوال مطرح شود که این نظریه زیست شناختی چگونه میتواند رابطهای با کیفیت زندگی داشته باشد؟
در پاسخ باید گفت که کیفیت زندگی انسان تحت تاثیر عواملی چون نقص جسمی، عیوب ظاهری اندام، جنس،سن، وضع مزاج، ضعف، قدرت، سوابق بیماری و…میباشد.
رویکرد روانشناختی مفهوم کیفیت زندگی
روانشناسان که فرد را واحد مطالعات خود میپندارند درجه مطلوبیت کیفیت زندگی را ناشی از رشد کامل شخصیت فرد میدانند و بر آن شدند تا میان کیفیت زندگی و ویژگیهای شخصیتی انسان رابطه برقرار کنند.به زعم آنان، برخی از تیپ هایشخصیتی کیفیت زندگی خود را مطلوب و برخی دیگر آن را نامطلوب تلقی میکنند.در این مشرب فکری کیفیت زندگی به عنوان یک نوع رفتاری تلقی شده که ناشی از خصوصیات و ویژگیهای فردی میباشد. تبیینهای روانشناختی کیفیت زندگی بر تفاوتهای فردی اشخاص در شیوه تفکر و احساس درباره رفتار خویش تاکید دارد.تفاوتهایی که میتواند به شکل تفاوتهایی ظریف و جزیی در رفتار ظاهر شود و برخی افراد را به سبب عللی مانند افزایش خشم و عصبانیت، کمی وابستگی و تعلق خاطر به دیگران، کیفیت زندگی خود را نامطلوب تلقی کنند، که این تبیینها را میتوان تحت الگوی روانکاوی و الگوی نارسایی شخصیت بیان نمود.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۷۴)
اغلب نظریههای روانشناسی بر آنند که، در فرایند اجتماعی شدن فرد با کیفیت زندگی پایین و معمولاً در رابطه بین مادر و فرزند نقصان وجود داشته است. این نقیصه شامل ناراحتی عاطفی است که به پیدایی خصلتهای کژرفتار منتهی میشود.
رویکرد مکتب تضاد بر مفهوم کیفیت زندگی
مکتب تضاد، کیفیت زندگی را حاصل ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه طبقاتی میداند.این مکتب بر خلاف کارکردگراها که اساس جامعه را بر توافق و تعادل اجتماعی میدانند، جامعه را به عنوان عرصه تضادها و مبارزات میدانند. صاحب نظران اصلی این مکتب تضاد را در جامعه پذیرفته و معتقدند هنجارها و ارزشهای موجود توسط زور و قدرت بر افراد جامعه تحمیل شده است. رویکرد تضاد، هر چند به وضوح به کیفیت زندگی نمیپردازد اما کیفیت زندگی را معلول ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع طبقاتی میداند. به طوری که در جوامع طبقاطی گروههای متنفذ و ذی نفوذ به طور آمرانه منافع، اراده و عقاید خود را بر گروههای فرودست تحمیل میکنند که این خود نه تنها جامعه را به دو گروه بالادست و فرودست تقسیم میکند، بلکه جامعه را در معرض ستیز طبقاتی و نارضایتی و بروز نوع خاصی از کیفیت زندگی مطلوب و نامطلوب قرار میدهد.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۱۷)
رویکرد روان شناختی اجتماعی و جامعه شناختی مفهوم کیفیت زندگی
تبیینهای روانشناختی اجتماعی کیفیت زندگی پلی است بر شکاف موجود میان محیط گرایی گسترده در تبیینهای جامعه شناسی و فرد گرایی محدود در تبیینهای روان شناختی و زیست شناختی، تبیینهایی که در آن کانون اصلی تحلیل عمدتا متوجه موقعیتی است که فرد تلقی خاصی از کیفیت زندگی خود دارد وفرض نیز بر آن است که نحوه ارزیابی کیفیت زندگی در خلال کنشهای متقابل اجتماعی فرا گرفته میشود.و این فراگیری نیز ناشی از فرایندهایی مانند یادگیری شرطی، تقویت، مشاهده، الگوسازی و همچنین برچسب اجتماعی است.( مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۸۳)
نظریه یادگیری اجتماعی
قبل از پرداختن به نظریه یادگیری اجتماعی به تعریفی از یادگیری اشاره میشود. یادگیری عبارت است از تغییرات کم و بیش دایمی در رفتار که به واسطه تقویت و تمرین به وجود میآید.این تعریف مشتمل بر چند نکته است: اینکه یادگیری جنبه عینی دارد، عدم توجه به بهبود رفتار، توجه به تغییرات رفتار به طور غیر مستقیم، اشاره به تغییرات کم و بیش دایمی در رفتار شده است.از این رو کیفیاتی مانند خستگی و یا سازگاری در تاریکی جز یادگیری به شمار نمیآید.زیرا پس از زمان کوتاهی از میان میروند.همه نظریههای انگیزه و پاسخ بر پایه یادگیری قرار دارند. مبانی این نظریه بر این اصل استوار است که کیفیت زندگی، کنش اجتماعی است که از طریق فرایندهای اجتماعی، تولید، بازتولید و فرا گرفته میشود به بیان دیگر بر تاثیرات متقابل بین رفتار و محیط تاکید دارد، و بر الگوهایی از رفتار متمرکز میشود که فرد آنها را برای کنار آمدن با محیط در خود پرورش میدهد.الگوهایی که از راه تجربه مستقیم پاسخهای محیط به فرد، یا مشاهده پاسخهای دیگران کسب میشود.بدین ترتیب که فرد ابتدا رفتار مواجه شده با پاسخ مطلوب یا پاداش را از رفتاری که نتایج نامطلوبی به بار آورده جدا میکند.و آنگاه الگوی توام با موفقیت را برگزیده و بقیه را کنار میگذارد. (مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۸۴).