- قرآن، اسمی است مشتق ولی غیرمهموز:
الف) مشتق از قرن الشئ بالشئ یعنی چیزی را به چیزی ضمیمه کردن. علت این نامگذاری، مقرون بودن سورهها و آیات و حروف به یکدیگر است (همان).
ب) قرآن، مشتق از قرائن، جمع قرینه است زیرا آیاتش همانند یکدیگرند و بعضی بعض دیگر را تایید می کنند. هر آیه از قرآن، قرینه آیات دیگر است (همان).
۳) قرآن مشتق و مهموز است:
الف) از قرء به معنای جمع گرفته شده است. عرب وقتی بخواهد بگوید: آب را در حوض جمع کردم، میگوید: قرات الماء فی الحوض. علت این نامگذاری، آن است که این کتاب همه ثمرههای کتب آسمانی پیشین را در خود جمع نموده است (راغب ، ۱۴۱۲: ۶۶۸-۶۶۹).
ب) بر وزن رجحان و غفران، مشتق از ماده قرا به معنای تلاوت است. در این جا از باب تسمیه مفعول به مصدر، مقروء، یعنی خوانده شده و یا خواندنی، به نام قرآن، یعنی خواندن به کار رفته است؛ مثل آن که کتاب، که به معنای نوشتن است، به مکتوب (نوشته شده) اطلاق می گردد (سیوطی، ۱۳۸۰، ج۱: ۱۸۴؛ زرقانی، ۱۳۸۵: ۱۰).
زرقانی پس از رد سایر اقوال، قول پنجم را اختیار نموده است. راغب اصفهانی نیز می گوید: القرائه ضم الحروف و الکلمات بعضها الی بعض فی الترتیل… قرائت به معنای پیوند و ضمیمه نمودن حروف و کلمات به یکدیگر در هنگام ترتیل است. به سخن دیگر، قرائت همان تلاوت آیات الهی است (راغب ، ۱۴۱۲: ۶۶۸-۶۶۹).
۲-۲-۱- تاریخچه گردآوری قرآن
قرآن بر خلاف کتب مقدس (عهدین) از وحدت ظاهر و یکپارچگی خاصی برخوردار است چنانکه سبک نگارش و بیان ادبی آن در سرتاسر قرآن از یکنواختی ملموسی برخوردار میباشد و این ویژگی گویای این امر است که قرآن یکپارچه تدوین گشته و خالق همه پیکره آن یکی است. از ویژگیهای قرآن اصالت و ثبات هویت تاریخی آن است. چنانکه نه تنها تاریخ نزول و تدوین آن در دوران خود پیامبر اسلام(ص) و با نظارت ایشان قطعی است، بلکه در طول تاریخ اسلام فقط یک نوع قرآن وجود داشته است نه بیشتر، و آن هم بی کم و کاست، هم اکنون در اختیار ماست (بوکای، بی تا: ۱۷۳-۱۸۱).
نگارش قرآن در همان زمان حیات پیامبر (ص) و مصادف با نزول آن صورت گرفت. کاتبان رسمی و غیررسمی با نزول آیات و تلاوت آنها توسط پیامبر اقدام به ضبط دقیق آن مینمودند. پیامبر نیز با دقت و وسواس خاصی، ترتیب انضمام آیات به یکدیگر و فصلبندی و تفکیک سورهها را به آنها ارشاد مینمود. چنانکه طبق روایات، در اواخر حیات پیامبر مجموعه نسبتاً کامل از آیات قرآن در بین مسلمانان و حتی در نزد خود آن حضرت وجود داشت (ویر، ۱۳۷۴: ۸۴۴).
پس از رِحلت پیامبر (ص) بنابر وصیت ایشان برخی از بزرگان اسلام که (بنابر نظر شیعه و سنی) در رأس آن «علیِ ابن اَبی طَالِب» قرار داشت، اولین گام را در راه تدوین قرآن برداشتند. بنابر نقل تاریخ و حتی مدارک اهل سنت، علی (ع) اولین کسی بود که بعد از رحلت پیامبر (ص) به تدوین و تنظیم قرآن همت گماشت (حجتی، ۱۳۷۲: ۳۸۵-۳۸۸). چنان که «سیوطی» و دیگران، روایت کرده اند: «آلیتُ ألآخِذُ علیَّ رِدائی إلّا لِصَلاهِ جُمُعَهِ حتّی أجمَعَ القرآن وَ جَمَعَهُ»؛ سوگند یاد کردم که ردا برنگیرم، جز برای نماز جمعه تا آن گاه که قرآن را جمع آوری نمایم ؛ در نتیجه موفق به جمع قرآن شدم (سیوطی، ۱۳۸۰، ج۱: ۱۶۵).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در خاتمه کار، ایشان پس از شش ماه تلاش بیوقفه، مجموع آیات قرآن را با دقت براساس تعلیمی که سالها از پیامبر آموخته بود، مدون ساخته و به بزرگان مسلمانان عرضه نمودند، ولی مصحف ایشان به دلایل سیاسی و اغراض شخصی، مورد پذیرش رأسای غاصب وقت، قرار نگرفت. در مقابل آن حضرت به اعتراض فرمود: «دگر باره این مصحف را نخواهید دید». و آن قرآن طبق روایات شیعی نزد اهل بیت آن حضرت به ارث ماند و هم اکنون نزد مهدی موعود (عج) میباشد (حجتی، ۱۳۷۲: ۴۳۶).
- نتایج
از آنچه درباهی مفهوم، محتوا، جایگاه و تاریخچه گردآوری قرآن و عهدین آورده شد، میتوان نقاط مشترک و مختلف آنها را به شرح ذیل بیان کرد:
- میان یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از این جهت که هریک منشأ صدور کتاب آسمانی خود را خداوند میدانند، اختلافی وجود ندارد. براین اساس، پیروان هر سه دین کتاب خود را آسمانی میدانند و برای آن قداست خاصی قایلاند، با این تفاوت که مسلمانان قرآن را عین کلام الهی میدانند؛ اما یهودیان و مسیحیان عموماً کتاب مقدس را نه لفظ کلام الهی، بلکه حامل مضامین و محتوای پیامهای الهی میشمرند.
- مسلمانان از آنجا که معتقدند تمام حروف، کلمات، جملات و آیات قرآن با شکل کنونی و چینش فعلی و با زبان عربی بر پیامبر اکرم(ص) وحی شده ، برای سرتاسر قرآن ماهیتی آسمانی و قداستی خاص قایلاند. و معتقداند که از تمام حروف، کلمات، جملات قرآن و نوع چینش آنها، براساس موازین و قواعد تفسیر ، میتوان پیامها و آموزههای الاهی را استخراج کرد. بنابراین نزول قرآن را مبتنی بر وحی آسمانی میدانند، و وحی شیوهای است مخصوص که خداوند از رهگذر آن کلام خود را منحصراً به پیامبران میرساند.
- اما یهودیان و مسیحیان ـ به استثنای شماری اندک ـ بر این اعتقاداند که هیچیک از بخشهای کتاب مقدس سخن مستقیم خداوند یا گفتار مستقیم پیامبران نیست. حتی بخشهای اصلیتر یعنی تورات یا اناجیل چهارگانه به ترتیب توسط موسی یا عیسی(ع) تدوین نشده است. افزون بر این حتی بر این باورند که این کتابها در زمان حیات پیامبران و با اشراف آنان فراهم نیامده است. چه، بر این باورند که متن کتاب مقدس شامل عهد عتیق و عهد جدید طی ۱۵۰۰ سال توسط نویسندگان بشری آن هم تحت تأثیر زبان، شرایط و مقتضیات و محدودیتهای روزگار خود ، با الهام الهی این متون را فراهم آوردهاند. بدین جهت میپذیرند که متن اولیه کتاب مقدس به زبانهای مختلف فراهم آمده است. بنابراین پدیده گسست کامل میان متون مقدس با خداوند و حتی پیامبران به عنوان آورنده اولیه این کتابها، به عنوان قاعدهای مسلّم میان مسیحیان و البته یهودیان پذیرفته شده است.
- قرآن با داشتن حدود شش هزار آیه طی ۲۳ سال مشخص و محدود و تنها بر یک شخص یعنی پیامبر اکرم(ص) با یک زبان و لفظ، یعنی زبان عربی فرود آمد و در متن آیات آن بر حفظ و ماندگاری آن از سوی خداوند تضمین داده شد. چنان که عصمت و نزاهت آن از هرگونه دخل و تصرف مورد اجماع همه مسلمانان است. تمام این ویژگیها نشانگر اتقان، اصالت، یکپارچگی و سامانمندی قرآن به عنوان متن مقدس مسلمانان است. اما در برابر، به اذعان یهودیان و مسیحیان کتاب مقدس طی زمانی بس طولانی بر شماری بس زیاد از اشخاص که نام و هویت آنان مجهول است، با زبانهای گوناگون الهام شده است. این امر خود از متنی غیرمنسجم و چند پارچه حکایت میکند. از سویی دیگر عدم انتساب لفظ کتاب مقدس به خداوند، چنان که متکلمان یهودی و مسیحی خود اذعان کردهاند، عملاً راه را برای انکار صفت عصمت لفظی کتاب مقدس و در نتیجه پذیرش احتمال کاستی و فزونی در آن هموار میسازد. بر فرض آن که بر عدم تحریف متن کتاب مقدس پافشاری شود، به خاطر آن که متن کتاب مقدس محصول ذهن انسانی است، هیچگاه بسان متنی که منعکس کننده لفظ و عین کلام خداوند است، با قاطعیت و اطمینان نمیتوان برای استخراج گزارههای دینی به الفاظ و عبارتهای آن استناد کرد. از این جهت میان قرآن و کتاب مقدس تفاوت فاحشی برقرار است.
فصل سوم
اخلاق، ایمان و مبانی فضایل اخلاقی در قرآن و عهدین
فضیلت که در لغت به معنای فزونی از حد متوسط است (راغب، ۱۴۱۲: ۶۳۹)، در علم اخلاق گاهی به معنای ملکات نیک نفسانی به کار می رود، و گاهی بر مطلق حالت نیک درونی اطلاق می شود؛ هرچند به حد ملکه نرسیده باشد و گاهی به معنای مطلق خوبی و نیکی و ارزش به کار میرود؛ اعم از اینکه ملکات نفسانی باشد، یا رفتار و عمل ارزشمند. در این نوشتار معنای سوم مقصود است. براین اساس هنگامی که از فضایل اخلاقی سخن گفته و از نقش متقابل آن با ایمان بحث می شود، مقصود تمام ملکات و صفات نفسانی و رفتار باارزش اخلاقی است. البته این ملکات و ارزش ها دو دسته اند: یک دسته مابعد الایمان هستند که تا ایمان نباشد، پدید نمی آیند؛ مانند توکل و تسلیم و تقوا و … . ، و یک دسته ماقبل الایمان هستند؛ یعنی اگر ایمان هم نباشد، این فضایل قابل تحققند؛ مانند راستگویی و عدالت و وفای به عهد و … . فضایل اخلاقی مورد بحث در این پژوهش، فضایل اخلاقی نوع اول است.
در شرح حدیث شریف «الطهور نصف الایمان» آمده است که: یک نیمهی ایمان، ایمان قلب به طهارت دل به واسطه تزکیه و پاکسازی آن از اخلاق رذیله، و نیمهی دیگر آن، آراستن آن به اخلاق خدایی است (ملکی تبریزی، ۱۳۷۴: ۱۰). بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که نفس به میزانی که از رذایل و زنگارها پاک می شود به همان میزان می تواند پذیرای ایمان گردد. پاکی از این صفات منفی شرایط سلبی تحقق ایمان را فراهم میسازد و تخلق به برخی از صفات مثبت، شرایط ایجابی آن را مهیا می کند. به میزانی که انسان در پاک کردن نفس از صفات منفی توفیق پیدا می کند، در اکتساب صفات مثبت موفقیت به دست می آورد (بدخشان، ۱۳۸۴: ۱۴).
عمل صالح برای ایمان لازمهای حتمی و ضروری است و مراتب آن متناسب با ایمان فرد است. کششی که انسان مؤمن در خود نسبت به اعمال نیک احساس می کند شور و شوقی در او برمیانگیزد که محرک او به سوی این اعمال و باعث انجام آنها خواهد شد. این جاذبهها و کششها دامنهای گسترده دارند و به حسب مراتب شدت و ضعف خویش به صورت امید (رجا): «أُوْلَئکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ الله» (بقره، ۲/ ۲۱۸؛ زمر، ۳۹/ ۹)، خشنودی خاطر (رضا): «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه» (مائده، ۵/ ۱۱۹؛ توبه، ۹/ ۱۰۰؛ مجادله، ۵۸/ ۲۲؛ بینه، ۹۸/ ۸)، دل بستگی و علاقه (حبّ): «یحُِبهُُّمْ وَ یحُِبُّونَهُ» (مائده، ۵/ ۵۴) و علاقه شدید (اشد حبّاً): «وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ» (بقره، ۲/ ۱۶۵) در اعمال ظاهر میشوند و دافعهها و گریزهایی که در نفس انسان مؤمن نسبت به اعمال ناپسند به وجود میآیند، سبب دوری او از انجام آنها میگردند. البته جهت گیری این جاذبهها و دافعهها در انسانهای غیرمؤمن و کافر کاملاً متفاوت است. به عنوان مثال انسانهایی که در طول شب خدا را در حالت سجده و قیام اطاعت و عبادت می کنند ، این کار به سبب ترس از آخرت و امیدی است که به رحمت پروردگار خویش دارند، ولی منافقانی که بر خلاف فرمان الهی برای جهاد، رضایت خاطرشان در قعود است: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا یحَْذَرُ الاَْخِرَهَ وَ یَرْجُواْ رَحْمَهَ رَبِّهِ» (زمر، ۳۹/ ۹؛ و نیز: توبه، ۹/ ۸۳) همین حال رضایت آنان را به قعود سوق میدهد. اراده در انسان سبب گزینش برخی میلها و طرد برخی دیگر می شود و همین گزینش به امیال صورت تحقق میبخشد. اعمال که صورت عینیت یافته امیال هستند در مبادی معرفتی، میلی و ارادی خود تاثیر میگذارند و تکرار آنها سبب ایجاد صفات و ملکات مناسب در نفس می شود و مثبت بودن این اعمال و صفات سبب حفظ و دوام ایمان می شود (باقری، ۱۳۷۴: ۳۲). بنابراین، اخلاق دینی مبتنی بر ایمان است و ایمان مستقیماً انسان را با خدا مرتبط می کند و وجود او را از قدرت و عظمت و ربوبیت الهی سرشار میسازد و او را در جهت رسیدن به مبدأ کمالات، به تحصیل آنها برمیانگیزد. علاوه بر تحقق پذیری حقیقت ایمان، از راه اعمال نیز میتوان افزایش و کاهش پذیری آن را اثبات کرد. تکرار اعمال صالح به عنوان لازمهی حتمی ایمان، سبب ایجاد صفات و ملکات مثبت اخلاق در نفس می شود که قوام و تحمل نفس به آنها بستگی دارد. قویتر شدن نفس در نتیجه صفات و ملکات یاد شده و کمال یافتن آنها سبب افزایش ایمان می شود. بنابراین، افزایش و کاهش پذیری ایمان صرفاً بیانگر کمیت اعمال به عنوان امری خارج از ایمان نیست، بلکه مبین رشد و عدم رشد در اصل و حقیقت آن است (بدخشان، ۱۳۸۴: ۱۶).
از این رو، این فصل در سه بخش تنظیم گردیده است: در بخش اول، اخلاق در قرآن و عهدین؛ در بخش دوم ایمان در قرآن و عهدین ؛ و در بخش سوم مبانی فضایل اخلاقی ایمانی در قرآن و عهدین مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت.
۳-۱- اخلاق در قرآن و عهدین
۳-۱-۱- مفهوم شناسی «اخلاق»
واژه «اخلاق» بر وزن «اَفعال» و جمع «خُلق» است که به ویژگیهای نفس انسان گفته میشود. برخی نیز معتقدند اخلاق جمع مکسر «خُلق» بهمعنای نرمی و صافی یا «خَلَقَ» بهمعنای اندازه، هیئت و شکل میباشد (ابنفارس، ۱۳۸۷: ۱۶). دو لفظ خُلق و خَلق غالباً بهمعنای دوم، یعنی تقدیر و شکل و اندازه چیزی بهکار میروند و معنای اول چندان استعمالی ندارد. برای نمونه، در آیه شریفه «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا؛ (بقره، ۲ / ۲۹)، اصل کلمه «خَلَقَ» بهمعنای تقدیر میباشد. اخلاق از ریشه «خُلق» بهمعنای نصیب و بهره مشخص نیز میباشد. درنتیجه شخصِ بااخلاق کسی است که بهره فراوانی از فضائل اخلاقی را دارا است؛ زیرا فضائل یا رذائل اخلاقی هستند که حالت صفت و ملکهای نفسانی را در انسان ایجاد میکنند (فتحعلیخانی، ۱۳۷۴، ج۱: ۵۳). خُلق ملکهای نفسانی است که باعث میشود افعال خاصی از انسان بهسادگی و بدون نیاز به فکر و تأمل صادر شود. خُلق نیکو یعنی صفات نفسانیِ پایدار نیکو و خُلق بد یعنی صفات نفسانیِ پایدار بَد که خُلق نیکو را فضیلت و خُلق بد را رذیلت نامیدهاند. فضایل موجب کمال انسان و نیکی دنیا و آخرت او میشوند و رذایل، انسان را از کمال واقعی دور میکنند و دنیا و آخرت او را تباه میسازند (همان: ۶۰).
برخی از لغتشناسان نیز معتقدند خَلق و خُلق هر دو به یک معنا هستند؛ لکن خَلق به هیئتها و شکلها و صورتهایی اختصاص دارد که بهوسیله چشم قابل دیدن هستند و خُلق به خوی و سجایایی که با بصیرت و دیده دل درک میشود، اطلاق میشود (راغب ، ۱۴۱۲: ۱۵۹). در واقع جداکننده تعبیر خَلق از خُلق، ابوحامد محمد غزالی است که میگوید: خَلق، قابل تغییر نیست؛ اما خُلق چنین است و این تغییر هم در اعتقادات و هم در اخلاقیات و هم در اعمال ممکن است (غزالی، ۱۳۵۱، ج۳: ۵۲). البته اولین بار خطوط اصلی این مطالب را فارابی، ابنسینا و ابنمسکویه بیان کردهاند و سپس غزالی شارح سخنان ایشان بوده است. شاهد مثال مدعای غزالی این است که برخی از آیات قرآن بهصورت روشن، گذشته از اینکه مصداق تغییر را گوشزد میکنند، تغییر اخلاق انسان را هم تذکر میدهند.
۳-۱-۲- فعل اخلاقی
رابطه بین خدا و انسان، رابطهای دوجانبه و طرفینی است. و این روابط در چهار نوع منحصر است: ۱) رابطه وجود شناختی ۲) رابطه تبلیغی یا ارتباطی ۳) رابطه پروردگار-بنده ۴) رابطه اخلاقی (ر.ک: ایزوتسو، ۱۳۶۱: ۹۴). وی درباره این رابطه چنین مینویسد: «یکی از آشکارترین سیماهای اندیشهی دینی که در جهان سامی، خواه یهودیت باشد یا مسیحیت یا اسلام، نشأت یافته، این است که تصور و مفهوم خدا اساساً اخلاقی است، رابطه میان خدا و انسان نیز باید ماهیت اخلاقی داشته باشد . به عبارت دیگر، خدا نسبت به انسان از طریق اخلاقی عمل می کند، یعنی همچون خدای عدالت و احسان، و از انسان در مقابل انتظار میرود که او نیز از طریق اخلاقی به کار برخیزد. اینکه آدمی واقعاً از طریق راستین اخلاقی واکنش نشان دهد، در ساختمان دینی همچون اسلام حایز اهمیت اساسی و قاطع است. تنها موضوع خوبی یا بدی انسان بدان صورت که در دوران پیش از اسلام مطرح بوده است مطرح نیست؛ اخلاق اکنون به صورت جزءِ تمام کننده دین در آمده است؛ کلّ دین به آن وابسته است و به واکنش اخلاقی انسان مربوط می شود» (همان: ۲۹۸).
فعل اخلاقی فرقشان با فعل عادی این است که قابل ستایش و تحسیناند. کار اخلاقی در وجدان هر بشری دارای ارزش است یعنی یک کار ارزشمند و گرانبهاست و بشر برای خود این کار، قیمت قائل است و ارزش آن ارزش مادی نیست، یک ارزش دیگری است، ارزشی است مافوق ارزشهای مادی . مثلاً آن سربازی که جان خودش را فدای دیگران می کند، کارش کار باارزشی است ولی ارزش آن از نوع ارزشهای مادی نیست (مطهری، ۱۳۷۷: ۱۴).
نظریه های گوناگونی درباره منشأ فعل اخلاقی در انسان وجود دارد از قبیل: نظریه عاطفی، نظریه زیبایی، نظریه وجدانی، که همه آنها سعی در کشف رمز اخلاقی بودن یک فعل داشته اند، اما این نظریه ها قسمتی از آن صحیح و قسمت دیگر آن ناصحیح است . یکی از این نظریه ها در مورد اعمال اخلاقی بشر، «نظریه پرستش» است. میگویند آن سلسله از اعمال بشر که با افعال طبیعی متفاوت است و در همه افراد بشر وجود دارد و همه افراد بشر آن کارها را تقدیس و ستایش می کنند و شرافتمندانه و انسانی و مافوق کارهای طبیعی میخوانند، از مقولهی پرستش و مقولهی عبادت خداست ولی عبادتی ناآگاهانه . کسی که کار اخلاقی می کند، حتی آن کس که در شعور آگاه خودش، خدا را نمیشناسد و به وجود خدا اعتراف ندارد و یا فرضاً اعتراف دارد ولی در شعور آگاه خودش این کار را برای رضای خدا انجام نمیدهد و با این کار، خداپرستی نمیکند، کار اخلاقی او یک نوع خدا پرستی و پرستش ناآگاهانه است. یعنی همه مردم در عمق فطرتشان – در اصطلاح امروز ناآگاهانه- خدای خودشان را میشناسند. حس اخلاقی همان حس خداشناسی است ؛ یعنی حسی است که به موجب آن انسان، اسلام فطری را میشناسد، بالفطره میشناسد که «عفو» مورد رضای معبود است، بالفطره می شناسد که خدمت به خلق خدا و فداکاری برای خلق خدا مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که انصاف مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که تن به ذلّت و خواری ندادن مورد رضای معبود است (ر.ک: مطهری، ۱۳۷۳: ۱۲۷و۱۲۸).
-
-
-
-
- اخلاق در قرآن
-
-
-
قرآن کریم به عنوان منبع اصلی تبیین علم اخلاق برای دستیابی به اهداف خود مانند استواری نظم، عدالت و تأمین سعادت انسانها در دنیا و آخرت، انجام و ترک پارهای از امور را بهگونه بایدها و نبایدها بر مکلفان اجبار و الزام نموده است و تمام کسانی که بالغ و عاقل هستند، موظفاند این اوامر و نواهی را رعایت کنند. این الزام در باطن خود با بسیاری از تکالیف و رفتار آدمی، مانند مسئولیت، پاداش، عقاب و … رابطه دارد.
هر مذهب اخلاقی که شایستگی بهرهمندی از نام اخلاق را داشته باشد، بر عنصر «الزام» بنیان نهاده شده است. ازاینرو الزام، قاعدهای اساسی و عنصری مرکزی است که نظام اخلاقی با عناصر ساختوارهای آن، بر گِرد آن چرخیده و نبود و ناپیدای آن بهمنزله اضمحلال جوهر حکمت عملی است (درّاز، ۱۴۰۸: ۲۱).