با وجود اهمیتی که مقایسه به لحاظ روشی در علوم اجتماعی دارد، جای تعجب است که در این فضا روششناسی تطبیقی دقیقی بروز نکرده است. دلیل فقدان چنین روششناسیای دشواریهای بسیاری است که یک روششناسی تطبیقی دقیق به دنبال خواهد داشت (پورتر[۱۱۴]،۱۹۷۰: ۱۴۴). افرادی مانند اسملسر معتقدند که عنوان «روششناسی دقیق» فینفسه عبارتی متناقض است، زیرا روش تطبیقی برای بررسی تنها چند مورد معدود بهکار میرود و همین امر سبب می شود محقق نتواند منابع و شرایط مولد واریانس در پدیده اجتماعی مد نظر را کنترل کند. اگر چه تعداد موارد مناسب برای تحلیل محدودیتهایی برای دقت تحقیق ایجاد می کند، اغلب ماهیت ترکیبی تبیینهای علوم اجتماعی تطبیقی و ویژگی کلگرای روش تطبیقی است که مانعی در برابر این نوع دقت پدید می آورد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
غالب محققان تطبیقی، که عموماً گرایش کیفی دارند، به توالیها و رخدادهای تاریخی خاص و علل آنها در میان مجموعه ای از موارد مشابه علاقه دارند. رخدادهای تاریخی غالباً به تبیینهای پیچیده و ترکیبی نیاز دارند و بسیار دشوار بتوان چنین تبیینهایی را بر اساس قواعد جریان غالب علوم اجتماعی کمیگرا تأیید کرد. روش تطبیقی به ترکیب و پیکربندی علل توجه دارد و برای معین کردن ترکیبهای متفاوتی از علل که منجر به بروز رخدادها یا فرایندها میشوند به کار می آید. بهعلاوه، روش تطبیقی مبتنی بر روشهای منطقی است. روش تطبیقی از دو روش تحقیق استقرایی میل: روش توافق و روش اختلاف غیر مستقیم استفاده می کند (اسکاچپول و سامرز[۱۱۵]، ۱۹۷۹:۳۹). این روشها کلیه داده های در دسترس و مرتبط با پیش شرطهای بروز یک رخداد را به کار میگیرند، و با آزمودن شباهتها و تفاوتها میان نمونههای مناسب، علل رخداد را تبیین می کنند.
روش تطبیقی با نمونهها یا جمعیت آماری کار نمیکند، بلکه همه مصداقهای مناسب پدیده تحت بررسی را در نظر میگیرد و از آنجا که کلیه مصادیق یک پدیده بررسی میشوند، پذیرش نتایج حاصل از به کار بستن روش تطبیقی بر مبنای معیارهای احتمالاتی نخواهد بود. در نتیجه، روش تطبیقی به فراوانی نسبی انواع موارد حساسیت ندارد.
روش تطبیقی از چند جهت نسبت به روش آماری برتری دارد: اول، روش آماری ترکیبی نیست. هر علت مرتبط به صورت مجزا بررسی می شود. در واقع، روشهای آماری توانایی پاسخگویی به سوالاتی را که راجع به پیآمدهای ترکیبهای مختلف علل باشد (به عبارتی بررسی هر وضعیت به صورت کلی) ندارد. دوم، به کار بستن روش تطبیقی به صورتبندی تبیینهایی میانجامد که قادر اند هر مصداقی از یک پدیده خاص را توضیح دهند. همین ویژگی است که روش تطبیقی را برای تفسیر موارد خاص و توضیح خاص بودن تاریخی مناسب میسازد. بالاخص، همین ویژگی است که روش تطبیقی را برای ساختن نظریه های جدید و ترکیب کردن نظریه های موجود موجه جلوه میدهد. سوم، روش تطبیقی محقق را مجبور نمیکند نشان دهد نمونه ای از جوامع را از میان جمعیتی آماری به گونه ای برگزیده است که آزمون معناداری آماری در خصوص آن کاربرد پیدا کند. در واقع، مرزهای آزمون تطبیقی را خود محقق تعیین می کنند. در آخر این که روش تطبیقی محقق را وامی دارد تا با مواردی که تحلیل می کند آشنا شود. برای مقایسه کلیت هر مورد با بقیهی موارد، محقق باید هر مورد را دقیقاً بررسی کرده و آن را با بقیهی موارد مناسب مقایسه کند(لنگ[۱۱۶]، ۲۰۱۳: ۱۱۹-۱۱۸).
به نظر میرسد روش تطبیقی راهبردی موردمحور است مستلزم تمرکز بر موردها به مثابه ترکیبی از ویژگیها. به همین دلیل، سنت پژوهش کیفی در علوم اجتماعی تطبیقی قویتر است. حتی در تحقیقات تطبیقی که با رویکرد ترکیبی انجام می شود، وزن کیفی این روشها بیش از وزن کمی آنهاست.
در فرایند پژوهش تطبیقی میتوان تئوری آزمایی کرد، موردها را در پرتو تئوری تفسیر کرد و گزارههای تاریخی را به گزارههای عام سازگار با گزارههای تعمیمی تبدیل کرد. البته این تبدیل باید با استدلال عقلانی همراه باشد. این پژوهش گفت و شنود بین تئوری و شواهد را امکان پذیر میسازد. پژوهشگر می تواند مفاهیم جدید را فرموله و در پرتو شواهد تجربی، انتظارات تئوریک از پیش موجود را پالایش کند (ماهونی،۲۰۰۳: ۱۳۷).
افزایش عمومیت تئوری مورد بررسی می تواند پیامد دیگر تحلیل تطبیقی باشد. عمومیت یک تئوری به دامنهای از پدیده های اجتماعی اشاره دارد که آن تئوری قابل اطلاق به آنهاست. هر چه عمومیت تئوری بیشتر باشد، دامنه پدیده های اجتماعیای که می تواند تبیین کند بیشتر است (پرزوسکی[۱۱۷]،۱۹۷۰: ۹۶). تحلیل تطبیقی تاریخی می تواند در مسیر تأیید/ اصلاح، به افزایش عمومیت تئوری منجر شود. در فرایند تأیید/اصلاح، تئوری از نو فرموله می شود. فرموله کردن مجدد تئوری محصول تعامل برساختن و اصلاح کردن است. در واقع، نسبت تجربه با تئوری را در پژوهش تطبیقی ـ تاریخی به این صورت میتوان بیان کرد که تجربه هم ناظر بر ابطال، تأیید و اصلاح تئوری است که برآیند آن می تواند به توسعه علم و انباشت دانش علمی منجر شود.
۴ـ۱ـ ۲ـ روش تحقیق:
با توجه به توضیحاتی که در بخش روششناسی ارائه شد، روش تطبیقی ـ تاریخی روشی کیفی یا مورد محور به حساب می آید. محققانی که این راهبرد را به کار میبرند با موارد محدودی که بر مبنای نظریه مشخص شده اند کار کرده و این موارد را به مثابه کل با هم مقایسه می کنند تا به تعمیمهای میانبرد درباره ریشه های تاریخی و رخدادهایی که به گروه نسبتاً محدودی از پدیده های اجتماعی مربوط می شود دست یابند.
برخی بر این باورند که این سنت دنبالهرو وبر و به طور کلی سنت تاریخنگاری آلمانی و در درجۀ اول سنت تفسیری است. اما این راهبرد همواره تفسیری نبوده و گاه علی ـ تحلیلی است. راهبرد موردمحور می کوشد تا از طریق شناسایی نمونههای قابل مقایسه پدیده مورد نظر و سپس تحلیل شباهتها و تفاوتهایی که به لحاظ نظری اهمیت دارد به تعمیمهای تجربی میانبرد برسد. البته به ندرت تنوع کافی موارد برای اثبات یا رد استدلالهای علی وجود دارد. معمولاً در یک مجموعه از موارد میتوان از چندین استدلال علّی پشتیبانی کرد. به خاطر تنوع اندک موارد، محقق مجبور است به کمک ذکر مطالبی دیگر و به طور کلی از طریق تفسیر کردن موارد از استدلال خود پشتیبانی کند. این توجه کردن به جزئیات هر یک از موارد سببساز تبادل نظر پژوهشی پربار میان محقق و شواهد می شود (ریگین و زارت[۱۱۸]، ۱۹۸۳: ۷۴۹-۷۴۳).
غالب مباحث درباره روشهای مورد محور با اشاره به بحث جان استوارت میل[۱۱۹] در کتاب نظام منطق: قیاسی و استقرایی آغاز می شود. میل چندین راهبرد پژوهشی برای دستیابی به تعمیمهای تجربی ارائه کرد و قصد داشت بنیادی منطقی برای پژوهش علمی استقرایی فراهم آورد. دو مورد از روشهای میل که با پژوهشهای موردمحور تناسب خاصی دارند روش توافق و روش تفاوت غیرمستقیم است(میل،۱۹۶۷: ۴۵).
استدلال روش توافق این است که هر گاه دو یا چند نمونه از یک پدیده تحت بررسی تنها در یک عامل علّی از میان چندین عامل علی ممکن، مشترک باشند، آنگاه آن عامل علی که همه نمونهها در آن مشترکاند، علت پدیده تحت بررسی به شمار می آید. کاربرد این روش به این شکل است که اگر محققی میخواهد علت پدیده خاصی را بداند، باید نمونههایی از آن پدیده را انتخاب کرده و عامل علّی که این شرط را برآورده میسازد، علت پدیده بشمارد. اگرچه میل به محققان توصیه می کنند به دنبال علتی باشند که در همه موارد مشترک است، احتمالاً علت پنداشتن عاملی را که ترکیبی از چندین شرط باشد نیز مجاز میداند(لنگ، ۲۰۱۳: ۸۷).
روش تفاوت غیرمستقیم میل کاربست مضاعف روش توافق است. فرض کنید محققی میپندار تجاری شدن شتابان کشاورزی مسبب شورش دهقانی است. محقق ابتدا نمونههایی از شورش دهقانی را شناسایی کرده تا ببیند آیا تجاری شدن شتابان کشاورزی در آنها وجود دارد یا نه. اگر چنین بود، آنگاه وی نمونههایی از فقدان شورشهای دهقانی را بررسی می کند تا فقدان تجاری شدن شتابان کشاورزی را در آنها مطالعه کند. در واقع، حضور غیاب متقاطع بررسی می شود. اگر همه موارد بررسی شده در خانههای حضور/حضور یا غیاب/غیاب یک جدول دو در دو قرار گیرد، آنگاه موید این استدلال است که تجاری شدن شتابان کشاورزی علت شورش دهقانی است.
روش توافق و روش تفاوت غیرمستقیم هستهی مرکزی راهبرد موردمحور را تشکیل می دهند در حالی که هر دو روش سودمندند اما در مواجهه با علیت چندگانه و ترکیبی ناتوان اند (ماهونی،۲۰۰۳: ۱۴۶).
روشهای موردمحور در درجه اول برای شناسایی روابط غیرمتغیر[۱۲۰] به کار برده میشوند. این روشها را برای نشان دادن الگوهای ثابت همتغییری و نه تبیین کردن تغییرات به کار میگیرند. با این حال، به دلیل پیچیدگی علّی، شناسایی روابط غیرمتغیری که دوری و ساده نیستند دشوار است. عموماً هنگامی که روش توافق یا روش تفاوت غیرمستقیم به نحوی مکانیکی به کار گرفته میشوند، استدلال اولیه محقق رد می شود. معمولاً دیالوگی میان ایدههای محقق و شواهد موجود به وجود می آید و مردود شدن استدلالهای اولیه تنها اولین مرحله دیالوگ است. غالباً مردود شدن ایده اولیه خود همان موضوع نامعلوم است که باید تبیین شود و به کانون اصلی تحقیق تبدیل می شود.
بعد از رد شدن ایدههای اولیه، یکی از گزینه های که پیش روی محقق آن است که ایدههای خود را پالایش کرده و بکوشد تا همخوانی بیشتری با شواهد ایجاد کند. برای مثال، فرض کنید استدلال اولیه این است که رخدادی خاص محصول تلفیق سه پیش شرط است و محقق درمییابد که همه موارد وقوع این رخداد توأم با حضور هر سه پیششرط است. با این حال، مواردی نیز وجود دارد که در آنها، علیرغم حضور هر سه پیششرط، رخداد مذکور مشاهده نشده است. محقق در این حالت به جای کنار گذاشتن صورتبندی اولیه فرضیه ممکن است بکوشد تا شرایط دیگری را که با رخداد مذکور ارتباط دارند و باید سه پیششرط اصلی را همراهی کنند شناسایی نماید. مثلاً اگر همه موارد فقدان رخداد مذکور در وجود سه پیش شرط اصلی مشترک باشند اما پیششرط چهارمی را دارا نباشد، آنگاه محقق می تواند استدلال بهتری نسبت به استدلال اولیه ارائه دهد. در این مثال، محقق توانسته است گسترهی شرایط تجربی منجر به بروز رخدادی خاص را از سه به چهار ارتقا دهد (ریگین،۲۰۱۱: ۸۹-۸۳).
اسکاچپول و سامرز سه راهبرد استفاده از روش تطبیقی را معرفی می کنند. به نظر ایشان، روش تطبیقی ـ تاریخی یا همان موردمحور در سه زمینه مختلف به کار گرفته می شود: ۱ـ بازنمایی نظریه ۲ـ نشان دادن تقابل زمینه ها ۳ـ تحلیل علّی کلان. در شیوه اول، نشان دادن توان یک نظریه برای سامان دادن شواهد تجربی برگرفته از چند مسیر تاریخی مد نظر است. از همین رو، محقق ابتدا نظام نظری قیاسی ارائه می کند، سپس به کمک تطبیق نشان میدهد که گزارههای نظری ارائه شده در همه موارد کاربرد دارند. در این شیوه، موارد برای کنترل متغیرها انتخاب نمیشوند بلکه بررسی تاریخی فقط به تعریف مفاهیم و شکل عملیاتی نظریه کمک می کند و بررسی تاریخی در حکم تأیید نظریه است. اگر محقق در شیوه بازنمایی نظریه بخواهد نشان دهد که ورای همه تفاوتها، موارد تحت بررسی را میتوان با نظریه واحدی تبیین کرد، در شیوه تقابل زمینه ها محقق در پی نشان دادن انفراد تاریخی و منحصر به فرد بودن فرایند کلی اجتماعی است و تعارضات و تمایزات موارد نیز بررسی می شود. غالباً در این شیوه بهترین نتیجه با انتخاب متفاوتترین موارد حاصل می شود. راینهارد بندیکس به عنوان چهرهی شاخص این شیوه، آن را جانشین تحلیل علّی نمیداند و بیشتر مدعی است این شیوه با شناخت دقیق زمینه ها در پی آن است تا از تعمیمهای علّی نادرست جلوگیری کند. اما شیوۀ سوم که اسکاچپول آثار برینگتن مور و خودش را ذیل آن طبقه بندی می کند، تحلیل علّی کلان مبتنی بر روش استقرایی است. وی برخلاف ایده بندیکس، که تاریخ تطبیقی را مستعد استنتاج علّی نمیداند، میاندیشد. در این شیوه، محقق از بررسی موارد صرفاً برای تایید نظریه استفاده نمیکند، بلکه رفت و برگشتی میان نظریه و داده وجود دارد که همزمان فرضیهآزمایی و بسط نظریه جدید را امکان پذیر میسازد. در این شیوه، دو راهبرد توافق و تفاوت بر مبنای روشهای میل مبنای استنتاج علّی ست. (اسکاچپول و سامیرز،۱۹۸۰)
از آنجایی که در این تحقیق ما به دنبال تطبیق سه جنبش بنیادگرا طبق نظریه آلموند هستیم، به دلیل کم بودن موارد مطالعه و در اولویت نبودن تعمیم و نیز نیاز به بررسی عمیق هر یک از جنبشهای انتخاب شده، روش موردمحور با رویکرد سوم بیشترین تناسب را با اهداف پژوهشی ما خواهد داشت .
سه مرحله در این نوع راهبرد پژوهشی وجود دارد. محقق ابتدا در پییافتن شباهتها میان اعضای مجموعه ای است که یک رخداد مشترک در آنها وجود دارد. در گام دوم، وی می کوشد روشن کند که آیا شباهتهای مشاهده شده با رخداد تحت بررسی ارتباط علی دارند. در مرحله سوم، می کوشد تا برمبنای شباهتهای شناسایی شده تبیینی عام صورتبندی کند. خلاصه اینکه این همان کاربست ساده و سر راست روش توافق میل است. این راهبرد قیاسی است، چرا که مقولات نظری در آزمودن شباهتها و تفاوتهایی که مدخلیت علی دارند سهیماند (بدون راهنمایی مقولات نظری، جستجو برای شباهتها و تفاوتها می تواند تا ابد ادامه یابد).
از سویی این راهبرد استقرایی است، زیرا محقق با آزمودن موارد تجربی مشخص می کند که کدام یک از شباهتها و تفاوتها مدخلیت علّی دارند و برای ارتقای نظریه به کار میآیند. پژوهشگر در این مرحله از تحقیق، تبیینی عام بر مبنای شباهتهای شناسایی شده تدوین می کند. به این ترتیب، این شیوه به مفهوم سازی و ارتقای ایدههای نظری اولیه میانجامد(اسکاچپول،۱۳۸۸: ۵۰۱-۴۹۸) (ریگین،۱۳۸۸: ۸۱).
در این تحقیق نیز این سه مرحله اجرا خواهد شد: ابتدا بر اساس نظریه ۹ گانه آلموند، که در قالب ۹ عنصر ویژگیهای جنبشهای بنیادگرا را دنبال می کند، بر روی جنبشهای بنیادگرای هاردیم، اکثریت اخلاقی و طالبان به شکل جداگانه و در قالب سه فصل پیاده خواهیم کرد. سپس شباهتهای این سه جنبش را بررسی میکنیم و در مرحله بعد، ارتباط علی بین این عناصر را نشان خواهیم داد و بررسی تطبیقی و تبیین عام از جنبشهای بنیادگرا در ادیان ابراهیمی در این مرحله انجام خواهد شد. در مرحله پایانی، با توجه به شباهتها و تفاوتهای بدست آمده، تلاش میکنیم نظریه ابتدایی را با توجه به محدوده تحقیق ارتقا دهیم.
فصل دوم
تجزیه و تحلیل
بخش اول
هاردیم
۲ـ۱ـ هاردیم: (لرزان یا متوحش از خداوند)
به طور کلی گروه های ارتدوکس یهودی زمانی ظهور کردند که یهودیان با جریان روشنگری در اروپا مواجه شدند و تغییرات دوران روشنگری به آنها نیز رسید. یهودیان اشکنازی که به طور کلی در اروپای شرقی مثل لهستان و روسیه زندگی میکردند، به شکل جدی از اوایل قرن بیستم به عنوان یک گروه اقلیت به شکلهای مختلفی در برابر این جریان متجدد موضعگیری کردند. این موضعگیری به سه صورت شکل گرفت: نخست، همانندسازی یا شبیهسازی: در این استراتژی آنها خود را با هویت و فرهنگ جامعه بزرگتر انطباق دادند. شیوۀ دوم فرهنگپذیری بود، شیوه تشویق ارتباط فرهنگی با دنیای بیرون و در عین حال، گریز از جذب شدن در آن. بالاخره، سومین شیوه ضدفرهنگپذیری، که به دنبال فرار از زندگی معاصر و حفظ شیوه های سنتی است. گروهی که همگون شدن را می پذیرفتند دست از یهودی بودن بر میداشتند، گروهی که فرهنگ پذیری را انتخاب میکردند به یهودیانی با پسوند تبدیل می شدند (مانند یهودی فرانسوی، یهودی آلمانی و …) که با دنیای بیرون از جامعه یهودی ارتباط پیدا میکردند و حتی دوستان غیر یهودی و تحصیلات دنیوی داشتند(کرومر[۱۲۱]،۱۳۸۹: ۲۰۹-۲۰۸).
گروهی از فرهنگپذیران صهیونیسم را ابداع کردند، ایدئولوژی سیاسیای ساختهشده بر اساس نوعی ناسیونالیسم یا ملیگرایی یهودی که از تفکرات مدرن مثل لیبرالیسم، سوسیالیسم و حتی دولت ملت الهام میگیرد. از نظر آنان، دولت یهودی می تواند مانند بقیه دولتها باشد بدون آنکه یهودی بودن خود را از دست بدهد. اما مبنای ثابت تمام یهودیان ارتباط فرهنگیشان با جهان است به شکلی که برای یهودیان سود داشته باشد.
اما گروه های ارتدوکس زمانی به وجود میآیند که جذابیتهای فرهنگ میزبان رد می شود. این گروه ها تصمیم میگیرند که نحوه پوشش خود را تغییر ندهند، پیوندهای قبیلهای را حفظ کنند و تمام اهتمام خود را به حفظ یکپارچگی قبیله و حفاظت از شریعت یهودی معطوف کنند.
ویژگی اصلی یهودیت ارتدکس که در زبان عبری به داتی ئیم[۱۲۲] شهرت دارد، وفاداری به باورهای سنتی و تکالیف دینی است. باورهای سنتی چارچوب کلاسیک خود را از سیزده اصل ارائه شده توسط فیلسوف یهودی قرن سیزدهم موسی بن میمون (ابن میمون) اخذ کرده است. تکالیف دینی که هلاخا نامیده می شود عبارت است از مجموعه تکالیف عبادی، معیارهای دینی، قوانین جنایی و مدنی و آموزه های اخلاقی. این مجموعه از هلاخا مبتنی بر کتاب مقدس (کتب عهد عتیق) است که بر اساس سنت شفاهی (تلمود) تدوین یافته و توسط علمای بزرگ خاخامی قرون وسطی به کار گرفته شده است. اما در مجموع می توان گفت که یهودیان ارتدکس، آموزه های غیردینی و دنیوی (به رغم محافظه کار بودن و وجود محدودیت ها) را می پذیرند، مایل اند تا با یهودیان غیردینی همکاری کنند و به نوعی به دولت اسراییل مفهومی دینی بدهند. به همین دلیل، گروهی که با این روند گروهای ارتدکس مخالف بودند به ارتدکسهای افراطی تبدیل شدند (هایلمن،۱۹۹۲: ۱۴-۱۵)(فریدمن،۱۳۸۹: ۱۹۰).
هاردیم از کتاب مقدس (اشعیا۶۶:۵( است که میگوید: « به کلام خدا گوش کنید ، کلام او شمارا به لرزه(هاردیم) خواهد انداخت» ویژگیهای اصلی یهودیت ارتدکس افراطی (هاردیم)، عبارت است از دقت و وسواس فوقالعاده زیاد درمناسک و تکالیف دینی و اعمال محدودیتهای شدید بر آموزههای غیردینی و دنیوی. برخلاف یهودیت ارتدوکس، یهودیت افراطی فرهنگ غربی را نپذیرفته و دولت اسرائیل را به رسمیت نشناخته است. علاوه بر این، بر اساس سنت قرون وسطی، اعتقادی به نقش اجتماعی زنان ندارد.(کیرشنبام[۱۲۳]،۱۳۸۹: ۲۳۳-۲۳۴)
از آنجایی که گروه هاردیم خود را در اسرائیل گروهی مهجور و خاص در میان یهودیان میداند و به واسطه قدرت و نفوذی که در جامعه یهودی پیدا کرده مدام در حال چانه زنی با دولت بر سر گرفتن امکانات بیشتر است. مثلاً در گروه هاردیم، افرادی که درگیر مطالعات دینی می شوند یا به آموزش کتب و آموزههای یهودی میپردازند هم مدارس و سازمانهایشان از مالیات معاف میشوند و هم آموزشدیدگان از گذراندن دوره سربازی . علاوه بر آن، این افراد و سازمانها از امکانات مالی دولتی نیز استفاده می کنند.
اعضای هاردیم، با این که در اسراییل زندگی می کند، همچنان خود را یهودیانی در تبعید می دانند. سببِ این مسأله موج عظیمی از یهودیان است که بعد از جنگ جهانی دوم با مهاجرت به آمریکا عملاً از دین یهود خارج شدند و فقط خود را اسماً یهودی میدانستند. گرایشهای دنیوی دولت اسراییل این غربت را برای هاردیمی ها تشدید کرد(آلموند،۲۰۰۰: ۲۳-۲۴).
به همین خاطر، یکی از دلایل چانه زنی هاردیم برای حضور پیدا نکردن اعضایش در نیروی نظامی اسراییل برای دوران سربازی، همان گونه که ذکر شد، مشروعیت نداشتن دولت صهیونیستی اسراییل نزد آنها است؛ یعنی آنها با این کار میخواهند خود را از دولت اسراییل جدا نگه دارند و به این شیوه خود را همچنان در تبعید نشان دهند.
هاردیم در سال ۱۹۸۸ به بالاترین سطح پیروزی سیاسی خود در اسراییل رسید و ۱۹۹۰ این موفقیت در انتخابات تداوم یافت. این پیروزی برای افکار عمومی اسراییل بی سابقه بود و هاردیم توانست در موضعی قدرتمند در برابر گفتمان دنیوی حاکم قرار بگیرد(میزونسکی[۱۲۴]،۲۰۰۴: ۱۰۱).
هاردیمی که از احزاب سیاسی حمایت می کند، با اتخاذ موضعی پراگماتیستی نسبت به دولت یهودی، تمایز آشکاری میان صهیونیسم این جهان باور و دولت منبعث از آن قائل می شود. در حالی که هاردیم، صهیونیسم این جهان باور را رد اما دولت منبعث از آن را به شکل دوفاکتو (شرطی) به رسمیت می شناسد، حکومت یهودی را فی نفسه عاری از هر گونه اهمیت دینی دانسته و معتقدند که این دولت به مسأله رستگاری کاملاً بی توجه است. آنها وظیفهی خود را انتظاری صبورانه برای ظهور مسیح موعود می دانند و هر گونه تلاش برای تسریع آخرالزمان از جمله شکل گیری دولت صهیونیستی، را دخالتی در قلمرو خداوند میشمرند. در ادامه، با جزئیاتی بیشتر و طبق چارچوب نظری، به ویژگیهای هاردیم خواهیم پرداخت.
۲ـ۱ـ۱ـ واکنش به حاشیهای سازی دین:
هاردیم، به عنوان یک بنیادگرایی محافظهکار، چشم به گذشته دارد و میپندارد که باید با هر گونه انحراف از جامعه آرمانی یهود، چه در سطح اجتماعی ـ دینی و چه در سطح سیاسی ـ دینی جنگید. از این منظر، بنیادگرایان محافظهکار یهودیت دولت کنونی اسراییل را انحراف دانسته و تقبیح می کنند.
هاردیم از یک سو حکومت اسراییل را شورشی علیه سلطنت الهی شمرده و محکوم می کند و از طرف دیگر، این دولت را هم به خاطر اثرات زیان بارش بر یهودیت سنتی، و هم به علّت مسئولیت در قبال همه مشکلات اجتماعی کشور مورد انتقاد قرار میدهد. از این رو، هاردیم هم به دلایل اخلاقی با حکومت یهودی مخالف است، یعنی به خاطر بی کفایتیهای آن، و هم این حکومت را از لحاظ مفاهیم سببی و علّی مورد انتقاد قرار میدهد. از منظر آنان، اقدامات مخوف و وحشتناک دولت است که مشروعیت آنها را زیر سئوال برده است.
آنها اصولی را برای انطباق و مقابله با جامعه اسراییلی ارائه می کنند. این امر به وضوح در سه زمینه فعالیتی خودنمایی می کند: نظام آموزشی، فرایند قانونگذاری پارلمانی و اعتراضات فراپارلمانی(فریدمن،۱۹۸۹: ۲۰۱-۱۹۵).
بارها اتفاق افتاده است که طرفداران هاردیم به دلیل مواجهه با مسائلی که در نظام سیاسی مطابق با میل آنها نبوده است، به نظام سیاسی فشار وارد کرده و آن را مجبور به پذیرفتن خواسته هایشان نموده اند. برای نمونه، در زمان دولت اسحاق رابین عکس یکی از وزرای کابینه در ساحل با لباس شنا در حال مطالعۀ کتاب یک نویسندۀ دنیوی منتشر شد و هاردیمی ها به همین دلیل در رسانه ها جارو جنجال سیاسی به راه انداختند. همچنین، در سال ۱۹۹۲ عکسی از وزیر آموزش و پرورش چاپ شد که در یک رستوران عربی، بدون توجه به آداب غذایی یهودی، در حال غذا خوردن است و این باعث شد که طرفداران هاردیم به ترک کابینهی اسحاق رابین تهدید کنند. بالاخره آنان وزیران خاطی را به عذرخواهی واداشتند. (آلموند،۲۰۰۳: ۳۴)
طبق روش فکری هاردیم، همه مسائل و مشکلات اجتماعی از محرومیت روحی و معنوی نشأت میگیرد و نه از محرومیت مادی. آنها استدلال می کنند که تمام کسانی که بندگی تورات را رها کرده اند در خلأی معنوی به سر میبرند. بنابراین، برای هاردیم عجیب نیست که مشکلات اجتماعی در میان همه بخشهای جامعه این جهان باور توزیع شود. در واقع، تعجب آنها از این است که چرا وضع بدتر و وخیم تر نیست. به همین دلیل، یکی از راه هایی که هاردیم برای جلوگیری از بروز خلأ معنوی بین اعضای خود به کار برد تقویت نظام آموزش دینی بود(کرومر،۱۹۸۱: ۱۱۵).
از نیمه دوم قرن بیستم، پسران هاردیمی وارد مدارس یشیوا[۱۲۵] شدند. حضور آنها در این مدارس چند دلیل عمده داشت: یکی وجود دولت رفاه و تحصیلات رایگان (که تحصیلات هاردیمی را نیز شامل میشد) که به پسران جوان اجازه میداد به جای اینکه برای کمک به خانوادۀ خود کار کنند بیشتر برای تحصیل در مدرسه بمانند. دوم، برای هاردیم، مانند بقیهی غربیان، استاندارد زندگی بالا رفته بود. سوم، بعد از هولوکاست، نجاتیافتگان از این جریان که خود لزوماً ارتدوکس نبودند به این مدارس دینی کمک میکردند تا بتوانند بقایای سنت یهودی را بعد از طوفان نازی تقویت کنند. و به نوعی تقویت مالی این مدارس احساس گناه یهودیان بعد از جنگ را کم میکرد. چهارم، عضویت در این مدارس پسران را از خدمت سربازی معاف و از فرهنگ فاسد صهیونیستی حفظ میکرد.
بعد از یشیوا، ساختاری کلانتر وجود داشت به اسم کولل[۱۲۶] که نهادی برای یادگیری تورات بعد از ازدواج بود. توسعه کولل و فرهنگ کولل به این جهت بود که ازدواج بعد از دوران آموزش افراد صورت میگیرد، زمانی که فرد از دوران خامی بیرون آمده است و وارد جامعه می شود و با واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی مواجه میگردد. از نظر هاردیم، مردان جوان با ماندن در این سیستم حمایتی آمادگی لازم برای مواجه شدن با مشکلات زندگی را به دست میآوردند. آنها از این سازمان مقرری ماهانهای دریافت می کنند که در اداره زندگی می تواند به آنها کمک کند(استادلر[۱۲۷]،۲۰۰۹: ۵۹-۵۳).
توسعه روزافزون این سیستم هاردیم را باهزینه بسیار زیادی رو به رو کرد؛ بنابراین، هاردیم باید به دنبال کسب و جلب منابع مالی زیادی برای ادامه فعالیتهای خود باشد. یکی از راه های کسب درآمد برای آنان درگیری در فعالیتهای سیاسی و استفاده از منابع مالی دولت بود که نتیجه آن راه اندازی حزبی سیاسی شد. راه دیگر پیدا کردن حمایتکننده های جدید بود. همین روند نیاز به جلب منابع مالی باعث شد که ماهیت این احزاب از حالت ایدئولوژیک به مکانیزمی برای جلب حمایت مالی تبدیل شود. همین توسعه منجر به رقابتی درونی در هاردیم شد و مؤسسات مستقلی برای حفظ یشیواس مدارسی را راه اندازی کردند که همگی به دنبال کسب حمایتهای مالی بودند.
در واقع، نظام آموزشیای که هاردیم برای دختران و پسران فراهم کرده قویتر از نظام آموزشیای است که دولت برای آنان تدارک دیده است. در این نظام آموزشی، نحوه گذراندن اوقات فراغت جوانان هاردیمی قابل توجه است. داشتن اوقات فراغت یا به کلی حرام شده (مثلاً هاردیم تلویزیون و سایر رسانههای گروهی را تحریم کرده)، یا در راستای تحقق خواسته های جامعه ارتدکس تغییر یافته است. مثلاً به کودکان هاردیمی اجازه داده می شود در اوقات فراغت خود داستانهایی در مورد نیکوکاری یا مدلهای ساخته شده از معبد مقدس و کارتهای تصویری از خاخامهای برجسته را مطالعه کنند (فریدمن،۱۹۸۹: ۱۷۲-۱۷۰)(فریدمن ب،۱۳۸۹: ۲۵۱).
اما نظام آموزشی هاردیمی صرفاً خود را از جامعه پیرامون کنار نمیکشد، بلکه تلاش می کند آن را تغییر نیز بدهد. بنابراین، از زمان جنگ شش روزه[۱۲۸] در سال ۱۹۶۷، جامعه هاردیمی مجموعه ای از فعالیتهای آموزشی را برای جذب جوانانی که بیرون از یهودیت ارتدکس زندگی میکردند آغاز کرد. آنها ابتدا فعالیت خود را میان جوانان طبقهی متوسط اسراییل و سپس در میان پسربچههای زیان دیده با پیشینهی سفاردی[۱۲۹] گسترش دادند. حتی بخش خدمات زندانهای اسراییل برای کسانی که علاقهمند به اصلاح روش خود بودند انجمنی تاسیس کردند. (کرومر،۱۳۸۹: ۲۱۶)
اعضای هاردیم به محض ورود مجددشان به ائتلاف سال ۱۹۷۷ در مجلس قوانین اقدامهای دیگری را برای حفظ گزارههای دینی در نظام اجتماعی انجام دادند؛ مثلاً قانون تحریم سقط جنین را تصویب کردند، همچنین پرواز هواپیما در روزهای تعطیل را محدود نمودند و محدودیتهایی را برای امکان تشریح مردگان وضع کردند. در حال حاضر، سیاستمداران هاردیمی در کنار سایر امور، تلاش می کنند تا روابط نامشروع جنسی را در مکانهای عمومی ممنوع کنند و همچنین بیش از گذشته پرورش خوک را ممنوع نمایند. از این رو، به نظر میرسد هاردیم برای سیطرهی بلامنازع بر جامعه اسراییل تلاش می کند(هایلمن،۱۹۹۱: ۲۳۵).
با این حال، هاردیم صرفاً درون نظام پارلمانی فعالیت نمیکند. از زمان استقرار دولت، آنها از ابزار فراپارلمانی نیز به منظور تأمین هر چه بیشتر خواسته های خود استفاده کرده اند. مانند تظاهرات علیه خدمت سربازی برای زنان و دانش آموزان مرد یشیوا همچنین برای جلب توجه عمومی به مسائل روزهای تعطیل تظاهراتهایی را سازماندهی میکردند. گاهی از اوقات این تظاهرات به خشونت کشیده می شد و عامل این خشونت معمولاً گروه های ضدصهیونیستی درون هاردیم بود(بائومل،۲۰۰۶: ۷۹).
خشونت این گروه ها به هیچ وجه محدود به اعتراضات عمومی نمی شود. آنها مستقیماً در حمله به اشخاص و دارایی آنها نیز مداخله می کنند. در همه تجمعات بزرگ هاردیم، گروههایی وجود دارند که کار ویژهشان انجام دادن اقدامات تنبیهی علیه افرادی است که از هنجارهای متعارف جامعه منحرف شده اند. اقدامات آنها به خصوص از طریق شابامیکیمها[۱۳۰] انجام می شود (افراد جوانی که ظاهراً در یاشیوا به تحصیل می پردازند، اما هدف اصلی آنها فرار از خدمت سربازی است، و تحصیلات خود را به طور کامل به پایان نمیرسانند). این خشونتها به اعضای هاردیم محدود نمی شود و هریک از اعضای جامعه می تواند به نوعی مورد خشونت قرار گیرد. برای مثال، هر کسی که یک تلویزیون در خانهاش دارد ممکن است هدفی برای این متعصبان جوان باشد.
اقدامات خشونت بار مشابهی علیه یهودیان این جهان باور ساکن در مناطق هاردیمی انجام می شود. هر گونه نقض اصول هالاخا می تواند توجیهی برای فعالیتهای خشونتبار علیه اشخاص و دارایی آنها باشد. ولی، این اقدامات عمدتاً در واکنش به نقص مقررات روزهای تعطیل یا پوشیدن لباس های بی عفت اتفاق افتد (کرومر،۱۹۸۶: ۴۲۱-۴۱۵) .
چنین اقداماتی مبین عدم تفکیک حوزه عمومی از خصوصی در جامعه هاردیم است. سرپیچی از قانون حتی در خانهی خود اشخاص (مانند برگزاری میهمانی خصوصی در روزهای تعطیل) می تواند واکنش تند خشونت باری را در پی داشته باشد. حتی حضور یهودیان این جهان باور ( چه به صورت مقیم و حتی به عنوان یک بازرگان) در جامعه هاردیمی می تواند دلیل کافی برای اقدامات خشونت بار باشد. مطابق این طرز تفکر، صرف وجود شیوه های زندگی جایگزین، تهدیدی علیه سبک زندگی هاردیم تلقی می شود. از این رو، بستههای مربوط به این سبک زندگی یا ریشه کن می شود، یا حداقل به بخش خاصی از شهر منتقل میگردد (فریدمن،۱۳۸۹: ۱۱۴).
این بدان معناست که اقدامات خشونتآمیز هاردیمیها صرفاً به بخشهای دینی شهر محدود نیست. نمونه این امر، تداوم نزاع علیه هرزهنگاری و انتشار تصاویر مستهجن است که از سال ۱۹۷۰ با آتش زدن فروشگاههای محصولات جنسی در بیت المقدس و تل آویو آغاز شد. از آن زمان، دامنه تعریف هرزهنگاری به طور اساسی گسترش یافت به طوری که در حال حاضر اقداماتی نظیر تبلیغات در ایستگاههای اتوبوس پایتخت را نیز در بر میگیرد. تقریباً هر آگهی که در بردارندهی تصویر زنی باشد باید تخریب و نابود شود.