جرایم سازمانیافته در یک وضعیت که خاص نبوده و موقعیتی نیز برای ارتکاب جرم وجود ندارد با طرح نقشه، نشانی محل، خرید لوازم مورد نیاز، انتخاب شرکاء و معاونین و مقدمات جرم فراهم می شود، یا به عبارت دیگر این جرایم نتیجه اراده ناشی از تبانی و مشاوره چند نفر برای ارتکاب یک یا چند اقدام جنایی و اساساً به منظور تصاحب اموال دیگران است. انگیزه اصلی ارتکاب این گونه جرایم حرص و طمع است. مثل جرایم یقهسفیدها و جرایم بزهکاران بهعادت.[۶۳] سه نوع جنایت سازمانیافته تشخیص داده شده:[۶۴]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱ـ۴ـ تبهکار سازمانیافته با خصیصه بهیمی یا پرخاشجویی، مانند: سرقت مسلحانه، اخاذی به عنف و…
۲ـ۴ـ پرداختن به فعالیتهای غیرقانونی سودبخش مانند: اداره قمارخانه، قوادی، قاچاق موادمخدر و…
۳ـ۴ـ جنایت یقهسفید، عبارت است از کار اشخاصی که به گروه های اجتماعی سطح بالا تعلق دارند و شامل اعمال مکارانه است. تقلب در امور مالیاتی، جعل و رشوه دادن به کارمندان دولت و… از آن جملهاند.
ب ـ تفکیک انگیزه از سایر مفاهیم جرم شناسی
در جرم شناسی، چهار پدیده وجود دارد که در بررسیهای جرم شناسی، همواره تکیه گاه این علم محسوب شده و اصول جرم شناسی نامیده می شود. زیرا به طور مداوم و در همه مباحث، وسیله و واسطه بحثها و تجزیه تحلیلهای تحقیقات میباشد. علت، عامل، انگیزه و شرط پدیدههایی هستند که هر یک دارای معنا و مفهومی هستند.[۶۵] گاه در اثر عدم توجه به مفاهیم مذکور، یکی از این پدیده ها در معنای دیگری به کار میرود و گاه مفهوم اصلی خود را از دست داده و مسیر تحقیق را نیز تغییر میدهد. شناخت این اصول، جرمشناس را در نیل به اهداف تحقیقاتی خود موفق مینماید.
۱ـ علت
«علت و معلول» دو مفهوم شناخته شده در جهان امروز هستند و ذهن کنجکاو بشر از همان اوایل ظهور فلسفه «اصل علیت» را به روشنی و به عنوان یک اصل بدیهی پذیرفت و یقین حاصل کرد که در جهان هستی هر آنچه به ظهور میرسد، زاییده امر یا امور دیگری به نام «علت و معلول» میباشد.
«علت» تعبیری است که در علومی چون منطق، فلسفه، اصول، پزشکی و جرم شناسی و… بهکار میرود. در تعریف علت آمده است: «چیزی است که چیز دیگر بر آن متوقف باشد. از وجود آن امر دیگری و از عدم آن، عدم آن امر لازم آید».[۶۶] معلول در اثر علت، ممتنع می شود و از رفع علت و عدم آن، عدم معلول لازم می آید. «به هر حال هرگاه میان دو امری، بستگی وجود داشته باشد آن را که محتاجالیه است، علت نامند و دیگری را که محتاج است، معلول گویند.»[۶۷] تعریف مذکور از قرنها پیش در فرهنگ غنی اسلامی شناخته شده بوده و در تمام زمینه های علمی کاربرد دقیق و مستمر داشته و دارد.
سازمانملل به تازگی در تعریف علت گفته است: «شرط لازمی که بدون رفتار مجرمانه بروز نخواهد کرد». تعریف مذکور ناظر به علت جرم است. در این تعریف علت را به صورت عام و مطلق توصیف نکرده بلکه علت و شرط را در هم آمیخته است.[۶۸]
در جرم شناسی، علت، آفریننده جرم است؛ به عبارت دقیق، در جرم شناسی، علت جرم از مجموعه یا اقتران و ترکیب چندین عامل جرمزا و فقدان مانع یا عوامل بازدارنده بوجود می آید؛ یعنی، اگر مقتضی موجود و مانع مفقود باشد «علت تامه» بوجود می آید[۶۹].در واقع هر علتی ممکن است از عوامل متعدد شکل گیرد، لذا عامل می تواند تشکیل دهنده علت باشد. در تفکیک انگیزه و علت باید گفت که علت پدیدهای عینی و انگیزه امری ذهنی است.[۷۰] «علت، از رابطه بین فرد و وضعیت ناشی می شود و در واقع وجود خارجی دارد و به فرد وابسته نمی باشد در حالی که، انگیزه به فرد وابسته است و بوسیله نتایج حاصله از عوامل خارجی که در زندگی داخلی او تأثیر میبخشد، بوجود می آید».[۷۱]
۲ـ شرط
شرط در حقوق اسلامی از ابتدا به خوبی از علت متمایز شده است. از معانی شرط، معنای مورد نظر در جرم شناسی، عبارت است از: «شرط امری است که در ایجاد شیئ دیگری تأثیر داشته باشد. به طوری که از وجودش وجود آن شیئ لازم نیاید ولی از عدمش عدم آن لازم آید».[۷۲]
پس به عبارت جرمشناسانه، میتوان گفت که شرط زمینه را برای انجام اعمال ناسازگار و بزهکارانه فراهم نموده و یا عوامل موجود را تقویت مینماید. چرا که وقوع جرم از سوی فردی که تحت تأثیر «علت» قرار داشت، نیاز به «شرایط مساعد» دارد. شرط تأثیری نافذتر از عامل ساده دارد، به گونه ای که اگر به عوامل موجود اضافه شود، امکان پدید آمدن جرم جدید و افزایش جرایم موجود فزونی مییابد. شرط عامل نیرومندی است که زمینه بسیار مساعدی برای بروز جرم فراهم میسازد.[۷۳]
تفاوت بین علت و شرط در این است که چندین عامل به تدریج در فردی اثر منفی گذاشته و او را برای ارتکاب جرم آماده میسازد. فرضاً محیط نامناسب خانواده، فقر و … در فردی آمادگیهای لازم را برای دزدی بوجود آورده بدون اینکه هنوز تصور یا تصمیمی در این رابطه داشته باشد. حال در موقعیتی خاص در یک برهه زمانی نیاز شدید و اضطرار به او مستولی گشته و زمینه های لازم هم برایش پیش می آید و بطور مثال در یک بانک کار می کند، این شرایط جدید یعنی فشار نیاز و موقعیت کاری، او را به اندیشه ارتکاب سرقت وا میدارد.
۳ـ عامل
به هر ویژگی فردی یا اجتماعی که در بوجود آمدن و شکل گیری و افزایش جرم نقش مؤثری ایفاء نماید، عامل گویند. بدیهی است، عامل فقط ایجاد زمینه برای بزهکاری است و تعیین کننده نمی باشد. دلیل قاطع این نظر عدم تأثیر شرایط و عوامل اجتماعی به طور یکسان بر روی افرادی است که تحت تأثیر شرایط و عوامل اجتماعی بطور مساوی و یکسان بر روی افرادی است که تحت تأثیر آن شرایط و عوامل به سر میبرند. به عبارت دیگر، بعضی به سوی بزهکاری روی آورده و برخی افراد سازگار و بسیار موفقی میگردند. به همین جهت اثرگذاری عوامل جرمزا تناسب مستقیم با خصوصیات فردی و جنس، سن، استعداد، عاطفه، کمبودهای روانی، تربیتی و آموزشی، شرایط خانوادگی و انگیزه های مؤثر دارد. چرا که هر یک از مفاهیم مذکور، خود درصورت متعادل بودن می تواند عاملی بازدارنده، و درحالت نامتعادل بودن عاملی تعیینکننده؛ در کشانیدن افراد به سوی بزهکاری باشند.[۷۴]
گزارش سازمان ملل در رابطه با پیشگیری بزهکاری نوجوانان از عبارت « عامل تعیینکننده» استفاده نموده است. در این گزارش خاطر نشان می شود که بزهکاری مبین رفتار یک موجود انسانی است که «عامل تعیینکننده» آن تجمع یا اشتراک عوامل متعددی است که، اغلب ولی نه همیشه، علل و انگیزه های جرم هستند. به بیان دیگر، علت و انگیزه، بدون اجتماع عوامل بسیار پدید نمیآیند.[۷۵]
مفهوم عامل بزهکاری از متداولترین اصطلاح رایج در جرم شناسی است. این عامل دارای طبقه بندیهای متفاوتی است که هر یک زاویهای را مینگرد:[۷۶]
۱ـ۳ـ عوامل فردی، شامل: جنس، سن وضعیت ظاهری، نوع خون، بیماریها، عامل ژنتیک و …
۲ـ۳ـ عوامل روانی، شامل: حساسیت، نفرت، ترس، اضطراب، کمهوشی، بیماریهای روانی و …
۳ـ۳ـ عوامل محیطی، شامل: اوضاع اقلیمی، شهر، روستا، کوچه، خیابان، گرما، سرما و …
۴ـ۳ـ عوامل اجتماعی، شامل: خانواده، طلاق، فقر، بیکاری، مهاجرت، جنگ، مواد مخدر و …
جرمشناسان وجود نقایصی در تعدادی از این عوامل، که با هم اقتران یابند، به صورت عامل جرمزا در آمده و فرد را برای بزهکاری آماده میسازند.
گفتار دوم ـ تحلیل روانشناختی انگیزه
شناسایی حالات نفسانی یا روانشناسی از جمله شعب مهم دانش بشری است. اگرچه دانشمندان و محققان از روزگاران قدیم به این جنبه از وجود، توجه کامل داشته اند و در آراء هندیان، رومیان و یونانیان باستان مطالب بسیار مهمی در این زمینه میتوان بدست آورد؛ ولی تنها در قرن اخیر بود که روانشناسی به صورت علمی مستقل درآمد و با روش تجربی و آزمایشی مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفت و به زودی جای خود را در بین علوم دیگر باز کرد و وسعت و پیشرفت قابل ملاحظهای یافت.
روانشناسی علاوه بر بررسی رفتار و کردار موجودات زنده، به دنبال یافتن منشأ بروز این رفتارها است؛ به عبارت دیگر، میخواهد بداند چرا و چگونه این کارها انجام مییابند. این «چرا» ها را درباره رفتار و کردار انسان «انگیزه» مینامند، پس انگیزه در واقع وسیلهای برای شناخت افراد و درک شخصیت آنان میباشد.
انگیزه در روانشناسی جایگاه مهمی را به خود اختصاص میدهد و امروزه یکی از مباحث مهم این دانش را تشکیل میدهد، زیرا بررسی رفتار و کردار انسان بدون توجه به منشأ و انگیزه بروز این رفتار، کاری سطحی و عبث خواهد بود. انگیزه که به عقیده روانشناسان عبارت است از کلیه عواملی که موجود زنده و از جمله انسان را به فعالیت وا میدارد، مثل تعدادی از مفاهیم روانشناسی، مستقیماً قابل مشاهده و اندازه گیری نیست و در واقع، انگیزه منشأ درونی دارد و از وجود فرد مایه میگیرد و او را به نوعی به فعالیت وا میدارد.
انگیزه رفتار در جانوارن و نوزادان و کودکان معمولاً به راحتی قابل تشخیص است ولی وقتی فردی دوران کودکی را پشت سر می گذارد و به نوجوانی و بزرگسالی نزدیکتر می شود رفتار او بیش از پیش پیچیدهتر می شود و به موازات این رشد، نیروهای انگیزش نیز پیچیدهتر میشوند بروز آنها بر اساس توقعات جامعه شکل خاصی به خود میگیرد. وقتی انگیزهای تشفی پیدا می کند در فرد سازگاری پدید می آید؛ در واقع، وجود سازگاری دلیل بر ارضاء انگیزه است. سازگاری با انگیزه یا تعادل هنگامی برقرار می شود که انگیزه های افراد به نحو مطلوب ارضاء شوند.
هدف روانشناسی از بررسی رفتار و کردار انسان و منشأ بروز آنها، این است که با اطلاعات بدست آمده از طبیعت انسان، میخواهد تا اندازهای افراد انسانی را کنترل کند؛ زیرا اگر علل اعمال را بدانیم، میتوانیم این اعمال را زیر نظر قرار داده، نتیجه را مطابق دلخواه خود درآوریم.[۷۷]
الف ـ ماهیت انگیزه از دیدگاه روانشناختی
در علم روانشناسی، انگیزه مفهوم وسیعی دارد. این مفهوم چندین واژه دیگر را که توصیف کننده عوامل مؤثر در انرژی و هدایت رفتار ماست نظیر، نیازها، علایق، ارزشها، گرایشها، اشتیاقها و مشوقها را در برمیگیرد.[۷۸]
انگیزه در روانشناسی مانند مفهوم مغناطیسی در فیزیک است و همان طور که جذب اشیاء در حوزه مغناطیسی بدون اراده و خواست میباشد در انسان نیز در صورتی که تربیت فردی و اجتماعی به آن حد نرسیده باشد که بتواند نفس را تحت کنترل عقل درآورده و او را از حوزه جذب انگیزه دور نماید، خواه ناخواه انگیزه غالب بوده و سبب کشش شخص بطرف، به هدف رسانیدن انگیزه می شود.[۷۹]
از دیدگاه صاحبنظران روانشناسی انگیزه عبارت است از، «حالتهای درونی ارگانیسم که موجب هدایت رفتار او به سوی هدفی خاص می شود». انگیزه، اصطلاحی است که با انگیزش مترادف است و برخی این دو را یکی میدانند. با این حال مفهوم انگیزه دقیقتر از انگیزش است. به این صورت که انگیزش مولد کلی رفتار است، اما انگیزه، علت اختصاصی یک رفتار خاص به حساب می آید.
پدیده انگیزه، غالباً به علل رفتار و تعبیر و تفسیر انسان از رفتارهای گوناگون توجه دارد. روانشناسان معتقدند، مسائل اساسی که در روانشناسی انگیزه مطرح می شود، این است که، چرا رفتار خاصی پدید می آید؟ چرا رفتار هدفدار است؟ چرا رفتار معینی برای مدت زمانی طولانی ادامه مییابد؟[۸۰]
انگیزه، دلایل رفتار افراد را نشان میدهد و مشخص می کند که چرا آنها به روشی خاص رفتار می کنند. رفتار دارای انگیزه، رفتارهای همراه با انرژی، جهتدار و دنبالهدار است.[۸۱]
به این ترتیب میتوان گفت، ماهیت انگیزه از دیدگاه روانشناسی عبارت است از، عامل نیرودهنده، هدایتکننده و نگهدارنده رفتار.[۸۲] در ادامه به اقسام انگیزه نیز از دیدگاه روانشناسی خواهیم پرداخت.
ب ـ اقسام انگیزه از دیدگاه روانشناختی
وقتی نظریهپردازان درباره انواع مختلف انگیزه صحبت می کنند، در واقع میان رفتار مشاهده شده و دلایل فرضی یا انگیزههایی که زیربنای رفتار هستند، پیوندهایی را برقرار میسازند، اما برخی از مهمترین انواع انگیزه به نظر روانشناسان به قرار زیر است:
۱ـ انگیزه فیزیولوژیکی ـ روانشناختی: در اساسیترین یا پایهایترین سطح، ما میتوانیم درباره نیازهای جسمی یا فیزیولوژیکی صحبت کنیم. این انگیزه ها منبع جسمانی دارند و به نام «انگیزه های اصلی» نیز خوانده میشوند. وجه تسمیه «اصلی» برای آنها از این جهت است که بدون تردید براساس احتیاجات فیزیولوژی ارگانیسم قدم برداشته، کم و بیش با یادگیری ارتباطی ندارند. یادگیری در انگیزه های اصلی یا فیزیولوژیک تأثیری ندارد بلکه امری فطری است؛ فقط راه و رسم و شکل انجام پذیرش انگیزه ها ممکن است اکتسابی باشد ولی خود انگیزه ذاتی است. نیازهای فیزیولوژیکی شامل، غذا، آب، پوشاک و نیازهای جنسی است و نیازهای روانشناختی با فعالیتهای ذهنی و اجتماعی ارتباط دارندکه برای برآورده شدن هر یک از نیازهای مطرح شده، یک انگیزه مفروض وجود دارد.[۸۳]
۲ـ انگیزه اکتسابی: انگیزه اکتسابی یا ثانویه که علت ایجاد آنها عوامل یادگیری و محیطی بوده بر اساس فیزیولوژیکی قرار نگرفتهاند. این انگیزه ها در نوع خود کمال اهمیت را برای ارگانیسم دارا هستند و گاهی اوقات حتی انگیزه های اصلی را نیز تحت تأثیر قرار می دهند و یا بر خلاف جهت طبیعی فعالیت می کنند؛ مثلاً، انگیزه پیشبرد برخی از مقاصد و هدفهای فردی یا سیاسی ممکن است شخص را به اجتناب از صرف غذا و گرسنگی (اعتصاب غذا) سوق دهد.[۸۴]
انگیزه های اکتسابی نیز به نوبه خود به دو دسته انگیزه های شخصی و انگیزه های اجتماعی تقسیم میشوند. انگیزه های شخصی و اجتماعی برخلاف انگیزه های اصلی که جنبه همگانی دارند، خاص افراد یا گروه های اجتماعی میباشند. در هر جامعه و در بین هر ملتی یک دسته انگیزه های اجتماعی وجود دارد که بنا به مقتضیات اجتماعی و به صورتی که جامعه انتظار دارد، شکل میگیرد. مالاندوزی، دانشپژوهی، پیشرفت اجتماعی و … از جمله انگیزه های اجتماعی اکتسابی محسوب میشوند و در این میان نیز برخی انگیزه ها که بر اساس خواست و علایق شخصی استوار است، انگیزه های شخصی خوانده میشوند و جنبه عمومی و فرهنگی ندارد.[۸۵]
۳ـ پیوندجویی یا تعلق: یکی دیگر از انگیزه های روانشناختی مهم، تمایل فرد به ایجاد وابستگیها یا نیاز به پیوندجویی یا تعامل با دیگران است.[۸۶]
فصل دوم
کیفیت تأثیرگذاری انگیزه در حقوق جزا
مبحث اول ـ تأثیر انگیزه در تحقق جرم
درست است که انگیزه جزء ارکان تشکیل دهنده جرم نیست و اصل بر آن است که تأثیری در مسئولیت مرتکب نداشته باشد، اما نمی توان به کلی آن را فاقد تأثیر دانست.[۸۷]