در هر حال این چند دهه تعلیق و رکود در فمنیسم و احساس نیاز جامعه به حضور زنان زمینه ساز تحولاتی شد که پایه ریز «موج دوم» گردید.
موج دوم فمنیسم
و زمینه های ظهور آن
مقدمه :
موج دوم یا در اصطلاح فرامدرن،"زن مدار"حاکی از پایان یافتن موج اول فمینیسم در دهه ی ۱۹۲۰ میلادی و پدیدار گشتن جنبشی بسیار متفاوت با موج نخست است. گذشت چند دهه از موج اول و ابقاء تبعیض در جوامع موجب شد تا طرفداران حقوق زن متوجه شوندکه تبعیض میان زن و مرد فراتر از نابرابری های اجتماعی است. بلکه ورود این تفکر در پایه های فلسفی جامعه و ریشه دواندن آن در سایر زمینه ها و هویت بخشیدن به آن، زمینه های تبعیض های اجتماعی را ایجاد نموده است. بدین روی اینان بدنبال دگرگونی در بنیادهای فلسفی جامعه برآمدند تا ساختارهای مرد محور جامعه را که موجب فقدان حقوق آن ها در عرصه های اجتماع و سیاست می گردد، نابود سازند. شکل گیری نظریه های فلسفی جدید سبب گردید تادامنه ی واژه های «سیاست» و «اقتصاد» به احساسات جنسی، تن و عواطف و سایر حوزه های زندگی اجتماعی- که قبل از آن صرفاً شخصی و خانوادگی تلقّی می شد- تعمیم یابد. آنان برخلاف موج اولیها، که شعارشان «رهایی» بود و خواهان برخورداری از فرصتهای برابر و اصلاح وضع زنان بودندتا بتوانند با حضور در فعالیت های سیاسی به عنوان عضوی از جامعه محسوب شوند و موقعیت خود را بهبود بخشند، با طرح شعار «آزادی بخشی» و برابری کامل زن و مرد در تمامی حوزههای اجتماعی، روانی و فرهنگی، خواهان انقلاب اساسی و بنیادی در تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی زنان شدند و علاوه بر طرح شعار برابری مطلق، بر آزادی مطلق زنان نیز پای فشردند و خواستار دگرگون شدن مناسبات شدند و عنوان کردند که فرهنگ، با تعریف جنس مؤنث بهعنوان مادر، همسر و موجودی زینتی، او را در محدودیت تاریخی قرار میدهد.این موج با شعار “زنان بدون مردان” حرکت خود را آغاز نمودند و از زنان خواستند تا از پذیرش نقشهایی همچون مادری و همسری (که بهعقیده فمینیستهای این موج، موجب تسلط مردان بر زنان میشد) بر حذر باشند و با تأکید بر تجرّد و تقبیح ازدواج، آنان را به شرکت گسترده در فعالیتهای اقتصادی تشویق نمودند و بر رقابت زنان با مردان در صحنه کار و فعالیت اجتماعی تأکید کردند. بدین روی در دهه شصت میلادی در خواست فمینیست ها از حد اخذ ضمانت های قانونی به یک تفکر افراطی بدل گردید. مدت فعالیت موج دوم فمینیسم، سه دهه است که از ابتدای دهه ی شصت تا پایان دهه ی هشتاد قرن بیستم را دربرمی گیرد. در این قسمت به عوامل شکل گیری و دستاوردهای موج دوم اشاره می شود:
۲-۱-عوامل شکل گیری موج دوم
برخی از عوامل شکل گیری موج دوم را می توان در موارد زیر نام برد:
۲-۱-۱-تأثیر سرمایه داری بر موقعیت زنان و مشکلات حضور در عرصه عمومی
موقعیت های اجتماعی و اقتصادی زنان در دهه های۱۹۲۰تا۱۹۶۰که دوران رکود فعالیت زنان یاد می شود، زمینه ساز موج دوم بود. موج دوم فمنیسم در آخرین سال های حاکمیت صورت بندی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ای شکل گرفت که لش و اوری از آن با عنوان سرمایه داری سازمان یافته یاد می کنند.[۴۱۶]سرمایه داری سازمان یافته با رشد تمرکز در سرمایه و شکل گرفتن صورت های جدیدی از سازمان دهی کار و گسترش بخش خدمات و نیز دگرگونی هایی در کارکردها و نقش دولت در حیات اقتصادی و اجتماعی همراه بود.برای رسیدن به خاستار موج دوم باید نظام سرمایه داری و تأثیرات آن بر موقعیت زندگی زنان مورد بررسی قرار گیرد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بعد از جنگ اول جهانی، نظام اقتصاد در جهان به تحکیم و تثبیت رسید. با پیدایش تحولات در زمینه فن آوری و استفاده از ماشین آلات، به شکست قیمت ها و بیکاری منجر شد. سرمایه داری با افزایش حاشیه سود و در نتیجه کاهش هزینه تولید نیاز داشت. لازمه این امر کاهش هزینه نیروی کار بود. بازگشت نیروهای کار که در جنگ شرکت جسته بودند به پرکردن این فرصت های شغلی از سوی نیروهای جدید یا قدیم اختلال ایجاد نمود. در نتیجه تقاضای کار افزایش یافت و نیروی کار در شرایط گوناگون از خود انعطاف نشان می داد. برابری یا تبعیض در کار. . . به اشکال مختلف بر زندگی زنان که نیروی ثانویه در بازار کار بودند، تأثیر گذاشت. جنگ دوم جهانی نیز زمینه مناسبی برای حضور زنان در عرصه اقتصادی فراهم ساخت. حضور موفق آنان در کارهای مختلف و به ویژه در مشاغل صنعتی یا حوزه هایی که به طور سنتی کار مردان شناخته می شد، نشان داد که تقسیم بندی هایی که از کار زنانه و مردانه می شود، چندان «پایه و اساسی نداشته است» و زنان می توانند کارهای «مردانه» را به خوبی مردان انجام دهند. جنگ باعث حضور زنان در دانشگاه ها نیز گردید. دانشگاه ها در رشته هایی از آنان ثبت نام کردند که قبلا در آن راهی نداشتند.[۴۱۷] اما بعد از جنگ دوم جهانی پس از بازگشت مردان از جبهه های جنگ، بانوان از محل های کار خود اخراج شدند. با آغاز جنگ کره و رشد مجدد اقتصاد بازهم زمینه برای جذب زنان در نیروی کار فراهم شد. با آن که تمرکز آن ها بیشتر در بخش خدمات بود و جامعه به حضورشان نیازمند، اما از آموزشی برابر با مردان برخوردار نبودند. دولت(امریکا)از یک سو حضور زنان را در عرصه عمومی به رسمیت می شناخت و از سوی دیگر،در این عرصه به آن ها حقوقی برابر اعطا نمی کرد. گاه زنان را در عرصه خصوصی صاحب قدرت تام و خانه نشینی را برای آنان خوب می دانست و از آن ها تجلیل می کرد و گاه بدلیل همین مشغله با تحقیر روبرو می شدند. از طرفی اگر موفق به حضور در اجتماع می شدند، جامعه زمینه ساز مشکلات فراوانی برایشان بود که از جمله مهمترین آن ها می توان به موارد زیر اشاره نمود:
همان گونه که بیان شد، در مواقع احتیاج به نیروی کار زنان، آن ها به کار خارج از منزل تشویق می شدند و در صورت عدم نیاز، خانه نشینی مورد پسند واقع می شد و جایگاه مناسب زنان در خانه تأکید می شد. کارگران و کارمندان مرد نیز در بخش های مختلف با سرمایه داران در مورد ضرورت خانه نشینی زنان هم صدا می شدند. پس از آن که زنان با طی تلاش های فراوان توانستند در عرصه اجتماع وارد شوند و موقعیت خود را به سختی حفظ نمایند. اما حضور آن ها در جامعه همراه با مشکلاتی بود که برخی از آن ها عبارتند از:
۲-۱-۱-۱- آزار های جنسی؛ زنان در موارد متعددی از ایذای جنسی رنج می بردند[۴۱۸]و در محیط کار از آرامش لازم برخوردار نبودند.آن ها در بسیاری موقعیت ها با تهدید به اخراج یا حداقل عدم بهره مندی از امتیازات در صورت عدم تمکین به خواسته های کارفرمایان و همکاران ارشد خود روبرو می شدند.
۲-۱-۱-۲- فروپاشی خانواده؛ عدم امنیت شغلی به همراه بهره برداری های جنسی از زنان موجب فروپاشی خانواده ها می شد.
۲-۱-۱-۳-تبعیض در مشاغل و دستمزدها؛ زنان نسبت به مردان- به علت ثانویه بودن در بازار کار-در کارهای مشابه از دستمزد پایین تری برخوردار بودند. آن ها تأمین شغلی نداشتند و در صورت احتیاج جامعه به نیروی کارشان، به فعالیت تشویق می شدند و در غیر این صورت به اجبار یا تشویق به خانه رانده می شدند و در صورت ضرورت به کارهای کم در آمد و نیمه وقت تن در می دادند. حتی دستمزدشان در کارهای برابر با مردان به نیم کاهش یافت. تبعیض های شدید در مشاغل زنان و دستمزد آن ها لطمه شدیدی به جامعه زنان وارد ساخت.
۲-۱-۱-۴- نگرش شیء گونه به زنان؛ بهره گیری از جسم زنان در جهت ایجاد انگیزه برای مصرف کالا و نگرش شیء گونه به او، کارکرد جدیدی برای قشر آنان بود.
۲-۱-۱-۵- عدم توجه به موقعیت خاص زنان؛ بانوان در دوره بارداری و پس از زایمان احتیاج به مراقبت بیشتری دارند که جامعه توجهی به آن نداشت، با تولد فرزند نیز نقش مهم مادری که وظیفه اصلی او می باشد، نادیده انگاشته می شد.
۲-۱-۱-۶-کار دو گانه؛ بردوش کشیدن کار در خانه به عنوان وظیفه اصلی برای تمام زنان حتی افراد شاغل که خانواده به درآمد آن ها نیازمند بود، به حساب می آمد و ایدئولوژی خانه داری به عنوان جایگاه اصلی زنان تبلیغ می شد. در حالی که این نقش های سنتی به دلیل عدم تولید مالی بی اهمیت انگاشته می شد و اصولاً شغل به حساب نمی آمد و ارزش مالی نداشت و ضرورت نقش های سنتی قابل توجیه نبود.
۲-۱-۲- آگاهی زنان از موقعیت فرودستشان با نگارش کتاب ها
سطح آگاهی زنان با انتشار کتبی در رابطه با مسائل، موقعیت های نامطلوب، ویژگی ها و مشکلات آن ها افزون گشت. از جمله مهترین این کتاب ها می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱٫۲٫کتاب سیمون دوبووار[۴۱۹] با عنوان جنس دوم (۱۹۴۹ م) می باشد، این کتاب به قدری تأثیر گذار بودکه برخی رهبری موج دوم فمینیسم را به سیمون دوبوار، فیلسوف و نویسنده ی فرانسوی نسبت می دهند. وی که دقیقاً با خانم “ماری ولستون کرافت “هم عقیده است. دو واژه ی جنس و جنسیت را تأسیس کرد که مراد از جنس همان تفاوت های طبیعی و مراد از جنسیت همان تفاوت های غیرطبیعی است. فمینیسم های موج دوم معتقد بودند این تفاوت های غیرطبیعی هیچ ریشه ای در طبیعت و سرشت انسان ها ندارد. آناتومی فرد نمی تواند تعیین کننده سرنوشتش باشد و نباید طبیعتی از پیش تعیین شده و جاودانه برای زن یا مرد در نظر گرفت. همو در کتاب جنس دوم می گوید: «کسی زن به دنیا نمی آید، زن می شود».[۴۲۰] یعنی گرچه مؤنث بودن یک امر طبیعی است، اما زنانگی یک امر طبیعی نیست بلکه محدودیت نقش های زنانه یک نوع جبر اجتماعی است وناشی از پیش داوری ها و سنت های جامعه است که زنان در پیدایش و تداوم آن شریک بوده اند. همو جنسیّت را زاییده سلطه مردان و پذیرش این سلطه از سوی زنان می داند و تنها راه رهایی بانوان را خودداری آنان از پذیرش نقشهای تحمیلی مانند مادری و همسری بر می شمارد و لازم می داند که بانوان بر علیه این نقش ها سر به عصیان و نافرمانی گذارند و از تابعیت آن دست بردارند. سیمون دو بووار در آثارش زنان را به پیگیری حقوق فرهنگی خود، فراتر از صرف حقوق سیاسی، تشویق میکند و معتقد است آنان، باید خود را از ستم اجتماعی برهانندو نباید وجود زن از طریق رابطه با مردان و از سوی مردان معنی یابد، بلکه باید آنان ظرفیت خویش را برای خودآگاهی درک کنند و قدرت انتخاب داشته باشند و به نیازهایشان اهمیت بدهند.
۲٫۲٫کتاب بتی فریدن[۴۲۱]با عنوان جاذبه معنوی زنان(۱۹۶۳)یا کتاب راز و رمز زنانه(۱۹۶۳)می باشد که در آن به بیان افسردگی روحی و روانی زنان خانه دار سفید پوستو طبقه متوسط آمریکای دهه ۱۹۵۰ پرداخته است.
۳٫۲٫ کیت میلت نویسنده امریکایی و مؤلف کتاب سیاست جنسی (۱۹۷۰)
۴٫۲٫ جرمان گرییر نویسندهخواجه زن (۱۹۷۰)
۵٫۲٫ شارلوت گیلمن به رغم تأکید بر برابری زن و مرد، در کتاب جهان ساخته ی مردان نشان می دهد که مردان بوده اند که در سراسر تاریخ مشکلات بشری همچون جنگ را بوجود آوردند. او می گفت: «همه مشکلات سیاسی تنها وقتی حل می شود که ارزش های زنان به جامعه شکل دهد».
۲-۱-۳-تشکیل سازمان هایی در دفاع از حقوق زنان
یکی دیگر از عوامل شکل گیری موج دوم تأسیس سازمان هایی است که خواستار حقوق و شرایط مساوی زنان با مردان در همه نهادهای اجتماعی و سیاسی بودند تا زنان بتوانند همانند مردان به حرفه ها و مشاغل مساوی تحت آموزش یکسان دست یابند. سازمان هایی مانند سازمان ملی زنان[۴۲۲]یا «نا» برای پیشبرد و دفاع از حقوق زنان به رهبری بتی فریدن از جمله عوامل شکل گیری جناح لیبرال - اصلاح طلب یا به تعبیری محافظه کار- است.
در مجموع باید گفت: پیشرفت فنون باعث کم شدن فعالیت بانوان در عرصه خصوصی و به دنبال آن آزاد شدن وقت زنان خانه دار و حضور آن ها در عرصه های عمومی شد. با حضور در عرصه عمومی، از تبعیضات و موقعیت های نابرابر اجتماعی، سیاسی واقتصادی (مانند کم بودن سطح دستمزد در مشاغل برابر با مردان) به علت «جنسیت» وتوسل به ویژگی های فطری زنان در توجیه موقعیت فرودستیشان آگاهی یافتند. انتشارکتاب هایی در این زمینه نیز موجب شد تا زنان که مشکلات خود را فردی می دیدند با مطالعه کتاب ها و نیز حضور در سازمان ها و باشگاه های بانوان به اشتراک در نارضایتی های قشر خود پی ببرند و احساس هویت جمعی، آن ها را به سمت عمل جمعی و جنبشی متحد هدایت نماید. رهبران و سردمداران موج دوم نیز معتقد بودند باید به زنان توجه نمود و با تحمیل موقعیت ها، آن ها را محدود نکرد. از دیدگاه اینان، جسم زن یا طبیعت، تعیین کننده سرنوشت او به عنوان طبقه دوم نیست. بلکه جامعه او را در قید و بند می کشاند.
۲-۲-درخواست های موج دوم:
محور های مورد توجه رهبران جنبش دوم فمینیسم متعدد است. برخی از درخواست های آنان عبارتند از:
۲-۲-۱-شالوده شکنی؛ و محو نژادپرستی و نابرابری جنسی با تأکید بر تفاوت های جنسی و تغییر نظام ارزش ها
۲-۲-۲-توجه به قابلیت های مثبت زنان؛ به نظر طرفداران موج دوم در"هویت زنانه"– چه از نظر زیستی و چه اجتماعی– قابلیت های مثبتی وجود دارد. ویژگیهای زیستی مانند عادات ماهیانه، باروری و شیردهی با محدودیت های جسمانی مقابله می کند و این امر موجب بهره مندی بیشتر زنان از موهبت زندگی می شود. از لحاظ اجتماعی نیز زنان به واسطه برخورداری از نقش های سنتی همچون مادری از ظرفیت پرورش دهندگی و حس مسئولیت بالایی برخوردارند. آن ها بر اساس خصلت مادری مانند تمایل به حفاظت، حمایت و پرورش فرزند، دارای شیوه های تفکر خاصی می شوند که این طرز اندیشه بر سایر افعال آن ها تاثیر مثبت می گذارد و در نتیجه در جریان ارتباطات خود نسبت به مردان تمایلات حفاظت کننده و ارتباطی بیشتری دارند. از نظر فمینیست های این موج، مردان به دلیل تقسیم کار جنسی جدا از فرزندان، دارای ادراکی فرد گرایانه، ابزار گرا و تقابل جو هستند. بدین ترتیب تفکر مادرانه به توسعه ارزش های اجتماعی و ارتباطی کمک می کند. اما فرهنگ مردانه، اقتدار طلب است.
۲-۲-۳-تأکید بر تجرد گرایی؛ فمنیست ها با رد کلیت ازدواج و تأکید بر تجرد و حرفه اقتصادی، آرمان های خود را مطرح می کردند.[۴۲۳]
۲-۲-۴-زبان شناسی زنانه؛ فمنیسم نسل دوم، اغلب با الهام از نگرش های روان کاوی «لاکان» مدعی است که هدف زنان نباید این باشد که مثل مردان شوند، بلکه آنان با ایجاد زبان، حقوق و اسطوره شناسی نوین و ویژه زنان را هدف خود قرار دهند.[۴۲۴]
۲-۲-۵-آزادی و برابری مطلق. به طور کلی فمنیست های موج دوم بر خلاف موج اولی ها که خواهان برخورداری از فرصت های برابر بودند، با طرح شعار برابری کامل زن و مرد در تمامی حوزه های اجتماعی، روانی و فرهنگی، خواهان انقلابی اساسی در تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی شدند. از نظر آن ها، نباید با تعریف زنان به عنوان مادر، همسر آن ها را در محدودیت تاریخی قرار داد و باید برای آرمان برابری و مقابله با ستم های جنسی در تمامی زوایای پیدا و پنهان جامعه مبارزه کرد. آنان علاوه بر طرح شعار برابری مطلق، بر آزادی مطلق زنان نیز پای می فشردند.
نظرات گرایش معتدلتر موج دوم:
جریان تند موج دوم به دلیل مخالفت با فطرت و طبیعت زنانه در دهه ۶۰ شروع شد و بعد از آن گرایش معتدلتری[۴۲۵] در نظریات فمنیستی ایجاد شد که متأثر از دیدگاه پست مدرنیستی بود. پست مدرنیسم(برعکس مدرنیسم)هویت زن را بیشتر یک مقوله سیاسی تلقی می نماید تا امری طبیعی. ریشه پست مدرنیسم را باید به علاقه بشر به امورغیر عقلانیتی یا امور درونی و عاطفی و ضمیر ناخودآگاه دانست. جنسیت از نظر پست مدرنیسم ها یک ساخت اجتماعی است و هدف آن حذف تفاوت های جنسیتی بین مردان و زنان است. از نظر بعضی ها، پست مدرنیسم در دهه ۵۰و۶۰قرن بیستم به اوج خود رسید و از دهه ۸۰ به بعد آثار شکست در آن پدیدار گشت.[۴۲۶]از جمله نظرات این گرایش می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۲-۲-۶-کسانی ماهیت تجربه های زن و مرد؛ از نظر پست مدرنیست ها ماهیت تجربه های زنان و مردان می تواند مشترک و مساوی باشد. اگر چه در نوع تجربه ها تفاوت وجود داشته باشد. بنابراین عواملی چون نژاد، طبقه، جایگاه خانوادگی، جهت گیری جنسیتی، فرهنگ، مذهب و سن و . . نمی تواند فی نفسه عامل نابرابری زنان از مردان باشد.[۴۲۷]
۲-۲-۷-توجه به اصل تفاوت انسان ها؛ پست مدرنیسم بر اصل تفاوت انسان ها تأکید می کند.
۲-۲-۸-توجه بهقابلیت های مثبت زنانه؛ در هویت زنانه، چه از نظر زیستی و چه از نظر اجتماعی، قابلیت های مثبتی وجود دارد و نقش مادری ظرفیت پرورش دهندگی و حس مسئولیت زنان را افزایش می دهد.
۲-۲-۹-تأکید بر اهمیت نهاد خانواده و برابری نقش زن و مرد در حوزه خصوصی و عمومی؛ این گرایش کلیت خانواده را انکار نمی کند و در عین حال، خواهان نقش برابر زن و مرد در وظایف و مسئولیت های خانگی و اجتماعی است. «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» که به عنوان مهمترین سند سازمان ملل متحد پیرامون زنان در سال ۱۹۷۹م (۱۳۵۸ش)به تصویب مجمع عمومی رسید، بی تأثیر از دیدگاه های فمنیستی جدید نیست. این معاهده که در۳۰ ماده تنظیم شده اگر چه بر اهمیت نهاد خانواده تأکید می کند، اما خواهان مسئولیت های برابر زن و مرد در خانواده و محیط اجتماعی است. در ادامه سازمان ملل سال ۱۹۹۴ را به عنوان سال خانواده اعلام نمود.[۴۲۸]
۲-۲-۱۰–هویت امری تاریخی است. زن مداری از آن جهت یک حرکت پست مدرنیستی است که در تبیین هویت زنان از مبانی معرفت شناختی پست مدرنیستی متأثر است و هویت زنان را امری ساخته شده و سیاسی می داند. هویت از دیدگاه آن ها امری تاریخی و زمینه ای است.
پست مدرنیسم به هویت سازی هر فرد و ذهن او توجه دارد و به همین دلیل اساس هویت را امری متغیر، ساخته شده و متأثر از اقتضائات ناشی از روابط قدرت می داند.
هویت سیاسی و نسبی گرایی فرهنگی مورد نظر پست مدرن ها، در پی ایجاد جامعه ای است که در آن حقوق اجتماعی، قانونی، عقلانی، عاطفی، جغرافیایی و مدنی زنان رعایت شود.
از نظر پست مدرن ها نیازی نیست که پیشاپیش در باره هویت زنان تصمیمی بگیریم و تفاوت ها و تشابهاتی را برای آن ها و مردان در نظر بگیریم بلکه ما می توانیم بر اساس موقعیت های اجتماعی و سیاسی زنان در باره آن ها قضاوت نماییم. در پست مدرنیسم، هویت زنان حاصل نبردهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی است که توسط انسان ها دائما در حال تغییر است.
به هر حال از نظر پست مدرنیسم، هر کس زندگی منحصر به خود را داراست، از دیگران جداست و در چارچوب شخصی، معانی را خود خلق می کند و به همراه دارد. به همین دلیل هویت ها متغیر، سیال، شخصی و نسبی اند.[۴۲۹]