بحث مجاز در صور بلاغی برای بیان و تبیین استعاره که خود مهمترین نوع مجاز است، مطرح می کنند. توضیح این است که در بیان فقط ابزار تصویر ساز و مخیّل مورد نظر است و از میان انواع گوناگون مجاز، فقط استعاره است که تصویرساز و خیال پرداز است. از طرفی، مجاز ویژه و مخصوص زبان ادبی نیست و در زبان ارجاعی و روزمرّه نیز کاربرد دارد.(پورنامداران،۱۴۲:۱۳۸۶)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مجاز، خود اقسامی دارد که در صور بلاغی، مجاز لغوی مورد نظر است.
مجاز لغوی آن است که در زبان ادبی واژه ای در معنی اصلی خود به کار نرود مانند «سر» در معنای «موی سر» در جمله: امروز سرم را اصلاح کردم.
مجاز لغوی را بر اساس انواع علاقه، تقسیم بندی می کنند. اینک انواع مجاز لغوی را بر اساس همین تقسیم بندی پی می گیریم:
۴-۱-۱-علاقه کل و جزء
به این معنا که بتوان کل را در معنی جزء یا جز را در معنی کل به کار برد (شیمسا، ۱۳۸۱، ۲۲).
الف: ذکر کل و اراده ی جزء
آب صافی شده است خون دلم خون تیره شده است آب سرم
مسعود سرم
چنانکه ملاحظه می شود، مراد از “آب سر"، آب چشم است.
ب: ذکر جزء و اراده ی کل
رَستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
(مولوی، ۱۳۸۲، ۴۶۵)
مراد از مفتعلن، همه ارکان عروضی و توجه به علم عروض است.
۴-۱-۲-علاقه حال و محل یا ظرف و مظروف :
یعنی استعمال جای وجایگیربه جای هم
الف: ذکر محل و اراده حال
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این، چه سود داری که نمی کنی مدارا
(حافظ، ۱۳۸۹، ۱۲)
«دل عالم» یعنی «دل اهل عالم».
ب: ذکر حال و اراده محل
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلامم است
(همان، ۴۹)
«می» یعنی «جام می»
۴-۱-۳-علاقه لازم و ملزوم
به کار بردن لازم و ملزوم به جای یکدیگر است.
آتش لباس خیس بچه ها را خشک کرد. «یعنی حرارت آتش…» چنانکه ملاحظه می شود آتش با حرارست، لازم و ملزوم هم اند.
حال اگر گفته شود: حرارت، لباس، بچه ها را خشک کرد. یعنی: حرارت آتش.
۴-۱-۴-علاقه علّت و معلول
یعنی به کار بردن فاعل و عمل به جای یکدیگر:
الف: ذکر علّت و اراده ی معلول
خسروی کارگدایی کی بود این به بازوی چو مایی کی بود
(عطّار، ۱۱۴:۱۳۸۳)
که «بازو» را به معنای «قدرت» به کار برده است.
در جمله «بهار همه جا را سرسبز کرد» مراد از «بهار»، «بهار آفریننده» است.
خواجو چو کرده ای سَبقِ خون دل، روان از لوح کائنات فروشو غبار خویش
(همان:۳۰۰)
سَبقِ :درس روزانه. و تا به وقت اسفار (برآمدن روز) سَبقِ ها بخواندیمی (نظامی عروضی،۹۶:۱۳۷۴)
سَبقِ خون دل :درس عاشقی اضافه تشبیهی مقید.خون دل مجاز است به علاقه علت و معلول از عاشقی
روان کردن:مجاز است به علاقه ی ملازمت از آموختن چه لازمه ی آموختن” روان کردن” درس است.ضمناًروان مجاز وصفی است باز به علاقه ی ملازمت از آموختن ،چه در اصل معنا” درست خواندن و سریع خواندن “است که لازمه ی آموختن و مقدمه آموختن است.
مصراع نخست کنایه بعید (تلویح) است از “عاشق شدن و رنج عاشقی را تحمّل کردن"!
لوح کائنات :تشبیه صریح مفرد به مفرد و محسوس به محسوس (کائنات لوح)
وجه شبه :لوح نماد نوشتن و ثبت اموراست و کائنات خود نشانگر همه شگفتی های آفرینش است و در واقع کتاب آفرینش است.
فروشو:بشوی ،خوب بشوی."فرو” پیشوند تقویت معناست مانند افروختن و بر افروختن که فعل پیشوندی اخیر یعنی کمال افروختن.
غبار :استعاره ی مصرحه مجرده از وجود شاعر .غبار :مستعار و مستعارله است.
جامع :ناچیز انگاشتن خویش و ناچیز بودن غبار و نیز تعلّق و نشستن غبار بر پدیدها و تعلق خاطر خواجو به جهان ( که وجه شبه ضعیفی است)مصراع دوم کنایه بعید (تلویح) است از اینکه خود را فانی کن و از صفحه هستی بشوی.
گرسنه:به ضرورت وزن با سکون را که خوانده می شود گرسنه با گشته یک واژه اند و گویا روس (رس) تشبیه به ش می شود واژه گشنه و گشنگی نیز تنها مربوط به گویش نیست و در شعر آن روزگار به کار رفته است.
رو به از نزد او دوان آمد دلش از گشنگی به جان آمد
(جامی،۲۷۲:۱۳۵۴)
۴-۱-۵-علاقه ی عام و خاص
یعنی ذکر خاص و اراده ی عالم و یا برعکس آن.
الف- آوردن خاص و منظور نمودن عام
ای خواجه ی ارسلان و آغوش فرمانده ی خود مکن فراموش
(سیدی، ۱۲:۱۳۸۳)