بنابراین و با توجه به مطالب فوق؛ نتیجهگیری میشود که، هویت نقش جنیستیِ سنتی، دچار تغیرات زیادی شده و با توجه به پیشرفت جوامع از عصر قالبیِ سنتی به عصر صنعتی و اطلاعاتی نوین، شکلگیری هویت نقش جنسیتی جدیدی را در دختران امروزی شاهد هستیم. لذا با توجه به شکلگیری هویتی جدید در جوانان امروزی، برای پرداختن به هویت سنتی و یا مدرنِ آنها در گرایش به آموزش عالی، در این قسمت گریزی به نظریۀ طرحوارۀ نقش جنسیتی ساندرا بم میزنیم.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مطابق با نظریۀ طرحواره جنسیتی، با توجه به صفات شخصیتیِ گوناگونی که بم به مردانه و زنانه بودن منتسب میداند، هویت مدرن و سنتی را مشخص میکند. به گونهای که اگر پسران به صفات زنانه نمرۀ بالایی بدهند، دارای هویت مدرن، و اگر در رابطه با صفات مردانه نمرۀ بالایی کسب کنند، هویت آنها سنتی خواهد بود. و بلعکس دختران، اگر در صفات مردانه نمرۀ بالایی کسب کنند، دارای هویتی مدرن، و در صورتی که در صفات زنانه نمرۀ بالایی بیاورند، دارای هویت سنتی هستند. بنا به نظر بم در صورتی که دختر و یا پسری در هر دو صفات مردانه و زنانه نمرۀ بالایی کسب کند، دارای هویتی دو جنسیتی (آندروژن) خواهد بود و عکس آن، اگر در هر دو صفات زنانه و مردانه نمرۀ پایینی کسب کند، دارای هویتی نامتمایز خواهد بود. البته باید توجه داشت، اشخاصی که دارای هویت دوجنسیتی و نامتمایز هستند، هویت آنها را نیز باید جزء هویت مدرن تلقی کرد، چون این افراد اگر چه دارای هویتی مدرن نیستند اما از حالت هویت سنتی خارج شده و تغییر و تحولاتی در هویت آنها به وجود آمده، و هویت جدیدی در آنها شکل گرفته است.
۲-۹-۲-۳ نظریه فمینیستها درباره کلیشههای جنسیتی
به طور کلی سه نظریه فمینیستی در مورد کلیشههای جنسیتی وجود دارد
۱) تفاوت جنسیتی: بر اساس این نظریات معتقدند که جایگاه و تجربه زنان در بیشتر موقعیتها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیتها تفاوت دارد. مضمون اصلی این نظریه این است که زنان ازجهت ارزشها و منافع بنیادیشان، بینش داوری ارزشی، ساخت انگیزههای دستاوردی، خلاقیت ادبی، تفننهای جنسی، احساس هویت و از نظر فراگردهای کلی آگاهی و ادراک خود دربارۀ ساخت واقعیت اجتماعی، بینش و برداشتی متفاوتی از مردان دارند. مضمون دیگر اینکه شکل کلی روابط زنان و تجربههای زندگیشان شکل متمایزی است. این نظریهها سه تبیین جهت تفاوت جنسیتی ارائه می دهند شامل : زیست شناختی ، نمادی و روانشناختی.
۲) نظریههای نابرابری جنسیتی: میگویند که جایگاه زنان در بیشتر موقعیتها، نه تنها متفاوت از جایگاه مردان، بلکه از آن کم بهاءتر و با آن نابرابر است و این نابرابریها از سازمان جامعه نشات میگیرد و از هبچگونه تفاوت مهم زیست شناختی یا شخصیتی میان زنان و مردان ناشی نمیشود. تفاوتهای این دسته از نظریات بر دو نوع فمینیسم لیبرال و مارکسیستی منتهی میشود.
۳) نظریههای ستمگری جنسیتی: موقعیت زنان را بر حسب رابطه قدرت مستقیم میان زنان و مردان بیان میکنند. زنان علاوه بر نابرابر بودن و تفاوت داشتن از مردان تحت ستم نیز قرار دارند، یعنی تحت قید و بند، تابعیت، تحمیل، سوء استفاده و بدرفتاری مردان به سر میبرند. این الگوی ستمگری با عمیقترین و فراگیرترین اشکال در سازمان جامعه عجین شده و یک ساختار تسلط بنیادی تشکیل داده که عموماً پدرسالاری خوانده میشود. پدرسالاری یک ساختار قدرت است که با بیان یک نیت عمومی و قوی ابقاء میشود و تفاوتها و نابرابریهای جنسیتی فراوردههای پدرسالاری اند. تبیینهای این گروه از نظریات عبارتند از: نظریات فمینیستی روانکاوانه، فمینیسم رادیکال، فمینیسم سوسیالیستی ( ریتزر،۱۳۷۴، ۴۶۹-۴۸۴).
۲-۹-۲-۴ نظریه پارسونز درباره تقسیم جنسیتی نقشها
نظریه پارسونز در باب خانوادۀ هستهای مبتنی بر نگرش کارکردگرا و سیستمی او بود. کارکرد باوری نوعی نظریه عمومی سیستمها را در باب جامعه انسانی پیریزی میکند که از آرا و عقاید مربوط به احکام زیستی از قبیل تولید مثل و غریزه مادری بهره میگیرد. پارسونز میگفت که خانواده هستهای شامل ذوجی ازدواج کرده و فرزندان، تناسب بسیاری با صنعتی شدن در مقیاس کلان دارد و در واقع جزء اقتضائات کارکردی آن به حساب میآید. تمام انواع الگوهای رفتاری مطلوب درباره مادری، جنسیت، تحت تکفل قرار گرفتن، نقشهای عاطفی و ابزاری به این الگوی خانواده نسبت داده میشود. (برناردز[۱۲۰]، ۱۳۸۴: ۷۵-۷۳)
نقش نمایشی[۱۲۱] مادر به روابط درونی خانواده معطوف است بنابراین مادر مسئول ابراز محبت، حمایت عاطفی و مراقبت جسمانی که لازمۀ پیوستگی خانوادگی است میباشد. نقش ابزاری مرد مستلزم این است که مرد مسلط و رقابت جو باشد و نقش نمایشی زن مستلزم این است که زن انفعالی و پرورش دهنده باشد. خانواده با تبعیت از این الگو کارکرد مؤثرتری میتواند داشته باشد تا آن که اگر تفاوت نقشهای جنسی بدین قاطعیت تعریف نشده بود. علیرغم نابرابری ناشی از تفکیک نقشها کل جامعه نیز از این تمایزات بهرهمند میشود (رابرتسون[۱۲۲]، ۱۳۷۲:۲۸۶) چرا که پارسونز خانواده هستهای را عامل و وسیلهای میداند که به بهترین وجه آمادگی دارد تا از عهده این وظیفه یعنی بوجود آوردن سنخ شخصیت مناسب برای مقتضیات یک جامعه به غایت عقلگرا مانند جامعه صنعتی برآید. (ورسلی[۱۲۳]، ۱۳۷۳: ۱۰-۱)
پارسونز توزیع نقش بین زنان و مردان را با استناد به ویژگیهای بیولوژیک و زیستی زنان توجیه میکند. وی بر آن است که زنان بنا به نقش بیولوژیکشان در تولید مثل؛ غریزهای برای پرورش دیگران داردند و این غریزهها آنها را برای ایفای نقش ابزاری در خانواده مناسب میکند. به اعتقاد پارسونز تقسیم کار جنسی در خانواده برای تضمین پرورش به هنجار کودک ضروری است (گرت، ۱۳۸۲: ۱۶).
تقسیم جنسی کار و توزیع نقشها که میتوان گفت در غالب جوامع شناخته شده و انسانخواه ابتدایی و خواه صنعتی به طرزی وجود داشته و رعایت شده است از آن روست که مرز و تشخیص بین جهان ها و هویتهای مردانه و زنانه را از هم معین و بازتولید میکند.
سگالن میگوید هیچ جامعهای وجود ندارد که در آن مردان و زنان در انتخاب وظایفی که تقبل میکنند آزاد باشند. مسئولیتهایی که شامل نظارت، مدیریت و تصمیمگیری هستند. یعنی وظایفی در عالیترین سطوح و بی هیچ نیازی به صرف نیروی بدنی به مردان محول میشود چه در جوامع صنعتی و چه در جوامع ابتدایی مردان با تقبل چنین وظایفی از سوی زنان مخالفت ورزیده و خود نیز به انجام کارهای زنانه رغبتی نشان نمیدهند. امروزه میتوانیم در چین، اسرائیل و حتی در جامعۀ صنعتیِ گرداگرد خود به خوبی مشاهده کنیم که گر چه زنان تا حدودی اجازه ورود به جهان مردانه کار را یافتهاند اما واقعیت فوق همچنان مصداق دارد. اهمیت تخصیص نقشها بر مبنای جنسیت را این واقعیت آشکار میسازد که اینها جایگاه هر فرد را در داخل خانه و جامعه معین میسازد. (سگالن، ۱۳۷۰: ۲۳۳-۲۳۲). همچنان که ملاحظه شد پارسونز نیز در نظریه تقسیم جنسیتی نقشها، بر نگرش سنتی نقش زن و مرد تأکید کرده است. وی کار زنان را به خانهداری و مادری محدود میکند، و بر نقش بیانگر آنان پا میفشارد. در چنین شرایطی، و بعلت نگرش مذکور به زن، جوامع سنتی معتقد به عدم نیاز به آموزش و تحصیل برای زنان بودند، و آنان را از از این مهم در مقاطع بالا منع میکردند؛ در حالی که در جهان مدرن امروزی شرایط به گونهای متفاوت است.
فارغ از نتایجی که این روند در پی خواهد داشت، این مطالعه در صدد است، گرایش به آموزش عالی را با متغیرهای هویت نقش جنسیتی و سرمایه فرهنگی دانشآموزان پیشدانشگاهی بسنجد و تأثیر هر یک از این دو متغیر را بر این پدیده بررسی نماید. بنابراین سومین متغیر تحقیق و دومین متغیر مستقل و اثرگذار بر متغیر وابستۀ تحقیق، متغیر سرمایه فرهنگی است که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
۲-۱۰ سرمایه فرهنگی
سرمایه فرهنگی[۱۲۴] اصطلاحی است که از زمانی که پییر بوردیو جامعهشناس فرانسوی به همراه ژان کلود پاسرون در سال ۱۹۷۳ آن را مطرح ساخت، کاربرد گستردهای پیدا کرده است. آن دو برای اولین بار از عبارت «بازتولید فرهنگی و بازتولید اجتماعی» استفاده کردند. بوردیو با بهره گرفتن از این عبارت کوشید تفاوت درآمدهای ناشی از فعالیت آموزشی در فرانسه را در دهه ۱۹۶۰ تبیین نماید. از دیدگاه وی، سرمایه؛ چیزی است که در درون یک سازواره از تعاملات، به عنوان یک رابطه اجتماعی عمل می کند و دامنه آن بدون هیچ تمایزی به تمامی کالاها، اشیاء و نشانههایی که خود را به عنوان چیزهای کمیاب و ارزشمند، عرضه میدارند، کشیده میشود و سرمایه فرهنگی به عنوان یک رابطه اجتماعی درون مجموعهای از تعاملات که مشتمل بر دانش فرهنگی انباشته عمل میکند به قدرت و منزلت، منتهی میشود (هرکر[۱۲۵]،۱۹۹۰: ۱۳). سرمایه فرهنگی، درجۀ مهارتی است که فرد در اعمال فرهنگیای که یک جامعه آن را مشروع تشخیص میدهد، به نمایش میگذارد. سرمایه تحصیلی، یعنی تواناییهای رسمیای که فرد کسب میکند، و آن یکی از شاخصههای مقدار سرمایه فرهنگی است، اما این دو معادل هم نیستند (کالینیکوس[۱۲۶]، ۱۳۸۸: ۵۰۵). سرمایۀفرهنگی از نظر بوردیو عبارت است از شناخت و ادراک فرهنگ و هنرهای متعالی، داشتن ذائقۀ خوب و شیوههای عمل متناسب. در واقع هدف بوردیو تنها این نیست که نشان دهد طبقات مختلف دارای سرمایههای فرهنگی متفاوت (در نوع و حجم) هستند، بلکه او قصد داشت نشان دهد که طبقات اجتماعی از طریق ایجاد سرمایۀ فرهنگی در کودکان، خود را بازتولید میکنند. از همین مسیر فرضیه مهم سرمایۀفرهنگی و بازتولید طبقاتی خلق میشود (فاضلی، ۱۳۸۲: ۴۸-۴۷).
بوردیو، سرمایۀ فرهنگی را چنین تعریف میکند: صورتهایی از دانش، مهارتها، آموزش و مزایایی که یک انسان واجد آن است و به او اجازه میدهد که یک جایگاه بالاتری در جامعه کسب کند. از دیدگاه بوردیو، پدران و مادران به فرزندان خود با انتقال نگرشها و معرفتهایی که در سیستم آموزشی جاری، به موفقیت آنان کمک میکند، سرمایه فرهنگی میبخشند. (بوردیو، ۱۹۸۶: ۲۵۸-۲۴۱). بوردیو سرمایه فرهنگی را بعدی از یک منش عادتی گستردهتری میبیند که بازتاباننده محل اجتماعی صاحب آن سرمایه است. وی در یک پژوهش نشان میدهد که طبقات و گروههای شغلی خاصی در جامعه فرانسه (از قبیل کارگران ، دانشگاهیان ، تکنسینها) گرایش به سلایق متمایزی در موسیقی، هنر، غذا و غیره دارند. این گفته، مؤید نظر وی است مبنی بر اینکه سرمایه فرهنگی (که سلیقه تنها یکی از شاخصهای آن است) به وسیله محل اجتماعی شکل میگیرد. در عین حال بوردیو استدلال می کند که گروههای نخبه تعیین میکنند که چه چیزی پذیرفتنی یا سرمایه فرهنگی با ارزش است و چه چیزی بیارزش است (روحانی، ۱۳۸۸: ۲۹).
ترنر سرمایه فرهنگی را مجموعه نمادها، عادتوارهها، منشها، شیوههای زبانی، مدارک تحصیلی و آموزشی، ذوق و سلیقهها و شیوههای زندگی که به طور غیررسمی، بین افراد انسانی معمول و شایع است تعریف میکند (ملاحسنی، ۱۳۸۱: ۳۱). کالینز نیز سرمایه فرهنگی را شامل منابعی چون مکالمات از پیش اندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش و مهارت، حقویژه تصمیمگیری و حق دریافت احترام میداند(ملاحسنی، ۱۳۸۱: ۳۱).
سرمایه فرهنگی در برگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در وی ایجاد و درونی شده است. بوردیو تحصیلات را نمودی از سرمایه فرهنگی میداند. گرایش به اشیاء فرهنگی و جمع شدن محصولات فرهنگی نیز سرمایه فرهنگی به حساب میآید. سرمایه فرهنگی دربرگیرنده تمایلات پایدار افراد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشوند. (فاضلی، ۱۳۸۲: ۳۷)
بوردیو در تعریف از سرمایه فرهنگی، در درجه نخست به معلومات کسب شده مانند مدارک تحصیلی، تخصص در انجام کار و غیره اشاره دارد و در درجه بعد به عینیت یافتههای فرهنگی مانند اموال فرهنگی از قبیل تابلوها، آلات موسیقی، نقاشیها، کارهای هنری، کتاب، اجناس عتیقه و … و نهایتاً به اَشکال نهادینه شده مانند مدارک تحصیلی و موقعیتهای شغلی میپردازد. البته شکل اخیر سرمایه فرهنگی است که میتواند سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و نمادین ر ا با خود به همراه بیاورد و بعضاً شکل سوداگرایانهاش مورد انتقاد جدی قرار گرفته است (روحانی، ۱۳۸۸: ۲۹).
اسمیت معتقد است سرمایه فرهنگی نوعی عادتواره است که آن را شامل ابعادی همچون: دانش عینی درباره هنرها و فرهنگ، سلیقهها و ترجیحات فرهنگی، ویژگیهای صوری مانند داشتن مدارج دانشگاهی و گذراندن آزمون های موسیقی، مهارتها و بلدبودن فرهنگی مانند توانایی نواختن آلات موسیقی و توانایی تمیز و تشخیص «خوب» و «بد» میداند. (اسمیت، ۱۳۸۴: ۲۲۴)
بوردیو ضمن بحث از چهار نوع سرمایۀ اقتصادی، اجتماعی، نمادی و فرهنگی، با نهادی که وی بر اساس مفاهیم فوق بنا مینهد، اساساً میکوشد تقلیلگراییهایی را که منطق داد و ستد را به عوامل اقتصادی، بهرهمندی از هنر، آموزش و غیره، محدود میکنند، نقض کند. مقصود بوردیو این است که باید قضاوتی نظری و تحلیلی بر اشکال مختلف سرمایه و نمودهای مختلف آنها صورت گیرد. وی می گوید، منظور مارکس از سرمایه، تنها سرمایه اقتصادی بود ولی ما صورتهای دیگری از سرمایه هم داریم که شامل سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی وسرمایه کاریزماتیک میشود (فکوهی، ۱۳۸۱: ۱).
همچنین سرمایه فرهنگی را می توان مجموعهای از روابط، معلومات، اطلاعات و امتیازات دانست که فرد برای حفط کردن یا به دست آوردن یک موقعیت اجتماعی از آن بهره میگیرد. این سرمایه میتواند با کارکرد خود به سرمایه اقتصادی و بالعکس تبدیل شود. (صالحی امیری، ۱۳۸۶: ۶۶-۶۴)
سرمایه فرهنگی بر خلاف سرمایه اقتصادی نمیتواند به ارث برسد و یا به صورت خیلی ملموس در تصرف و مالکیت فرد باشد، بلکه به طور ضمنی و در طی فرایند جامعهپذیری انتقال مییابد. انتقال سرمایه فرهنگی از راه آموزش و تمرین فرهنگی ممکن میشود. از منظری دیگر باید گفت که سرمایه فرهنگی دائماً خود را بازتولید میکند. بدین ترتیب اگر چه فرد در طول زندگی خود، دائماً مجهز به ابعاد فرهنگی جدیدی میشود که به گونهای آزادانه از بین تجربیات مطلوب برمیگزیند، ولی این انتخابها تنها از بین جنبههایی از فرهنگ صورت میگیرد که با جهتگیری و عادات وی منطبق باشد. بنابراین تنها چیزهایی را میآموزد که شبیه عادات و سلایق خودش است و تغییر چندانی در سرمایه فرهنگی وی ایجاد نمیکند. (صالحی امیری، ۱۳۸۵: ۲)
از سوی دیگر، هایس[۱۲۷] اصطلاح سرمایه فرهنگی را بازنمای جمع نیروهای غیر اقتصادی مانند زمینه خانوادگی، طبقه اجتماعی، سرمایه گذاریهای گوناگون و تعهدات نسبت به تعلیم و تربیت، منابع مختلف و مانند آنها دانست که بر موفقیت آکادمیک (علمی یا تحصیلی) تأثیر میگذارد. سرمایه فرهنگی به عنوان صلاحیت در فرهنگ پایگاهها، گرایشات و ایدهها تعریف میشود که اغلب یک مکانیسم مهم در بازتولید سلسله مراتب اجتماعی در نظر گرفته میشود. تمرکز اصلی تئوری سرمایه فرهنگی این است که فرهنگ از طریق سیستم آموزشی که بازتاب فرهنگ طبقه حاکم است، انتقال مییابد و تشویق میشود و در نهایت موجب بازتولید همان فرهنگ خواهد شد (تراسبی، ۱۳۸۲: ۷۴-۶۸). بوردیو ضمن بحث از سرمایه فرهنگی که منجر به بازتولید فرهنگ طبقه مسلط میشود، اشاره به این امر دارد که چون طبقات مسلط دارای امکانات مادی بیشتری هستند و دسترسی بیشتری به انواع مثلاً موسیقیها، ورزشها، غذاها و … دارند، میتوانند ذائقههای خود را مستقر سازند. به عبارت دیگر بوردیو هر آنچه را جزء علایق خاص طبقه مسلط است، به عنوان معیار سنجش سرمایه فرهنگی در نظر میگیرد.
بر طبق نظر لامونت ولارو[۱۲۸] (۱۹۸۸) سرمایه فرهنگی میتواند به عنوان منبعی سازماندهنده دیده شود، که شامل نشانها یا سیگنالهای فرهنگیای است (مانند رفتارها، سلایق و نگرشها) که در خانوادههایِ با جایگاه بالا، برای جداسازی خود با گروههای محروم فرهنگی به طور گستردهای استفاده میشود (لامونت و لارو، ۱۹۸۸، لارو و هاروات[۱۲۹]، ۱۹۹۹: ۵۳-۳۷). بنابراین، گروهها و طبقات اجتماعی حاکم از قدرتشان استفاده میکنند تا شرایط ساختاری را حفظ و ایجاد کنند تا از علائقشان حفاظت شود (لارو، ۱۹۸۷: ۸۵-۷۳).
جورج ریتزر در مورد نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو میگوید، این سرمایه؛ بیشتر از خاستگاه طبقه اجتماعی مردم و تجارب آموزشیشان سرچشمه میگیرد. در این بازار، انسانها سرمایهشان را جمع میکنند و آن را یا برای بهبود جایگاه اجتماعیشان هزینه میکنند و یا جایگاهشان را از دست میدهند و باعث میشود که جایگاهشان در چارچوب اقتصاد فرهنگی وخیمتر شود (ریتزر، ۱۳۷۴: ۷۲۸). ابتکار مهم بوردیو در مقابل جامعهشناسان پیشین که در مورد قشربندی بحث کرده اند این است که از یک موقعیت ایستا بهسوی جریانی حرکت می کند که تمایزهای منزلتی تعریف شده و در طول زمان در ارتباط با اشیاء فرهنگی بازتولید میشوند. او مفهوم سرمایه را برای نشان دادن منابع مهمی مطرح میسازد که در طول زندگی مورد استفاده قرار میگیرند و سپس فضای قشربندی بر مبنای طبقه را از نقطهنظر سرمایه تعریف می کند از دیدگاه بوردیو سه عامل در سرمایه تأثیر میگذارد: حجم، ترکیب و مسیر. حجم مربوط به میزان سرمایه میگردد. ترکیب به میزان فراوانی نسبی سرمایه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مربوط می شود. و بالاخره مسیر در نظریه بوردیو با اهمیت است. همه ما امکان تحرک طبقاتی داریم که این امر از منشأ طبقاتی آغاز شده تا موقعیت کنونی ما حرکت می کند. هر فردی مسیری را در زندگی اجتماعی خود طی می کند که آن مسیر می تواند او را از یک نقطه به نقطه دیگر حرکت دهد. در اکثر موارد حرکت از طبقه بالا به پایین کمتر واقع می شود. اما همانطور که بوردیو هم مرتباً تأکید می کند کسب سرمایه فرهنگی یعنی تحصیلات یکی از راههای مهم در تحرک طبقاتی در جامعه مدرن است (ممتاز، ۱۳۸۸: ۱۵۳).
بوردیو از سه گونه سرمایه فرهنگی سخن می گوید:
الف) تجسم یافته[۱۳۰]: که شامل اکتسابات آگاهانه و میراثبریهای منفعلانه یک شخص میباشد. بوردیو تأکید میکند که، سرمایه فرهنگی به صورت خودانگیخته (همچون کادو) منتقل نمیگردد، بلکه اندوختهای است که در طول زمان خود را در یک شخص مجسم میسازد. این نوع سرمایه به مجموع خصلتهای پرورش یافته در افراد اشاره دارد که از طریق فرایند اجتماعی شدن در آنها، درونی می شود. بدین ترتیب، سرمایه فرهنگی نمایی از درک و شناخت نسبت به کالاهای فرهنگی را در افراد به وجود می آورد. می توان اکثر ویژگیهای سرمایه فرهنگی را از این واقعیت استنباط کرد که این سرمایه با شخصی که در آن تجسم مییابد ارتباط نزدیک دارد. (نیازی و کارکنان، ۱۳۶۸: ۶۰) بوردیو میگوید کالاهای فرهنگی متفاوت از کالاهای مادی هستند؛ لذا فرد میتواند آنها را بفهمد، یا از طریق درک معنای این کالاها، آنها را مصرف کند. این کالاها میتواند شامل موسیقی، فعالیتهای هنری، فرمولهای علمی و کارهای فرهنگ عامه بشود ( بوردیو،۱۹۸۴: ۲۱۴).
ب) عینیت یافته[۱۳۱]: سرمایهفرهنگیای را شامل میشود که به تملک شخص در آمده است. این نوع سرمایه فرهنگی به شکل اشیاء مادی و رسانههایی چون نوشته ها، نقاشیها، بناهای تاریخی، ابزارها و غیره، عینیت پیدا میکند. (بوردیو، ۱۹۹۷: ۴۲). پ) نهادینه شده[۱۳۲]: گونه ای سرمایه فرهنگی است که اغلب به صورت اعتبارها یا کیفیات علمی یک فرد شناخته می شود. بوردیو از دامنه سرمایه فرهنگی نهادینه شده مثال می زند و می گوید وجود این سرمایه ، باعث می شود که تبدیل سرمایه فرهنگی به سرمایه اقتصادی (به واسطه خدمت اکتشافی که به فروشندگان میدهد تا سرمایه خود را به خوبی توصیف کنند و به خریداران می دهد تا نیاز سرمایهای خود را به خوبی تبیین نمایند ) با سهولت بیشتری صورت پذیرد (همان منبع).
از مباحث چنین میتوان برداشت نمود که سرمایه فرهنگی به مثابه نوع خاص سرمایه در زمرۀ ارزشها و هنجارهای والای جامعه است و طوری نیست که شخص یکشبه آن را کسب کند و یا انتقال دهد و یا اینکه قابل خرید و فروش باشد. بوردیو سرمایه فرهنگی ر ا با تحصیلات پیوند میزند و تحصیلات را عاملی میداند که از طریق قراردادن فرد در نظام آموزشی باعث بازتولید فرهنگی وی میشود. سرمایه فرهنگی شکل غیرمادی سرمایه است و سرمایهگذاری در آموزش، زمینههای خانوادگی و نهادهای فرهنگی بر این نوع سرمایه میافزاید. معمولاً سرمایه فرهنگی که از طریق تحصیلات حاصل میشود مستعد این است که به صورت موفقیت و دستاورد فردی نمایان گردد. با توجه به نظر بوردیو دانش آموزانی که با اندوختههای بیشتر و بهتری از سرمایه فرهنگی وارد نظام آموزشی میشوند بهتر قادرند با قواعد بازی نظام آموزشی همراهی کنند. به عبارت دیگر، سرمایۀ فرهنگی والدین تأثیر قابل ملاحظهای بر مؤفقیت تحصیلی فرزندان آنها و به تبع آن گرایش به حضور در دانشگاه و تحصیلات عالیه دارد.
در این تحقیق برای سنجش متغیر سرمایه فرهنگی پژوهشگر در نظر دارد با استفادۀ از نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو، مبنی بر سه حالتی که سرمایه فرهنگی بر طبق نظر وی میتواند به خود بگیرد سرمایه فرهنگی دانشآموزان را مورد سنجش قرار دهد. همان طور که قبلاً بحث شد بوردیو در نظریه سرمایه فرهنگی خود مدعی است سرمایه فرهنگی میتواند به سه شکل ظاهر شود. ۱- تجسم یافته که شامل تمامی اشیاء و کالاهای فرهنگی (میزان آشنایی و فعالیتهای هنری مانند موسیقی، خط و نقاشی، ورزش، زبان خارجی و ..) ۲- عینیت یافته که شامل مؤلفه های نرم افزاری (کتاب، تابلوهای نقاشی، عضویت در کتابخانه،) وسایل سخت افزاری (کامپیوتر، اینترنت، ماهواره، دوربین) ۳- نهادینه شده که مربوط به انواع مدارک تحصیلی، گواهی نامههای معتبر فنی و حرفه ای است. بنابراین پرسشنامه سرمایه فرهنگی در این تحقیق شامل مؤلفه های مذکور خواهد بود.
۲-۱۰-۱ عادتواره و نقش آن در شکلدهی به زائقه
سرمایه فرهنگی بر مبنای نظر بوردیو دو منبع مهم دارد: نخست عادتوارهها[۱۳۳] و دوم تحصیلات. از دیدگاه بوردیو تحصیلات، از جمله متغیرهای بسیار مهمی است که می تواند حتی جانشین عادتواره خانوادگی شود زیرا می تواند به فرد سلیقه، ادب و شیوه هایی را بیآموزد که فرد را به منزلت خاص نزدیک می کنند. (ممتاز، ۱۳۸۸: ۱۵۳) همچنین عادتواره به مجموعهای نسبتاً ثابت از خلق و خوها گفته میشود که محصول تجربههای کنشگران در موقعیتهای خاصی در ساختار اجتماعی است، ساختاری که کنشها و بازنمودها را تولید میکند و به آنها نظم میبخشد (بوردیو ۱۹۹۰: ۵۳). بنابراین منشها پایۀ فهم ما از جهان هستنند. برای زندگی در جهان اجتماعی نیازمند نوعی گرایش کنش و آگاهی هستیم که آن را منشها در اختیار ما قرار میدهند.
عادت واره همان اصل وحدت بخش و مولدی است که ویژگیهای اساسی و رابطهای یک موقعیت اجتماعی را به شکل نوعی سبک زندگی یکدست و یکپارچه، یعنی به شکل مجموعۀ یکدستی از انتخابها، کنشها و داراییها در میآورد. عادت وارهها مبنای شکلگیری کنشهای متمایز و مجزا هستند. مثلاً این که یک کارگر چه غذایی میخورد و چگونه آنها را بیان میکند و به چه روشی آن ورزش را انجام میدهد، عقاید سیاسیاش چیست و چگونه آنها را بیان میکند، همۀ اینها به طور کامل با موارد مشابه نزد کارخانهدار متفاوت است. عادت وارهها همچنین الگوی اصلی هر نوع طبقهبندی، بنیان هر نوع نگرش یا تقسیمبندی و مبنای شکلگیری ذائقههای متفاوت هستند. (جلائی پور محمدی، ۱۳۸۷: ۳۳۰). به زبان خود بوردیو عادتواره یک سری از گرایشها و ارزشهاست. و عادتوارۀ غالب، گرایشها و ارزشهایی است که قشر غالب و برتر در جامعه؛ آنها را دارا میباشند. یکی از خصوصیات بارز عادتوارۀ غالب نگرش مثبت نسبت به امر آموزش و تحصیل است. ” …نظامی از نگرشها نسبت به مدرسه که شامل میل باطنی در حمایت از سرمایه گذاریهایی که در زمینه وقت، انرژی و پول لازم است تا ارزشهای اجتماعی حفظ گردند و افزایش یابند"(بوردیو ۱۹۷۷: ۴۹۵).
عادت واره شامل تمایز میان سلیقه خوب و بد، فرهنگ والا و روشنفکرانه و فرهنگ پست و عوامانه و از این قبیل است. در این فرایند، کودکان طبقه حاکم فرا میگیرند که به فرهنگ طبقه خویش ارج نهند و فرهنگ عامهپسند طبقه کارگری را به مثابه امری پست و فرومایه بنگرند. افزون بر این باز هم برای نمونه، والدین طبقه متوسط سعی میکنند تا کودکان خود را به خواندن کتابهای «خوب» و تماشای برنامههای «مناسب» تلویزیون سوق دهند. کودکان طبقه متوسط نیز بیشتر به سمت بازدید از گالریهای هنری وبناهای تاریخی و یا تماشای تئاتر تمایل دارند (تیلور[۱۳۴]، ۱۹۹۷: ۲۰۰-۱۹۹). به نظر بوردیو مهمترین ویژگی عادتواره خصیصۀ جامعهجویی آن است. چنانچه افراد در وضعیتهایی مشابه زندگی کنند، در عادتوارۀ یکدیگر شریک میشوند، به گونهای که اعضای گروه، قشر وطبقه در جامعهای واحد دارای عادتوارۀ یکسان هستند. وی معتقد است عادتواره باعثِ بازتاب تفاوتهای اجتماعی در عمل میشود (کنوبلاخ، ۱۳۹۱: ۳۲۹-۳۲۸). بنابراین بوردیو در اینجا در مقابل نظریۀ طبقاتی مارکس، معتقد است که مناسبات تولیدی تعیین کنندۀ طبقات اجتماعی نیستند، بلکه عادتوارهها هستند که به آنها شکل میدهند.
بوردیو عادتواره را با یک مفهوم دیگر به نام ذائقه[۱۳۵] پیوند میزند. ذائقه نیز یک عملکرد است که یکی از کارکردهایش این است که افراد جامعه از طریق ذائقه به ادراکی از جایگاهشان در نظام اجتماعی میرسند. ذائقه، همۀ کسانی را که سلیقۀ به نسبت یکسانی دارند به هم نزدیک میکند و از این طریق آنها را از افراد دیگر جدا میکند. از طریق ذائقه انسانها، دیگران و نیز خودشان را در جامعه طبقهبندی مینمایند. (ریتزر، ۱۳۸۰: ۷۲۷) مثلاً آدمها را بر حسب ذائقههایی که از خود نشان میدهند و با ترجیح قائل شدنهایشان برای انواع فعالیتهای فراغتیِ متفاوت مانند گوش دادن به موسیقی، دیدن فیلم سینمایی یا خواندن شعر میتوان دستهبندی کرد. ذائقهها محصول اجتماعی بوده و یکی از شاخصهای سرمایه فرهنگی را تشکیل میدهند.
به گونهای دیگر میتوان گفت منظور وی از ذائقه، نظامی از طرحهای ادراکی و طرحهای ارزیابیای است که در هر عادتواره وجود دارند و بر انتخاب و اولویت دادن به اشیا و فعالیتهای معین تأثیر میگذارند. بوردیو سه شکل ذائقه را از یکدیگر متمایز میکند. ذائقۀ مشروع که به طبقات حاکم تعلق دارد، ذائقۀ عمومی که خاص طبقۀ کارگر است و ذائقۀ میانی که در میان طبقات متوسط رایج است و با ویژگی جهتگیری به سوی ذائقۀ مشروع مشخص میشود (بوردیو، ۱۹۸۴: ۱۷).
محیطهای آموزشی در جوامع مدرن، گروه همسالان و خانواده بر ذائقه تأثیر میگذارند. از نظر بوردیو، ذائقه را میتوان به عنوان نوعی ازسرمایه فرهنگی دید که ایجاد تبعیض و تمایز بین انواع گروههای منزلتی را امکان پذیر میکند. (باکاک[۱۳۶]، ۱۳۸۱: ۹۹).
بوردیو به این نکته اشاره میکند که دانشآموزان طبقه کارگری و کم درآمد جامعه نسبت به دانش آموزان طبقه متوسط و طبقه بالای جامعه احتمال بیشتری دارد که ترک تحصیل کنند حتی اگر دستاوردهای قبلی را هم در تحقیقات خود جزو متغیر کنترل کننده به حساب آوریم. او ادعا میکند که این ترک تحصیل بیشتر به خاطر مکانیزم مهم انتخاب است تا به خاطر رد شدن در آزمونها. «بنابراین حتی اگر سطح تحصیلی یکسانی هم وجود داشته باشد دانش آموزان قشر کارگری احتمال بیشتری دارد که خود را از ادامه تحصیل در مقاطع ثانویه حذف کنند به صورتی که به جای حذف خود پس از ورود به مقاطع بالاتر اصلاً به مقاطع بالاتر نمیروند و همچنین احتمال وارد نشدن به مقاطع بالاتر خیلی بیشتر از آن است که پس از ورود توسط سیستم آزمون مدارس رد شده و از مدرسه اخراج شوند» (بوردیو، ۱۹۹۰: ۱۵۳). بوردیو ادعا می کند که این پدیده را می توان تحت عنوان عادتوارۀ طبقه کارگری تشریح کرد. عادتواره به نوعی توسط اهداف موفقیتآمیزی که در یک طبقه اجتماعی مشترک است شکل میگیرد. در عوض این عادتوره است که کنشهای اعضای آن قشر اجتماعی را تعیین می کند.
«نگرشهای منفی نسبت به مدرسه که نتیجه آن؛ خود، ترک تحصیل طبقههای کم درآمد و آسیبپذیر و بخشهایی از آن است، باید به گونهای برداشت شوند که این نگرشها نوعی انتظار است، انتظار و توقعی که بر اساس تخمینهای ناخودآگاه، احتمالات موفقیت که در ذهن یک قشر اجتماعی وجود دارد شکل میگیرد، انتظاراتی که بر اساس قوانینی که به طور خارجی توسط مدرسه در مورد این اقشار خالی از ارزشهای فرهنگی اجرا می شوند»(بوردیو،۱۹۷۷: ۴۹۵).
۲-۱۰-۲ سرمایه فرهنگی و آموزش عالی
یکی از شیوههای رایج برای هویتیابی و بازنمایی خویشتن، به ویژه در دوران معاصر، مصرف فرهنگی است. افراد در مصرف فرهنگی، انواع کالاها و نمادهای ارزشمند را، نه به خاطر ارزش مادیشان بلکه به دلیل ارزش فرهنگی آنها و به منظور ایجاد تصاویری مطلوب از خویش در ذهن دیگران مصرف میکنند (قانعی راد و خسروخاور، ۱۳۸۵: ۱۲۹). جامعۀ مدرن و پیچیدۀ امروزی، امکانهای انتخاب افراد در زندگی روزمره را افزایش داده است، بنابراین افراد با انتخاب الگوهای خاصی از مصرف، تمایز خود را با دیگران نشان داده و برای خود تشخص و هویت اجتماعی ایجاد میکنند.
در مطالعهای ثابت شد که بهرهمندی از اشکال سرمایهفرهنگی و اجتماعی هم به طور مستقیم و هم به طور غیرمستقیم در هویت جمعی زنان اثرگذار است (قادرزاده، ۱۳۹۰: ۶۰). یافتههای تحقیق دیگری در این مورد نشان میدهد که بین سطوح مختلف تحصیلات و میزان استفاده از محصولات فرهنگی تفاوت معناداری وجود دارد. به بیانی مصرف فرهنگی در سطوح مختلف تحصیلات از تفاوت معناداری برخوردار است. همچنین یافتهها نشان میدهد که با افزایش تحصیلات میزان استفاده از محصولات فرهنگی نیز افزایش مییابد، بهطوریکه با افزایش تحصیلات، میزان استفاده از امکانات بصری، میزان گوش دادن به موسیقی و رفتن به سینما و تئاتر افزایش پیدا کرده است. در نهایت اینکه مصرف فرهنگی هم در سطوح و میزانهای مصرف و هم در الگو یا ترجیح مصرف، در میان افراد با تحصیلات مختلف متفاوت بوده است. بهطوریکه می توان گفت، تحصیلات با انباشت منابع و سرمایه های فرهنگی در فرد به شکلدهی شیوه های خاصی از مصرف دست زده است (کلانتری و همکاران، ۱۳۹۲: ۱۱۱).
به تعبیر بوردیو کسانی که دارای سرمایه فرهنگی بیشتری هستند، الگوهای انتخاب بیشتری دارند. وی متذکر میشود یکی از راههای مهم دستیابی به منابع و سرمایۀ فرهنگی، تحصیلات و انباشت دانش است (بوردیو، ۱۹۸۴: ۲۵۴). اما انگیزه افراد در مصرف فرهنگیِ آموزش عالی، دستیابی به ارزشها و نمادها، ابراز خویش و هویتیابی بوده و افراد بدون در نظر گرفتن بازده اقتصادی هزینههای ثبتنام و حتی به گونهای نامتناسب با درآمد خویش در رقابت برای ورود به دانشگاهها شرکت کرده و بار اقتصادی آن را میپذیرند. مصرف فرهنگی به عنوان فرایندی برای کسب هویت اغلب به طور همزمان دارای لبههای فعالانه و منفعلانه است و با بهره گرفتن از تعابیر مید میتوان حضور من فاعلی و من مفعولی را در آن تشخیص داد. «فهم از خود» ترکیبی همزمان از تعاریف دیگران از خود است و هویت بر اثر این دیالکتیک درونی- بیرونی شناسایی میشود (جنکیز، ۱۳۸۱: ۳۵).