۱-الگوی عملی و آزمایشگاهی لوین[۱۲۷]
۲-الگوی یادگیری دیویی[۱۲۸]
۳-الگوی یادگیری و تحول شناختی پیاژه
هر یک از این سه الگو تضاد بین روشهای گوناگون مقابله و تعارض با جهان را توصیف میکنند و نشان میدهند که یادگیری نتیجه حل این تضادهاست. الگوی لوین بر تعارضهای بین تجربه عینی و مفاهیم انتزاعی و بین مشاهده و عمل تاکید میکند، ولی الگوی دیویی بر تکانههایی تاکید میکند که نظریات و عقاید را به کار میاندازند که به اصطلاح نیروی حرکت نامیده میشوند و به تمایلات جهت میدهند.
در الگوی پیاژه فرایند تطابق نظرات و عقاید با دنیای بیرونی و جذب تجربیات به ساختار مفهومی موجود با نیروی حرکت و تحول شناختی مرتبط هستند. روشهای یادگیری تجربهای فرایند تعارض مقابله و راه حل را در بین چهار روش اساسی مرتبط با جهان نشان میدهند. تجربه عینی در مقابل مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگاهی فعال در مقابل مشاهده تاملی، هنگام پاسخ به موقعیت یادگیری، یاد گیرنده را مجبور میکنند تا یک روش را در برخورد با اطلاعات انتخاب کنند. (کانو و هوگز، ۲۰۰۰)
با آزمایش فرآیندهای یادگیری در مییابیم که افراد چگونه از تجارب خود، مفاهیم، قوانین و اصولی را به وجود میآورند تا رفتارشان را در موقعیتهای جدید هدایت کنند و اینکه چگونه این مفاهیم را تغییر میدهند تا اثربخشتر شوند. این فرآیندها به دو صورت فعال و منفعل، عینی و انتزاعی هستند. این فرآیندها میتوانند به صورت یک چرخه چهار مرحلهای نشان داده شوند :
تجارب عینی که منجر میشوند به ← مشاهده و تامل که این نیز منجر میشود به ← مفهوم سازی انتزاعی و بعد ← آزمایش مفاهیم در موقعیتهای جدید که منجر به تجارب جدید میشود.
تجربه عینی
آزمایشگری فعال
مشاهده تاملی
مفهوم سازی انتزاعی
نمودار ۲-۴ چرخه یادگیری کلب
چرخه یادگیری از دو جهت اهمیت دارد :
۱)استفاده از عینیت (تجربه در اینجا و اکنون در آزمایش عقاید)
۲)استفاده از پسخوراند برای تغییر اعمال و نظریهها.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کلب معتقد است که چرخه یادگیری میتواند از هر یک از چهار مرحله شروع شود ولی ادامه آن برای فرایند یادگیری از این مراحل میگذرد . (کلب و فرای، ۱۹۷۵، به نقل از براری، ۱۳۸۶)
این چهار مرحله در واقع چهار شیوه یادگیری را تشکیل میدهند که ویژگیهای افراد در این چهار شیوه از این قرار است :
-تجربه عینی، افرادی که جهت گیری آنها شیوه عینی است، درگیر تجارب میشوند و با موقعیتهای انسانی با روش شخصی روبرو میشوند و بر احساسهای خود تاکید میکنند و یک رویکرد هنرمندانه و شهودی نسبت به مسائل دارند. این افراد از ارتباط با دیگران لذت میبرند. در این مرحله از چرخه یادگیری فرد بیشتر با احساسها و تواناییهای خود روبه رو است تا یک رویکرد منظم به حل مسئله ، به احساس خود اعتماد میکند وی نسبت به امور و قضایا به طور انعطاف پذیری میکند.
-مشاهده تاملی، کسانی که جهت گیری آن ها مشاهده تاملی است روی فهم و تفسیر ایدهها متمرکز میشوند و موقعیتها را به دقت مشاهده میکنند و بدون تعصب آن ها را توصیف میکنند. آن ها بر فهم واقعیتها تاکید میکنند که مقابل کاربرد عملی است و به آنچه درست است و چگونگی رخ دادن آن میپردازند و بر تفکر و تامل تاکید میکنند. آن ها در دیدن چشم اندازهای مختلف بهتر عمل میکنند. این افراد برای پشتکار، نظری بودن، قضاوتهای متفکرانه و ملاحظه ارزش زیادی قائل اند.
-مفهوم سازی انتزاعی، افراد این شیوه بر استفاده از منطق، ایدهها و مفاهیم تمرکز دارند. آن ها بر تفکر و اندیشه تاکید میکنند تا احساس و نظریههای جامع و وسیع میآفرینند. این افراد از برنامهریزی منظم و دست کاری نمادهای انتزاعی و تحلیل کمی آن ها لذت میبرند و برای دقت و شیوه تحلیل ایدهها و کیفیت زیبایی شناختی و سیستم مفهومی ارزش زیادی قائل هستند.
-آزمایشگری فعال، افرادی که دارای این شیوه هستند به طور فعال دیگران را تحت تاثیر قرار میدهند . بر موقعیتهای چالش انگیز تمرکز زیادی دارند. این افراد از موقعیتهایی که احتیاج به عمل دارند، لذت میبرند. آنها برای رسیدن به اهداف خود ریسک میکنند و دوست دارند نتیجه کارشان را ببینند.
با توجه به این چهار شیوه دو بعد قابل شناسایی هستند؛ بعد نخست شامل تجربه عینی در مقابل مفهوم سازی انتزاعی و بعد دوم هم شامل آزمایشگری فعال در مقابل مشاهده تاملی میباشد. (دونکلارک[۱۲۹]، ۲۰۰۰)
ایجاد سبکهای یادگیری حاصل از ترکیب شیوههای یادگیری کلب (کلب، ۱۹۸۱، به نقل از براری ۱۳۸۶)
انطباق یابنده
CEتجربه عینی
واگرا
AE آزمایشگری فعال
RO مشاهده تأملی
همگرا
جذب کننده
ACتفکر انتزاعی
نمودار ۲-۵ ترکیب چرخه و سبک یادگیری کلب
سبکهای یادگیری در این نظریه چنین معرفی میشوند :
-سبک همگرا[۱۳۰] : افراد دارای این سبک اساساً بر شیوههای یادگیری مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال متکی هستند. این افراد در حل مسئله ، تصمیم گیری و کاربرد عملی ایدهها موفقترند. در این سبک افراد دارنده آن به نظر میرسد در موقعیتهایی نظیر آزمون هوش عمومی موفقترند، چون در این شرایط تنها یک جواب صحیح با یک راه حل درست برای سوالها و مسائل وجود دارد. در این سبک دانش با یک روش خاص از طریق استدلال فرضی- قیاسی سازمان دهی میشود که میتواند بر حل مسئله خاصی متمرکز شود. تحقیقها نشان میدهد که افراد این سبک در کارهای فنی و تخصصی موفقترند.
-سبک واگرا [۱۳۱]: افراد دارای این سبک بر شیوههای یادگیری تجربه عینی و مشاهده تاملی تاکید میکنند . نیرومندترین جهتگیری آنها توانایی تخیل قوی و آگاهی از ارزشها و معانی است. رویکرد آن ها برای درک موقعیتها مشاهده کردن است. این سبک به این دلیل واگرا نامیده میشود که افراد دارای آن در موقعیتهایی که مستلزم خلق ایدههای مختلف است، موفق تر عمل میکنند و در شرایطی که روش بارش مغزی [۱۳۲] اجرا میشود بهترین عملکرد را دارند. افراد این سبک علاقهمند به افراد دیگر هستند و علایق فرهنگی وسیعی دارند. این سبک در مدیران و متخصصان سازمانی و مشاوران دیده میشود.
سبک جذب کننده [۱۳۳]:شیوههای یادگیری مسلط این سبک مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده تاملی میباشد. نقطه قوت افراد این سبک استدلال استقرایی و توانایی خلق الگوهای نظری و جذب مشاهدههای ناهمخوان برای ایجاد تبیینهای منسجم است. این افراد کمتر به وسیله ارزش عملی شان سنجیده میشوند و بیشتر روی درست بودن ایده ها تاکید میشود. افراد این سبک اغلب به کارهای عملی و تحقیقی میپردازند.
-سبک انطباق یابنده[۱۳۴]: افراد این سبک بر شیوههای یادگیری تجربه عینی و آزمایشگری فعال تاکید میکنند و برای این افراد انجام کارها و اجرای برنامه ها در اولویت قرار دارد افراد این سبک درگیر تجارب تازه و دست اول میشوند. این افراد در جست و جوی فرصتها و خطر کردن هستند. این سبک به این دلیل انطباق یابنده نامیده میشود که درخور و مناسب موقعیتهایی است که شخص باید زود خودش را با شرایط تازه چالش انگیز سازگار کند. افراد دارای این سبک تمایل دارند که به شیوه کوشش و خطا مسائل را حل کنند و در حل مسائل به جای تکیه بر توانایی تحلیلی خود به اطلاعاتی که از دیگران به دست میآورند تکیه میکنند. این افراد در مشاغل بازاریابی و فروشندگی موفقترند. (کلب، ۱۹۸۱، به نقل از حسینی لرگانی و سیف ۱۳۸۰)
۲-۲۷- تاثیر سبکهای دانش آموزان در ارتباط با معلم
افراد جذب کننده معلم را به عنوان فردی آگاه میدانند و از او انتظار دارند تا برای آنها سوالهای چالش برانگیز مطرح کند. هم چنین آن ها ارتباط رسمی و صریح همراه با احترام نه صمیمیت و نزدیکی، و ارتباط علمی را با معلم ترجیح میدهند. افراد انطباق یابنده ارتباط همراه با اعتماد، تشویق، صمیمیت، حمایتی را ترجیح میدهند و معلم را به عنوان یک فرد کمک کننده و منبع اطلاعات میدانند.
افراد واگرا رابطه دوستانه و ارتباط نزدیک همراه با احترام و توجه به علائم شخصی و غیر رسمی و هم چنین فرصت یافتن برای گفت و گو و گوش کردن از طرف معلم را دوست دارند.
افراد همگرا معلم را به عنوان منبع اطلاعات و یک فرد متخصص، به عنوان کسی که نظریه را با عمل پیوند میدهد و به عنوان یک تشویق کننده و سازمان دهنده میپذیرند. (بنک و تامپسون، ۱۹۹۵، به نقل از براری ۱۳۸۶)
۲-۲۸- سبکهای مختلف یادگیری در فرایند آموزش
سبکهای یادگیری بیش از هر چیز به عنوان یکی از ویژگیها و رفتارهای ورودی دانش آموزان و دانشجویان به حساب میآید. در نتیجه در فرایند آموزش معلم یا استاد باید بداند که هر دانش آموز یا دانشجو با سبک و روش یادگیری خاص خود به یادگیری پرداخته و باید آماده باشد تا با هر یک از آنها برخوردی مناسب و متناسب با سبک یادگیری ویژه خودش داشته باشد.
گاه برخی یادگیرندگان باید برای توجه به نکات مهم در هنگام خواندن یک مطلب و نادیده گرفتن نکات بی اهمیت و جزئی آموزش ببینند. برخی ممکن است در یک موقعیت پیچیده یادگیری، گیج شده و نیاز به راهنماییهای قدم به قدم داشته باشند و هم چنین ممکن است تعدادی از آنها در موقعیتهای پیچیده توان خوبی برای سازمان دهی موقعیت و حل مستله داشته باشند. اگر چه سبکهای مناسب یادگیری در موقعیتهای مقتضی قابل آموزش دادن هستند، اما نهایتاً سبک یادگیری یک خصوصیت شخصی است که احتمالاً برای هر فرد مناسب ترین شیوه است. در نتیجه این معلم است که باید روش آموزش و ارتباط خود را با هر دانش آموز بر اساس سبک خاص او شکل دهد. شاید این انتظار تا حدی غیر ممکن، زیاد باشد. اما میتوان از معلم انتظار داشت که چندین روش و موقعیت آموزشی را تدارک دیده و برای دانش آموزان یا دانشجو حق انتخاب جهت فعالیت در موقعیت و روش دل خواهشان را قائل شود. به عنوان مثال در کنار پروژههای گروهی، فعالیتهای انفرادی را هم در نظر بگیرد. هم نیمکتها و فضاهای پرنور و هم محیطهای کم نور، هم تکالیف سازمان یافته کامل و تکالیف کامل کردنی و هم استفاده از کتاب درسی و هم فیلم و نوار صوتی آموزش را در برنامه آموزشی خود لحاظ کند و بدین صورت، تا حدی امکان فعالیت دانشجویان بر اساس سبکهای یادگیریشان را فراهم کند.
در نتیجه هریک از سبکهای یادگیری بسته به شرایط و موضوعات یادگیری میتوانند مفید باشند و هیچ سبکی بر دیگری برتری ندارد و این بخش از تفاوتهای فردی باید در برنامه درسی در نظر گرفته شده و امکان به کار بستن هر یک از سبکها در شرایط مختلف و در نتیجه ایجاد یادگیری عمیق و پایدار فراهم گردد (شمس اسفند آباد و امامی پور، ۱۳۸۳)
۲-۲۹- تحقیقات انجام شده در داخل کشور
-حسینی لرگانی (۱۳۷۷) در مطالعهای تحت عنوان “مقایسه سبکهای دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد زن و مرد قوی و ضعیف سه رشته تحصیلی علوم انسانی، فنی و مهندسی و پزشکی شهر تهران” نشان داد که :
بین سبکهای یادگیری زنان و مردان تفاوت معنی داری وجود ندارد.
دانشجویان رشته پزشکی دارای سبکهای یادگیری جذب کننده هستند.
دانشجویان رشته فنی و مهندسی، غالباً دارای سبک واگرا میباشند.
دانشجویان مقطع کارشناسی علوم انسانی، انطباق یابنده و دانشجویان مقطع ارشد این رشته دارای سبک همگرا میباشند.
رابطه معنی داری بین سبک یادگیری و مقطع تحصیلی به دست نیامد.
-یار محمدی واصل (۱۳۷۹) در مطالعهای با عنوان “مقایسه سبکهای یادگیری کلب استادان و دانشجویان زن و مرد در رشتههای علوم انسانی، فنی مهندسی، پزشکی و هنر با ویژگی های شخصی آیزک” به این نتایج رسید:.
بیشتر دانشجویان علوم انسانی دارای سبک انطباق یابنده هستند.
دانشجویان پزشکی اغلب دارای سبک جذب کننده هستند.
سبک یادگیری بیشتر دانشجویان فنی مهندسی واگرا و جذب کننده اند.
دانشجویان هنر دارای سبک یادگیری همگرا هستند.
-منصوری (۱۳۷۹) در مطالعهای به مقایسه سبکهای یادگیری دانش آموزان از لحاظ ویژگیهای شخصیتی و پیشرفت تحصیلی پرداخت و به این نتایج رسید :