- راه دسترسی شخصی به خداوند را ارائه میدهد،
- برتشریک مساعی تکیه میکند،
- ظرفیتهای انسانی را ارج مینهد،
- احساسات انسان را ارزشمند میشمرد،
- براندیشههای شهودی و تکانشی انسان ارزش مینهد،
- از نیروی تفکر مثبت استفاده میکند،
- نظری الهی به محیط و بوم دارد،
-
-
- برای بی گناهی و مظلومیت و اعتماد و حیرت کودک گونه ارزش قایل است،
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
- در پی بازیافتن ارزش، معنا و خوبی در انسان و طبیعت است،
- برتعادل و هماهنگی تاکید دارد.
۲-۱-۲-۶- انواع معنویت
در مروری که تویگ، وایلد، و براون[۱۸۳] (۲۰۰۱) انجام دادند، انواع معنویت را اینگونه بر شمرده اند:
الف) مذهبی[۱۸۴]
ب) غیر مذهبی (سکولار)[۱۸۵]
ج) متافیزیکی (ماورایی)[۱۸۶]
الف) معنویت مذهبی یا سنتی: این نوع از معنویت تلاش میکند که ارتباط با خدا را توصیف کند، در ذهن بسیاری از افراد، تعریف مفهوم معنویت، رنگ و بوی مذهبی دارد (جاگرز و اسمیت[۱۸۷]، ۱۹۹۶، کلی[۱۸۸]، ۱۹۹۵؛ اشنایدرز[۱۸۹]، ۱۹۸۶؛ اسپوهن[۱۹۰]، ۱۹۹۷؛ به نقل از تویگ، وایلد و براون، ۲۰۰۱، جلالی، ۱۳۸۶). در برخی موارد، مذهب را به شکلهای دیگری نیز تعریف کردهاند: یک اعتقاد و نگرش (جیمز[۱۹۱]، ۱۹۰۲) ؛ جستجوی معنا در زندگی (فرانکل، ۱۹۷۵، کینگ و نیکل[۱۹۲]، ۱۹۹۹)، یا تمایل به داشتن تماس بیشتر با وجودی متعالی (آلپورت[۱۹۳]، ۱۹۸۶)، آلپورت همچنین اعتقاد داشت که افراد نیاز دارند تا تجاربشان را با دیگران شریک شوند و آنها این کار را از طریق به مشارکت گذاشتن آیین و مناسکشان انجام میدهند.
معنویت سنتی (مذهبی) از آیینها، احکام، مناسک نوشته شده (ادیان)، پیروی میکند که توسط روحانیون یا متخصصین دینی دیگر و مؤسسات آنان تعیین میشود. لیبی[۱۹۴] (۱۹۹۴؛ به نقل از تویگ، وایلد، و براون، ۲۰۰۱) مذهب سنتی را اینگونه تعریف میکند: “سنتهای رسمی و تشریفاتی است، که در پس آن ساختاری نظامدار از عقاید و فعالیتها قرار دارد و بوسیله گروه برگزیدهای از متخصصین مذهبی، پرورش مییابد” (همان).
ب) معنویت متافیزیکی (ماورائی یا معنویت عصر بازگشت): که، به ارتباط بشر با قدرتی بزرگتر از خود میپردازد. این نوع معنویت ساختار خاصی ندارد و ا صول خود را از نظرات مردم معمولی تا متخصصان دینی و بعضی شعائر مذهبی گرفته است. ارتباط با قدرت بزرگتر از خود، میتواند تحت عنوان ارتباط با جهان هستی یا هر قدرت برتر دیگری باشد. در این نوع معنویت تأکید بر این است که هر چیزی یک فرایند پیوسته و اتصالی دارد. گروهی از طرفداران این نوع معنویت، طبیعت را به عنوان مکانی مقدس میبینند؛ جائی که فرد میتواند حضور ابدیت را در آن درک کند. گروههای دیگر مانند، گروه های معتادان گمنام است. شعارهایی در مورد رها کردن خود و در عوض آن اتصال با ماهیت ماورایی، مثل شعار “رها کن و به خدا بسپار[۱۹۵]” در برنامه ۱۲ قدم[۱۹۶] دیده میشود (جلالی، ۱۳۸۶).
ج) معنویت انسانگرا (روانشناسانه): اولین روان شناسانی که در مورد مذهب مطلب نوشتند، تمایزی را بین معنویت و مذهب قائل نمیشدند. اما کاملاً آشکار بود که تمایلی به حمایت از تعریفی که از مذهب شکل گرفته بود نداشتند (آلپورت، ۱۹۶۸، جیمز، ۱۹۰۲؛ یونگ، ۱۹۳۲؛ واتز[۱۹۷]، ۱۹۷۲؛ به نقل از تویگ، وایلد و براون، ۲۰۰۱).
آشکار بود که این نویسندگان، به تجربه شخصی مذهب اشاره میکنند که میتواند از نظریات متخصصین دینی و کلیسا، مجزا باشد. بطور مثال، اعتقاد و نگرش به قوانین معنوی نادیدنی و جستو بدنبال “یگانهای” که واقعیتی نادیدنی دارد (جیمز، ۱۹۰۲) و یا جستجو برای وابستگی به واقعیت کلی (آلپورت، ۱۹۶۸). کارشناسان این حوزه به روشنی بیان کردند که واژه “مذهب” بایستی علاوه بر خدایی که جهان هستی را کنترل میکند، به سایر ابعاد آن نیز توجه کند (فروم[۱۹۸]، ۱۹۶۷). در واقع بایستی بتوان مذهب را از بین دو تعریف «جستجو برای معنا به سمت واقعیت» و «نظامی رسمی از آیینها، احکام، و مناسک» (فروم، ۱۹۶۷؛ به نقل از تویگ، و ایلد، و براون، ۲۰۰۱) تمیز داد.
طرفداران این نوع معنویت معتقدند که معنویت بوسیله ذهن و قلب انسان ساختار گرفته است (کلی، ۱۹۸۵) و به نظر آنها ارزشهای معنوی ذاتی بوده و وابستگی به یک مذهب خاص ندارند.
مایکلی[۱۹۹]، سوکن و بلچر[۲۰۰] (۱۹۹۲) معتقدند که معنویت به ۳ شکل مرتبط با مذهب تجلی مییابد:
۱- فعالیتهای مذهبی منسجم ۲- فعالیتهای مذهبی سازمان نیافته ۳- ایمان
۲-۱-۲-۷- رویکردهای مختلف به معنویت
در این قسمت به نظریات مختلف (جامعه شناختی، روانشناختی ، فلسفی و …) در مورد معنویت اشاره میشود که نمود بیشتری در زندگی روزمره انسان دارند.
ویلیام جیمز:هر کنکاشی در زمینه تجربه عرفانی و مذهبی با مراجعه به اثر بزرگ و مهم ویلیام جیمز، یعنی کتاب انواع تجربههای مذهبی[۲۰۱] (۱۹۱۰) کامل می شود. جیمز به این مطلب اشاره دارد که واژههای عرفان و عرفانی بودن، معمولاً از کلماتی هستند که صرفاً باعث سرزنش کردن گویندگان میشوند. وی چهار خصوصیت مهم را برای تجربه عرفانی بر میشمارد:
۱- غیر قابل توصیف بودن[۲۰۲]: حالات عرفانی تنها به تجربه میآیند و غیر قابل توصیف هستند.
۲- عقلانیت[۲۰۳]: تجربههای عرفانی، به دانش و بینش نسبت به عمق حقیقت مربوطند و فراتر از ذهن عادی هستند.
۳- گذرا بودن[۲۰۴]: این حالات زودگذر هستند و تجربه آنها معمولاً حداکثر بیش از سی دقیقه به طول نمیانجامد.
۴- فعل پذیری[۲۰۵]: معمولاً در طول این رویداد عرفانی، تجربه کننده به صورت منفعل در میآید (وست، ۱۹۸۳).
فروید: فروید آشکارا، نیاز نوع بشر به مذهب را به تجربههای اولیه دوران کودکی مربوط میداند: « نیازهای مذهبی عمدتاً از درماندگی طفل و در نتیجه ابراز نیاز و علاقه او به پدر نشأت میگیرد و این رابطهای است غیر قابل انکار» (فروید، ۱۹۶۳). او مذهب را به عنوان ارائه کننده توجیهاتی دروغین برای ابهامات زندگی تلقی میکند، خداوند بخشنده، نقش پدر را ایفا میکند و مردم میتوانند در هنگام دعا از او حاجت بطلبند.
در آغاز (۱۹۶۳) فروید در برابر ادعاهای مربوط به تجربههای معنوی، موضع بی طرفی اتخاذ کرد و گفت: «من نمیتوانم این احساسات اقیانوس گونه را در خود کشف کنم» (۱۹۶۳). هرچند این موضوع باعث نشد که وی وجود این تجربههای معنوی را در دیگران انکار کند اما آنها را به عنوان ریشه اصلی نیازهای مذهبی قلمداد نمیکرد. این احساسات “اقیانوس گونه” را عجیب میدانست و آنها را، “اصلاً با بافت روان شناسی ناهمخوان میشمرد“.
فروید عقیده داشت که ریشه احساساتی از این دست را میتوان در دوران کودکی یافت، زمانی که کودک خود را مجزا از جهان نمیبیند. به نظر فروید، تنها تجربه غیرآسیب شناختی در بزرگسالی و در از دست دادن حد و مرز شخصی، هنگامی اتفاقی میافتد که دو فرد بزرگسال عاشق یکدیگر میشوند. در نتیجه، هر تجربه دیگری از قبیل تجربههای معنوی که حد و مرز وجودی انسان را از بین میبرد، در نظر او یک پدیده نابهنجار محسوب میشود (وست، ۲۰۰۰).
در هر صورت، فروید نگرشی بی اعتنا به معنویت و تجربههای معنوی دارد، اما دیدگاهش در مورد مذهب از این هم منفیتر است. نویسندگان زیادی هم پیرو سنتهای روانکاوی و روان پویایی هستند، اما نظرشان درباره بخش معنوی زندگی مثبت است (به عنوان مثال، نگاه کنید به فاسکت و جاکوبز[۲۰۶]، ۱۹۸۹، فرانکل[۲۰۷]، ۱۹۷۸، گان تریپ[۲۰۸]، هرمان[۲۰۹]، ۱۹۸۷، یونگ، ۱۹۶۷، سیمینگتون[۲۱۰]، ۱۹۴۴).
یونگ:یونگ مذهب را نه بر اساس ایمان و اعتقاد، بلکه بر حسب تجربه، در نظر میگرفت: اصطلاح مذهب به نگرشی اشاره دارد که مختص هشیاری تغییر یافته بر اثر تجربه به ماورالطبیعه (نامینوسم) است (وست، ۲۰۰۰).
یونگ با تائید واقعیت روانی نیاز معنوی یا مذهبی در نوع انسان میگوید: رنج هر فرد روان رنجور را در نهایت میباید به عنوان رنجی برای روح او به شمار آورد که هنوز معنای خود را در نیافته است (یونگ، ۱۹۵۸). به این ترتیب، یونگ برخلاف نظر فروید تجربههای معنوی و روحی را به عنوان جنبههای بالقوه سالم و سلامت از هستی انسان در نظر میگیرد.
وی یکی از پیشگامان اولیه رویکرد تحلیل گری است که معنویت و مذهب را در تحلیل خود گنجانده است. یونگ بر سر درخانه اش این جمله یونانی را حک کرده بود، “خداوند حاضر خواهد بود، چه او را فرا خوانیم و چه او را فرا نخوانیم” (به نقل از وست، ۱۹۸۳).
آلپورت[۲۱۱] :آلپورت معتقد بود که ما میتوانیم موضع مذهبی افراد را براساس دو نوع نگرش طبقه بندی کنیم: افرادی که مذهب آنها ناپخته و بیرونی است و افرادی که مذهبی پخته و درونی دارند. افرادی که دارای مذهبی بیرونی هستند، از مذهب به نفع خود بهره میبرند… گرایش کم عمق فرد به یک مذهب یا فرقه خاص، توسط خود او و به طور انتخابی شکل میگیرد تا نیازهای بدوی او را ارضا سازد… در مذهب بیرونی، توجه فرد به سوی خدا معطوف میشود، اما باز هم این توجه شامل صرف نظر کردن از خود نمیشود (آلپورت و راس[۲۱۲]، ۱۹۷۴)، اما در مقابل مردمانی که دارای مذهبی درونی هستند، انگیزه اصلی خود را در مذهب جستجو میکنند و با پیوستن به مذهب یا فرقهای خاص، در تلاش درونی سازی مذهب و پیروی کامل از آن هستند (وست، ۲۰۰۰) که دسته دوم ویژگیهای افراد معنوی را دارا میباشند.
معنویت در نظریه رفتارگرایی- شناختی
رفتارگرایی به جای تمرکز برفرایندهای درونی همچون رویاها، تخیلات و تکانه ها، بر رفتار قابل مشاهده انسان و نحوه تغییر آن تمرکز دارد، پس رویکردهای رفتاری شناختی در درمان، کمتر میتوانند در زمینه معنویت سخنی داشته باشند (روان[۲۱۳]، ۱۹۹۳). با این حال، اخیراً پیشرفت هائی در این زمینه صورت گرفته و از درمان شناختی _ رفتاری دارای محتوای مذهبی، با موفقیت استفاده شده است. این نوع درمان، بخصوص در مورد مراجعانی که گرایشهای مذهبی داشتند موفقیت آمیز بوده است (پین[۲۱۴] و همکاران، ۱۹۹۲).
انسان گرایی
بیشتر متخصصان انسان گرا از یک مدل کلی پیروی میکنند که برمبنای آن، افراد به عنوان موجوداتی فیزیکی، هیجانی، عاطفی و معنوی در نظر گرفته میشوند. در نتیجه معنویت و تجربههای معنوی نیز پذیرفته شده است و حتی به عنوان پدیده قابل اکتشاف، از آنها استقبال میشود. اما باید اذعان نمود با توجه به اینکه در برنامههای آموزشی درمانگران انسان گرا مسایل معنوی و فرافردی به صورت سطحی مطرح میشود و این برنامهها، معمولاً نظام مند و طرح ریزی شده نیستند و در نتیجه، واکنش به معنویت مراجع نیز معمولاً به شخص درمانگر بستگی دارد (روان، ۱۹۹۳).
روان شناسی فرافردی
مازلو روانشناسی فرافردی را به عنوان ” مکتبی که درباره تجربهها و ارزشهای متعالی بحث میکند ” توصیف کرده است (گست[۲۱۵]، ۱۹۸۲). این مکتب، مراجعان را بر میانگیزد تا با “خود برتر“[۲۱۶] خویش تماس حاصل کند (خود برتر اصطلاحی است که آساگیولی به جای واژه روح از آن استفاده میکند).
یکی از دانشمندان این مکتب کن ویلبر[۲۱۷] است. وی معتقد است که فراتر از مرحله وحدت بدن و ذهن که از بالاترین مراحل رشد درمانگری غیر مذهبی محسوب میشود، میتوان قلمرو معنویت را تجربه کرد. او این قلمرو را به سه سطح تقسیم میکند که عبارتند از سطح روحی[۲۱۸]، سطح دقت و ظرافت[۲۱۹]، و سطح علّی[۲۲۰]. ماوراء این سطوح، سطح نهایی است که آن را آتمن[۲۲۱] مینامند و ویلبر معتقد است که این سطح شامل کلیه تجربههای بشر میشود.
رویکردهای علوم اجتماعی به معنویت
یکی از مهمترین رویکردها در باب معنویت رویکرد جامعه شناختی می باشد. آنگونه که به طور مفصل در این نوشتار شرح داده شد مبحث معنویت در سالهای اخیر به صورت خاص به یکی از موضوعات جامعه شناختی تبدیل شده است. خصوصاً با در نظر گرفتن بروز و ظهور جریان های معنوی گرایی جدید که گاهاً با عنوان عرفان های نو ظهور نیز از آن یاد می شود. البته باید دانست که این جریانها تنها بخشی از مباحث مربوز به معنویت در رویکردهای جامعه شناختی را شامل می شوند.
رویکردهای علوم اجتماعی به معنویت و مذهبی بودن تنزل از حیطه تمرکز بر ارزش عملکردی مذهب به تمرکز بر ماهیت و محتوای تجربههای روحانی و مذهبی را به همراه داشته است (پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴). در سنتهای کارکردی واگرا، بعضی از دانشمندان نقش موسسات مذهبی و دینی در گسترش و نگهداری ارزشهایی که باعث ترویج طبقه اجتماعی مربوطه میشوند را توصیف کردهاند (دورکیم[۲۲۲]، ۱۹۱۵).
در تعدادی از نوشتههای علوم اجتماعی اصطلاح معنویت و مذهبی بودن بحثهای مشابهی داشته است. به هرحال، مطالعات اخیر نشان میدهد که بعضی از افراد تفاوت ذاتی بین معنویت و مذهبی بودن قایل میشوند (ماتیس[۲۲۳]، ۲۰۰۰، زینباور[۲۲۴]، ۱۹۹۷).
از آنجایی که در این پژوهش از نظریات جامعه شناسی جهت تبیین موضوع استفاده می شود در بیان رویکردهای جامعه شناختی به همین میزان اکتفا می شود.
معنویت در اسلام
دین اسلام بیتردید از ادیان الهی و مطابق با آموزه های اسلامی، آخرین برنامه ارسالی از سوی خدا به بندگان میباشد. طراحی و ساختار این دین به گونهای است که معنویت درسراسر آن به چشم میخورد. در اینجا مناسب است مؤلفههای معنویت با توجه به منابع اسلامی طرح شود و تعریفی از نگاه اسلامی ارائه دهیم. پیش از سخن گفتن درباره مؤلفههای معنویت، بیان این نکته ضروری است که موضوع یا محل معنویت، انسان است. معنویت حالتی از مجموعه حالتهای آدمی است که در برخی مواقع به آن دست مییابد. ظاهراً حالتهای معنوی یا آنچه را افراد از آن به حالتهای خاص یاد میکنند، برای همه به صورتی پدید میآید. به عبارت دیگر، انسان ظرفیت روی آوردن، ایجاد، یا رسیدن به این حالتها را دارد. ولی مهم آن است که بتوان درباره انبوه حالتهایی که از آن به نام معنویت یاد میشود، یا ابزاری که برای وصول به آن در نظر گرفته میشود، حالتها و ابزارهای مناسب را انتخاب کرد.
مؤلفههای معنویت در اسلام
خدا: آغاز و پایان معنویت در اسلام به خدا ختم میشود. اولین قدم در معنویت اسلامی، پذیرش موجودی برتر و تأثیرگذار تام در زندگی انسان و عالم هستی میباشد. بدون اعتراف اجمالی به چنین واقعیتی، معنویت اسلامی شروع نمیشود. در قرآن میخوانیم: (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَی عَلِیمٌ) (حدید: ۳)، آیات اول سوره عصر نیز آغاز حرکت انسان را به نحو صحیح بیان میکند که با ایمان به خدا شروع میشود و با خصوصیات ویژهای پایان مییابد. برخی خصوصیات آن به طور پراکنده در متون دینی نظیر قرآن و روایات آمده است. مثلا، در قرآن ویژگیهایی برای خدا ذکر شده که انسان در سیر معنوی خود دقیقا به مفاد آنها علم پیدا میکند، به گونهای که دیگر تردید در وجود او باقی نمیماند. ویژگیهای روانی او نیز صورتی خاص مییابد، به گونهای که هیچ امری در زندگی او را از یاد خدا باز نمیدارد، نفس آرام میشود و دیگر دغدغهای سراغ او نمیآید. اینکه خدا فرموده: ” ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم"، چنین رابطهای را در عالیترین حدّ ممکن درک میکند و صفات جمال و جلال خدا را میفهمد و تسلیم محض میگردد و سؤالی برایش باقی نمیماند؛ یعنی از آن نقطهای هم که حضرت ابراهیم فرمود: خدایا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنی، میگذرد و در مسیر مستقیم با سرعت وصفناپذیر در محضر خدا به حرکت در میآید. بیتردید بهترین ویژگیهای انسان کامل همان است که در زندگیائمه (دوازده امام) در شرایط مختلف نمودار گشت؛ مانند آنچه از پیامبر اسلام (ص)، علی (ع) و اولاد معصوم او سراغ داریم که به تفصیل از آن بحث شده است.
وساطت: معنویت در اسلام به ویژه در میان شیعیان، حداقل در برخی مراتب آن، بدون واسطه میسّر نیست. کسانی هستند که میپرسند وجود اشیا یا اشخاصی که نقش واسطه را بین انسان و خدا دارند، در زندگی انسان چه نقشی دارند؟ آیا اگر کسی در جایی بنشیند و همواره تلاش کند به یاد خدا باشد و بگوید: من میدانم خدا هست و از طرفی میدانم هدف تمام برنامههایی را که خدا فرستاده یاد خودش میباشد، من نیز به یاد خدا هستم، بنابراین چیز دیگری لازم ندارم، آیا معنویت مطلوب در اسلام به اینصورت تحقق پیدا میکند؟ به راستی چرا در اسلام گروهی پیدا شدهاند و معتقدند بدون پیامبر و امام معصوم نمیتوان به نهایت مطلوب انسانی دست یافت؟ اینکه امام رضا (ع) فرمود: من از شروط کلمه «لاالهَ الاالله» هستم، دقیقا به چه نکته مهم روانشناختی انسانی اشاره میکند؟ بعید است که کلام حضرت از یک واقعیت ارتباطی در نفس الامر حکایت نکند. به عبارت دیگر، اگر کسی «یا خدا» را بدون توجه به معارف محمدی و علوی بگوید، آیا در مسیر صحیح سیر به سوی خداوند قرار دارد یا خیر؟ در اینجا به نکتههایی اشاره میکنیم تا قدری بحث بیشتر روشن شود: