۳-۲-۴-۱-۳-۴- نظریه فرصت افتراقی ریچارد کلووارد و لوید اهلین
ریچارد کلووارد و لوید اهلین[۲۱۵]، در کار کلاسیک خود با عنوان بزهکاری و فرصت[۲۱۶](۱۹۶۰)، اصول نظریه فشار و بی سازمانی اجتماعی را با تصویری از یک خرده فرهنگ جنایی باندهای بزهکاری باهم ترکیب کردند. آنها در موافقت با نظریه کوهن، دریافتند که خرده فرهنگهای مستقل بزهکاران در جامعه وجود دارد. از نظر کلووارد و اهلین، خرده فرهنگ بزهکارانه نوع خاصی از فعالیت های بزهکارانه است که از اصول و مقررات مورد نیاز برای تحقق اعمال مجرمانه در محدوده خود حمایت می کند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۷).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دار و دسته های جوانان بزهکار[۲۱۷] بخش مهمی از خرده فرهنگ بزهکارانه به حساب میآیند. اگرچه تمامی اعمال غیرقانونی از سوی دار و دسته ی جوانان انجام نمی شود، اما آنها منبع اصلی جدی ترین، پایدارترین و پرهزینه ترین رفتارهای مجرمانه محسوب می شوند. دسته های بزهکارانه در مناطق بیسازمان و بی نظم شکل می گیرند، جایی که جوانان با محدودیت فرصتهای لازم برای دستیابی به موفقیت از طرق متعارف و مرسوم مواجه هستند(همان: ۲۱۷).
در این شرایط، محیط اجتماعی که جوانان در آن زندگی می کنند، به آن ها این اجازه را می دهد تا به روش های غیرقانونی، موفقیت های لازم را به دست آورند. در واقع، شرایط محلهای جوانان، دستیابی آن ها به فرصت های لازم به وسیله روش های غیرقانونی را تسهیل می کند(برگ و استیوارت، ۲۰۰۹: ۲۳۰).
بخش اصلی نظریه کلووارد و اهلین، مفهوم فرصت های افتراقی[۲۱۸] است. براساس این مفهوم، تمامی اقشار جامعه دارای اهداف موفقیتی یکسانی می باشند، اما افراد طبقهی پایین از امکانات محدودی برای دستیابی به این اهداف برخوردار هستند. افرادی که نمی توانند از طریق روش های مرسوم و متعارف به این اهداف دست یابند، به دنبال شیوه های جایگزین یا ابداعی برای رسیدن به موفقیت هستند. افرادی که امید چندانی برای دستیابی به موفقیت از طرق قانونی ندارند، به افراد مشابه خود پیوسته تا اقدام به تشکیل یک گروه نمایند. اعضای این گروه، برای رهایی از شرمندگی، ترس یا احساس گناه به خاطر درگیر شدن در اعمال غیرقانونی، حمایت عاطفی از یکدیگر به عمل می آورند. خرده فرهنگ های بزهکارانه سپس این اعمال را مورد تشویق و پاداش قرار می دهد، در حالی که جامعه آنها را تنبیه خواهد کرد. جوانی که در دوره تحصیل خود با ناکامی روبرو بوده و تنها موفق به گذراندن دوره و گرفتن مدرک شده و کار نه چندان مناسبی با دستمزد پایین پیدا کرده، می تواند از طریق پیوستن و عضویت در این دسته های بزهکارانه، اقدام به معامله مواد مخدر و سرقت های مسلحانه نموده و هم هزاران دلار به دست آورده و هم از احترام هم دستان خود برخوردار باشد(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۷).
۳-۲-۴-۱-۳-۵- نظریه کد(رمز) خیابان الیاه اندرسون
دیدگاهی که رابطه بین فرهنگ و رفتار را نشان می دهد، مفهوم کد(رمز) خیابان ها[۲۱۹] است که توسط الیاه اندرسون[۲۲۰] مطرح گردیده است. وی شرایط زندگی را برای فقرای حاشیه نشین دارای سختی های زیادی میدانست – فقدان شغلی که بتواند خرج زندگی را بدهد، ننگ نژاد، مصرف مواد و قاچاق مواد مخدر، از خودبیگانگی و نداشتن امید به آینده. زندگی کردن در چنین محیط هایی، افراد جوان را در معرض خطر جرم و رفتار انحرافی قرار می دهد(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۶).
اندرسون با مطالعه جوانان طبقهی پایین، دو دسته نیروهای فرهنگی نشأت گرفته از محله را شناسایی نمود که موجب شکل گیری واکنش هایی می گردد. دستهی اول، ارزشهای اصیل[۲۲۱] هستند که توسط خانواده هایی که به ارزش های فرهنگی اصلی متعهد هستند(خانوادههای اصیل)، آموخته شده و اهداف و استانداردهای اصلی رفتار را نشان می دهند(براون و همکاران[۲۲۲]، ۲۰۱۳: ۳۲۸). هرچند آنها ممکن است از نظر مالی از برخی از همسایه های خیابان- محورشان بهتر باشند، اما به طور کلی آنها کارگران فقیر هستند. آنها برای کار کردن سخت و خود-اتکایی ارزش قائل هستند و مشتاقند تا برای خانواده های شان خود را قربانی کنند؛ آنها امیدوار به آیندهی بهتر برای فرزندان خود می باشند. بیشتر اوقات به کلیسا رفته و علاقه زیادی به تحصیل و آموزش دارند. برخی از آنها شرایط سخت را به عنوان آزمایش الهی میدانند و باورشان و اجتماع کلیسا منبع حمایت و پشتیبانی آنها می باشد(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۶).
در مقابل، ارزش های خیابانی[۲۲۳] در ناامیدی زندگی درون شهری به وجود می آید و در تضاد با جامعه اصلی است. فرهنگ خیابانی آن چیزی را که اندرسون کد(رمز) خیابان ها می نامد، شکل می دهد، یعنی مجموعه ای از قواعد غیررسمی که هم نگرش های درست را تنظیم می کند و هم شیوه هایی برای واکنش به چالش هاست. اگر قواعد نقض شوند، مجازات هایی برای کسانی که آنها را نقض کردند، وجود دارد(پیکوئرو و همکاران، ۲۰۱۵: ۴۸-۴۹). از نظر اندرسون، جامعه پذیری خیابانی با خشونت و رفتارهای بزهکارانه مرتبط است(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۲۸).
در مرکز این کد(رمز)، مسأله احترام و حیثیت[۲۲۴] قرار دارد. کد نیازمند این است که کسی که از این عمل سرباز می زند، مجازات گردد یا مورد احترام قرار نگیرد. فردی که دارای میزان مناسبی از احترام و آبرو است، مخل آسایش دیگران در محیط های عمومی نمی شود. اگر کسی مخل آسایش دیگران یا مزاحم آن ها شود، نه فقط در معرض خطر فیزیکی قرار میگیرد، بلکه رسوا و بی آبرو خواهد شد. برخی از اشکال مزاحمت، مانند برقراری تماس چشمی برای مدت زمان طولانی، ممکن است تا حدی مهربان به نظر آید. اما برای بچه های خیابان که با این کد زندگی می کنند، این کنش ها نشانه های جدی از نیت های اشخاص دیگر و هشداری برای مواجهه و برخورد فیزیکی قریب الوقوع می باشد. این دو نوع جهت گیری –اصیل و خیابانی – از نظر اجتماعی، اجتماع یا گروه را سازماندهی می کنند. وجود این جهت گیری ها به این معنی است که بچه هایی که در خانواده های اصیل بزرگ شده اند، باید قادر باشند به شکل موفقیت آمیزی نیازهای فرهنگ خیابانی را هدایت و مدیریت کنند. حتی در خانواده های اصیل، والدین تشخیص می دهند که کد می بایست اطاعت شود، یا در کمترین سطح مورد مذاکره قرار گیرد؛ و نباید به سادگی مورد چشم پوشی واقع شود(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۶).
نقد: اگرچه نظریه های خرده فرهنگی بر روی بزهکاری جوانان تمرکز نموده اند و عوامل فرهنگی را مورد توجه قرار داده اند، اما مورد نقد نیز قرار گرفته اند. یکی از انتقادات، فقدان تعاریف قابل اندازه گیری از مفاهیمی است که در این نظریه ها به کار رفته است. انتقاد دیگر این است که بزهکاری را نمی توان فقط به طبقات پایین جامعه و صرفاً به مردان یا جوانان محدود نمود، افراد متعلق به طبقات متوسط و بالا، گروه های سنی دیگر و زنان نیز مرتکب رفتارهای بزهکارانه و پرخطر می گردند. به علاوه، نظریه های خردهفرهنگی نقش کنترل های اجتماعی رسمی و غیررسمی را نادیده گرفته اند.
۳-۲-۴-۲- نظریه های فرایند اجتماعی
نظریه های فرایند اجتماعی[۲۲۵] بزهکاری را براساس طبقهی اجتماعی تبیین نمیکنند، بلکه بزهکاری را تابعی از جامعهپذیری افراد میدانند. این نظریه ها به تعامل افراد با سازمانهای مختلف، نهادها و فرآیندهای اجتماعی توجه می کنند. بسیاری از افراد تحت تأثیر روابط خانوادگی، روابط با همالان، تجارب تحصیلی و تعامل با اشخاص مختلف مثل معلم، افسر پلیس و کارفرمایان هستند. اگر این روابط مثبت و حمایتی باشد، فرد می تواند نقشهای خود را به خوبی در جامعه ایفا نماید. اما اگر این روابط مخرب باشد، دسترسی به موفقیتهای موردنظر امکان پذیر نیست و راه حلهای بزهکارانه جایگزینهای عملی میشوند. نظریه های فرایند اجتماعی در یک مفهوم اساسی مشترکند: همه افراد بدون توجه به طبقه، نژاد یا جنسشان، استعداد بزهکار یا مجرم شدن را دارند. هرچند اعضای طبقهی پایین ممکن است فشارهای بیشتری از جهت فقر، نژادپرستی، مدارس نامطلوب و زندگی از هم گسیختهی خانوادگی متحمل شوند، این فشارها می تواند از طریق روابط مثبت با همالان، حمایت خانوادگی و موفقیتهای تحصیلی خنثی گردد. برعکس، حتی اکثر اعضای ثروتمند جامعه ممکن است به رفتارهای ضد اجتماعی روی بیاورند، به شرطی که تجارب زندگیشان غیرقابل تحمل یا مخرب باشد(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۳۱). نظریه های فرایند اجتماعی شامل نظریه های یادگیری اجتماعی[۲۲۶]، کنترل اجتماعی[۲۲۷] و واکنش اجتماعی(برچسب زنی)[۲۲۸] می باشد.
شکل ۳-۸- شاخه های نظریه فرایند اجتماعی. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۲۳۶).
۳-۲-۴-۲-۱- نظریه یادگیری اجتماعی
نظریه یادگیری اجتماعی بیان می کند که افراد، روش ها و نگرش های نسبت به جرم را از طریق روابط نزدیک و صمیمی با همالان مجرم یاد می گیرند؛ جرم یک رفتار آموختنی است. نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که جرم محصول و پیامد یادگیری هنجارها، ارزشها، و رفتارهای مرتبط با فعالیت مجرمانه است. یادگیری اجتماعی می تواند شامل روش های واقعی جرم باشد(مانند چگونگی پیچیدن یک مهره اتصال یا باز کردن در ماشین)؛ همین طور ابعاد روانشناختی مجرمیت(مانند چگونگی برخورد با گناه یا شرم ناشی از انجام فعالیت های غیرقانونی)(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۳۶-۲۳۷). رسالت نظریه های یادگیری، شرح و توضیح فرآیندی است که به وسیله آن، الگوهای مجرمانه ترویج می یابند(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۱۱). در این بخش نظریه های زیرمجموعهی یادگیری اجتماعی مرور خواهند شد.
شکل ۳-۹- نظریه یادگیری اجتماعی بزهکاری. منبع: (سیگل و ولش[۲۲۹]، ۲۰۱۱: ۱۰۵).
۳-۲-۴-۲-۱-۱- نظریه همنشینی افتراقی ادوین ساترلند
ساترلند[۲۳۰] احتمالاً معروفترین جرمشناس، و همنشینی افتراقی[۲۳۱] مهم ترین نظریه رفتار مجرمانه میباشد. نظریه ساترلند می تواند اولین تلاش کاملاً جامعه شناختی برای تبیین جرم باشد. قصد وی این بود که تبیین جامعه شناختی را جایگزین تبیین های زیست شناختی و روانشناختی بکند که در اوایل قرن بیستم تبیین های مسلط بودند(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۱۱).
نظریه همنشینی افتراقی ابتدا در سال ۱۹۳۹ با عنوان اصول جرم شناسی[۲۳۲] مطرح شد. نسخه نهایی این نظریه در سال ۱۹۴۷ کامل گردید. زمانی که ساترلند در سال ۱۹۵۰ مرد، دونالد کرسی[۲۳۳]، شاگرد و همراه همیشگی اش، کارش را ادامه داد. کرسی در تبیین و معروفیت بخشیدن به تلاش های استاد و دوست خود بسیار موفق بود، طوری که پیوند افتراقی یکی از تبیین های پایدار و مهم رفتار مجرمانه باقی مانده است(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۳۷).
نظریه همنشینی افتراقی تحت تأثیر چندین سنت فکری قرار گرفت. نخست، این نظریه بسط و توسعه “قوانین تقلید[۲۳۴]” گابریل تارد[۲۳۵]، جرم شناس فرانسوی بود که در واقع خود نوعی تبیین اجتماعی از ریشه های جرم در اواخر قرن نوزدهم در پاسخ به تحلیل های لومبروزینیها[۲۳۶] بود(بروئر و بولن[۲۳۷]، ۲۰۱۵: ۱۱۰-۱۱۱). همچنین، خطوط اندیشه و تفکر دیگری که بر شکل گیری نظریه همنشینی افتراقی ساترلند تأثیر مهمی گذاشتند، شامل کنش متقابل نمادین[۲۳۸]، انتقال فرهنگی و تضاد فرهنگی می باشد. آموزش دیدن زیر نظر جورج هربرت مید[۲۳۹] در دانشگاه شیکاگو، ساترلند را نسبت به قضایای کنش متقابل نمادین حساس نمود که افراد مطابق با معنایی که اشیاء برای شان دارد، رفتار می کنند. در نتیجه، تفکر ساترلند بر حسب معانی که افراد به رفتار مجرمانه نسبت می دهند، یا به عبارت دیگر، بر حسب ظهور نظام های ارزشی شکل گرفت. کنش متقابل نمادین باعث شد تا وی به این مسأله توجه نماید که چگونه ارزشهای موافق یا مخالف رفتار مجرمانه یاد گرفته می شوند و در تعامل با دیگران تفسیر میشوند(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۱۱).
سنت تحقیق بوم شناختی در شیکاگو، به مفهوم پردازی نظریه همنشینی افتراقی کمک نمود، بدین وسیله که محیط اجتماع نقش مهمی در رابطه با جرم و بزهکاری ایفا می کند. یافته های شاو و مک کی مبنی بر اینکه جرم و بزهکاری در محله هایی با اشکال خاص فیزیکی و اجتماعی بروز می یابد، و اینکه ارزش های مجرمانه به وسیله زبان و دیگر اشکال فرهنگی منتقل می شود(به طور مثال، انتقال فرهنگ)، مرحله ای برای تبیین رفتار قانون شکن به عنوان پیامد یادگیری فراهم می کند. ایده بی سازمانی اجتماعی به عنوان ناتوانی اجتماع(محله) در حمایت از شرایط محدود کننده جرم، همچنین با تبیین یادگیری از رفتار مجرمانه سازگار است. ساترلند کانون توجه را از سطح کلان(اجتماع) به سطح خرد(فرد) تغییر داد؛ از طریق نشان دادن فرآیندی که به وسیله آن، شخص الگوهای رفتار مجرمانهی موجود در جامعه را یاد می گیرد(پارکر و موون، ۲۰۱۵: ۷۷-۷۸).
نظریه تضاد فرهنگی سلین (۱۹۳۸) بیان می کند که خرده فرهنگ ها مانند آنهایی که در محله های بی سازمان از نظر اجتماعی به وسیله شاو و مک کی مورد مطالعه قرار گرفتهاند، از طریق هنجارهای رفتاری خاص خودشان مشخص شده اند. این هنجارها در تضاد با هنجارهای فرهنگ بزرگتر هستند و تبدیل به منبع تضاد می شوند، زیرا رفتاری که در بستر این خرده فرهنگ ها نرمال است، در چشم جامعه وسیعتر جرم را تشکیل می دهد. ساترلند این ایده ها را باهم ترکیب نمود تا پیوند افتراقی را به عنوان تبیینی برای جرم مطرح نماید(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۱۲).
شکل ۳-۱۰- چارچوب نظری تشکیل دهندهی همنشینی افتراقی را خلاصه نموده است. در این مدل، عواملی مانند فقر، تحرک مکانی و عدم تجانس نژادی به عنوان عوامل مرتبط با بیسازمانی اجتماعی در نظر گرفته شده اند که به نوبهی خود، تضاد فرهنگی را موجب می شوند. ارزش ها و الگوهای رفتاری منتقل شده در محله های بی سازمان، تضاد فرهنگی تولید می کنند که این نیز منجر به پیوندهای موافق با جرم می گردد(همان: ۳۱۲).
-فقر
- تحرک مکانی
- عدم تجانس نژادی
بی سازمانی اجتماعی
تضاد فرهنگی
همنشینی افتراقی موافق جرم
شکل ۳-۱۰- میراث بومشناختی نظریه همنشینی افتراقی. منبع: (براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۱۲).
پژوهش ساترلند در مورد جرم یقه سفیدان، دزدی حرفه ای و هوش باعث شد تا وی با این ایده که جرم، کارکرد ناتوانی و عدم شایستگی افراد طبقه ی پایین است، مجادله نماید. از نظر ساترلند، مجرمیت نه به ویژگی های فردی برمی گردد نه از موقعیت اقتصادی- اجتماعی نشأت می گیرد؛ در عوض، وی معتقد است که جرم کارکرد فرایند یادگیری است که می تواند هر فردی را در هر فرهنگی تحت تأثیر قرار دهد. به دست آوردن رفتار، یک فرایند یادگیری اجتماعی است، نه یک فرایند سیاسی یا قانونی. مهارت ها و محرک های منجر به جرم، در نتیجه ی ارتباط با ارزش ها، نگرش ها و تعاریف موافق جرم و دیگر الگوهای رفتار مجرمانه یاد گرفته می شوند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۳۷).
ساترلند و کرسی[۲۴۰] قضایای ۹ گانه ای را به شرح زیر مطرح می کنند که طی این فرایند، یک شخص درگیر رفتارهای بزهکارانه می شود:
۱- بزهکاری یاد گرفتنی است، نه ارثی و نه محصول بهره ی هوشی پایین یا آسیب مغزی و امثال آن.
۲- بزهکاری در تعامل با دیگران آموخته می شود.
۳- بخش اصلی یادگیری بزهکاری درون گروه های غیررسمی روی می دهد.
۴- یادگیری بزهکاری شامل آموختن فنون خلاف کاری(که گاهی خیلی پیچیده و گاهی خیلی ساده هستند) و سمت و سوی خاص انگیزه ها، کشش ها و گرایش ها می شود.
۵- سمت و سوی خاص انگیزه ها و کشش ها از تعریف های مخالف و موافق هنجارها یاد گرفته می شود.
۶- فرد به دلیل بیشتر بودن تعریف های موافق تخلف نسبت به تعریف های مخالف نقض قانون، بزهکار می شود.
۷- پیوندهای افتراقی ممکن است از نظر فراوانی، دوام، ارجحیت و شدت متفاوت باشند.
۸- فرایند یادگیری بزهکاری از طریق پیوند با الگوهای بزهکارانه و غیربزهکارانه، ساز و کارهای مشابهی با هر نوع یادگیری دیگر دارد.
۹- در حالی که رفتار بزهکارانه، تجلی نیازها و ارزش های کلی است، نمی توان آن را با همین نیازها و ارزش های کلی تبیین کرد(ساترلند و کرسی، ۱۹۷۸: ۸۰-۸۲).
در حالی که همه این قضایا ممکن است برای تمام اشکال انحراف قابل کاربرد نباشد، ساترلند قصد داشت تا آنها را برای تمام اشکال رفتار مجرمانه به کار ببرد(کلینارد و مییر، ۲۰۱۰: ۱۰۳). وی با بیان این نظرات تلاش نمود تا این اندیشه را مطرح کند که سازمان اجتماعی افتراقی، منشأ وقوع جرم در جامعه است و پیوند افتراقی قادر به تبیین گسترش جرم در میان افراد می باشد. او همچنین در کتاب جرم یقه سفیدان[۲۴۱] (۱۹۴۹) تلاش نمود تا مختصراً نظریه پیوند افتراقی و بی سازمانی اجتماعی را با مفهوم آنومی مرتن تلفیق نماید. پیوند افتراقی، در تبیین جرم به فرایندی توجه دارد که فرد از طریق آن، مرتکب جرم می شود. در حالی که، بی سازمانی اجتماعی، جرم را از نقطه نظر جامعه، تبیین می کند. این دو فرضیه، ضمن همخوانی، مکمل یکدیگر نیز می باشند. بنابراین، هردو قادر به تبیین جرایم عمومی و جرایم یقه سفیدان می باشند(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۶۴).
پیوندهای افتراقی
- خوردن مشروبات الکلی خوب
است.
- هدف وسیله را توجیه می کند.