یا ممیتی من ذا یمیتُ المنایا
هاکَ قاتاً وجرّه و جریده
کالملیحاتِ، کُلَّ أخری جدیده
قیل أعجلت (سعد یحیی) وعیده
و صباه إن المنایا عدیده
کالقوی تَأکُلُ الأَشَدُّ الشدیده[۶۰]
این همان فلسفه مرگ نزد «بردونی» است. او با مرگ همنشین بود، همانگونه که دید وی نسبت به همه چیز اینگونه بود. در پنهان با آن صحبت میکند و در خیالش مرگ را محاکمه میکند، مانند عادتش به منطق روی میآورد و بیشتر اوقات به تاریخ گواهی میدهد و از جایگاه شاعران همسان خود، بویژه شاعران پیشین سؤال میکند. زهیر نیز در رویارویی با مرگ این کار را انجام میداده و مرگ را دست کوبیدن انسان بر زمین میدانسته است. امرؤ القیس و «أبو ذؤیب هزلی[۶۱]» نیز اینگونه مینگریستند.
أبو ذؤیب هزلی: «هر گاه مرگ چنگالش را در انسانی فرو بردو قصد جانش کند، هیچ چشم زخمی دیگر اثر بخش نیست»
و إذا المنیّهُ أنشبت أظفارها ألفیت کل تمیمه لا تنفع[۶۲]
«بردونی» قصائد زیادی را به موضوع مرگ اختصاص داده است. که برخی از آنها عبارتند از «لعینی أم بلقیس، أنسی أن أموت، صنعاء و الموت و المیلاد، عتبه جدیده من الحزن، مدینه بلا وجه، اعتراف بلا توبه، الغزو من الداخل، بین المدیه و الذابح، منازل فی الفراش، ألوان من الصمت، ثرثرات المحموم».
۲- زندگی ادبی
۲-۱٫آغاز شاعری
بردونی از سن سیزده سالگی شروع به سرودن شعر نمود و بیشتر اشعار وی در این دوره، شکایت از زمانه و آه و حسرت از اوضاع نامناسب خویش است. در این اشعار گرایشهای هجوی به خاطر قرائت شعر شاعران هجاگوی و خشم و غضب شاعر بر افراد مرفه دیده میشود[۶۳].
«عبدالله بردونی و عبد العزیز مقالح» جزء مشهورترین شاعران یمن بودهاند و ابتدا (در آغاز شاعری) شعرشان کلاسیک بوده است. و موضوعات اشعار آنها یا مدح و چاپلوسی، و یا بدگویی و هجا یا وصف یک منظره طبیعی و یا مناسبتهای گوناگون بوده است. پس از مدت کوتاهی در شعر یمن تغییر حاصل شد. اصل آن، شعر حکام بود؛ تا اینکه شعر مردمی شد و به آزادی، انقلاب و سرکشی دعوت کرد و حامی غم و اندوه مردم و وطن شد و از جایگاه و موقعیت مردم و هموطنان تعبیر میکند.
عبدالعزیز مقالح در مقدمهای که بر دیوان «بردونی» نوشته، در مورد او گفته است:«از کلاسیکی به سریالی- بردونی در مراحل شعری خود از کلاسیک به سریالی روی آورده و از کلاسیکی جدید گذشته و زمانی با رمانتیک همراه شده، اما دوباره به کلاسیکی جدید روی آورده و از آن به نوعی به سریالی. او علی رغم محافظت و پایبندی بر اسلوب دو بیتی در قصیده معروف به عمودی، شاعری نوگرا است؛ نه تنها در محتوای قصائدش، بلکه ساختار این قصائد بر پایه در هم شکستن روابط لغوی قدیم و ابتکار و نوآوری در جملات و سرودن شعری پیشرفته استوار است. درست است که موسیقی شعرش کلاسیکی است، اما تصاویر و تعابیرش جدید است».[۶۴]
در جایی دیگر نیز در مورد وی گفته است: «بردونی جرء بزرگترین شاعران یمن، بلکه تمام سرزمینهای عرب است. او از خوانندگان شعر جدید بوده است، از تصاویر جدید استفاده میکرده و هر گونه که میخواست از مفردات و ترکیبهای جدید در شعرش به کار میبرد. شعرش در سالهای اخیر، به خاطر در برداشتن مضامین مردمی اهمیت زیادی کسب کرده است. شعر «بردونی» بین کلاسیک جدید و رمانسی در تاخت و تاز است تا به سریالی میرسد. همانگونه که در شعرش قصه و گفتگو و دراما میبینیم، در مجموعههای دیگرش تجدید و نو آوری در زبان شعر و تصاویر وجود دارد. علاوه بر اینکه شاعری مشهور است؛ ناقد ادبی و نویسنده اجتماعی نیز هست. «مقالح» مقدمهاش را اینگونه به پایان رسانده است که، «بردونی» شاعری انقلابی است و در انقلاب و رویاروییاش با حوادث شجاعانه است. او شاعری است که در اشعار خود خصائصی که شعر معاصر یمن بدان متمایز شده است را مجسم میکند و به طور همزمان از چارچوب قصیده عربی محافظت میکند. همانطوری که نبوغ پیشینیان آن را ابداع کرد، تجربه ابداع او بزرگتر از هر ساختار و شکلی است».[۶۵]
بردونی در دورهای از زندگی شعریاش تلاش کرد که به نظام قالبهای شعری با قافیه متعدد و وزن واحد و یا قالبهایی با اوزان متعدد دست یابد در دورههای اخیر به نوگرایی در مفاهیم قصیده در مواردی هم چون زبان و تصاویر و اسلوب و استعاره و مجاز لغوی روی آورد. ولی نتوانست در وزن و قافیه از عمود شعر خارج شود و قسمت بیشتر اشعار او بر اساس اوزان خلیلی سروده شده است او به استعمال اوزان کوتاه و مجزوء تمایل داشته است.[۶۶] قصائدی که به روش سنت قدیم سروده شده است بر اوزان مشهوری مانند بسیط، خفیف، رمل، متقارب، کامل، طویل، سریع، متدارک و بعضی مجزوءات استوار است.[۶۷]
۲-۲٫ تأثیر پذیری«بردونی»
شاید بیشترین مرحله تأثیر پذیری«عبدالله بردونی» مربوط به دهه چهل بوده و از میان شاعران قدیم از ابوالعلاء معری، جاحظ، ابوحیان توحیدی و متنبی تأثیر پذیرفته است. اما از آغاز دهه پنجاه به دلیل وقوع حوادث متوالی، در نتیجه مطالعه کتابهای سیاسی اعراب، تحت تأثیر اوضاع سیاسی ـ اجتماعی کشورهای عربی قرار گرفت. شاعر در این زمینه گفته است: «کتابهای سیاسی به اندازهای توجه مرا جلب میکردند که من فقط اشعار سیاسی را میخواندم دیگر برای مطالعه کتابهای ادبی فرصتی نداشتم؛ این همان چیزی است که مرا به خواندن شعر جدید علاقهمند نمود، به دلیل اینکه او فرزند انقلابها و مبارزههای معاصر و آئینه تحول فرهنگی و اجتماعی بوده است[۶۸]»
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
محمد محمود زبیری و زید موشکی اولین کسانی بودند که در دهه چهل جوانان یمنی را به سرودن شعر تشویق کردند. این دو، محور سیاست و بیداری مردمی بودند و بیشتر قصائدشان به صورت سری و پنهانی پخش و نشر میشد و مانند سرودههای انقلابی به صورت پنهانی خوانده میشد؛ با وجود اینکه فقط به اصلاح و حکومت قانونی دعوت میکردند. «بردونی» در آغاز شاعری از آنان تأثیر پذیرفته است[۶۹].
۲-۳٫ فرهنگ «بردونی»
فرهنگ «بردونی» از همان زمان که در کتابخانههای روستا درس میخواند، شکل گرفت؛ و قرآن اصل و خمیر مایه فرهنگ اوست. به گونهای که جوان روشندل را با الفاظ زیبا و معانی سحر انگیز آشنا میکرد گویا تاریکی درونش را با نور قرآن روشنایی بخشده بود. پس به تدریس قرآن روی آورد. تفسیر، فقه و احکام دین تدریس کرد و زبان عربیاش قوی شد. به مطالعه قرآن مشغول شد. در دارالعلوم، از علوم وضعی مثل قانون و شرع و زبان قدیم عربی شروع کرد و در آنجا در درونش ندای تکوین اندیشه رشد کرده و هر علمی که حافظهاش آن را ضبط میکرد، در عمق جانش نفوذ میکرد[۷۰]. «بردونی» سرودن شعر را آغاز کرد در حالی که در دارالعلوم صنعا، دانشجو بود. اما او به شیوه شاعران قدیمی شعر میسرود. ولی قصائدش در میان مردم پخش نمیشد. بعد از اینکه از دارالعلوم فارغ التحصیل شد؛ در همان جا مشغول تدریس شد و در همین زمان با فرهنگ معاصر عرب آشنا شد، و کتابهایی که به صورت پنهانی و آشکارا از مصر به یمن میآمد، بواسطه مطالعه آنها با تاریخ سیاسی و مردمی کشورش آشنا شد[۷۱]. فرهنگی که شخصیت شعری«بردونی» را شکل داده، بر روی عناصری متمرکز شده؛۱- تفاوت فرهنگی که فرهنگ اولیه وی را تشکیل داده است. ۲- مسافرتهای گوناگون و حضور در محافل شعری و انجمنهای ادبی. ۳- آشنایی وی با ادباء و شعرای عرب و گوش دادن به آراء و نظرات آنها و درک جایگاه شعری آنها، همه این موارد بر روی شکل گیری فرهنگ وی تأثیر گذاشتهاند[۷۲].
۲-۳-۱٫ رابطه فرهنگ با سیاست در نزد بردونی
«بردونی» معتقد است که سیاست بدون فرهنگ و فرهنگ بدون سیاست معنایی ندارد؛ زیرا سیاست همان فرهنگ است به اعتبار اینکه، خلاصه نظریات و عصاره و چکیده بحثها و قوانین است و از آنجا که سیاست بر پایه فرهنگ استوار است، پس روشنفکر ناگزیر است که با معارف و علوم سیاسی همه نظریات حکومتی و شیوههای اقتصادی و تغییر و تحولات اجتماعی آشنایی داشته باشد. برای روشنفکر فقط درایت به سیاست اجرایی شرط نیست، بلکه برای او شرط است که به قاعده و قوانین اجرایی توجه کند و از آنجا که ما در عصر موسوعات و فرهنگهای لغت زندگی میکنیم؛ پس واجب است روشنفکر دایره لغاتش به اندازه یک فرهنگ لغت وسیع باشد[۷۳].
۲-۴٫ موضوعات شعری «بردونی»
«بردونی» در موضوعات گوناگون شعر سروده است. اما بیشتر حجم اشعار وی مربوط به اوضاع سیاسی و اجتماعی وطنش است؛ زیرا او شاعر جامعه و بشریت است نه شاعر خویشتن. با وجود این، گاه ذات فراموش شده او از زیر انبوه احساسات، شعرش از عشق و دلتنگی، غربت و تنهایی و غم و اندوه حکایت میکند. در این قصائد او از احساسات و عواطف درونی و آرزوها و عشقش سخن میگوید؛ اما باز این امر، با مسائل سرزمینش گره خورده است و از حزن و اندوه ناشی از مصیبتهای فردی و اجتماعی سر چشمه میگیرد.
۲-۴-۱٫ غربت و دوری از وطن
آنچه که در شعر معاصر یمن به طور کلی و در شعر «بردونی» به طور ویژه قابل توجه است، احساس غربت است. موضوع غربت، موضوعی محوری در بسیاری از قصائد شعری «بردونی» است. به عنوان مثال در دیوان (مدینه الغد) و در اولین قصیدهاش در مییابیم که شاعر در آرزوی مدینه فاضلهای است که همواره او و دوستانش آرزوی رهایی از درهای آن را دارند و تصاویر پشت سر هم از شهر در قصائدش و آرزوی زندگی امیدوار کننده و برپایی انقلاب در اشعار وی موج میزند.
و در قصیده «عائد» لحظات انتظار بازگشت یمن غریب را به سرزمین مادری به تصویر کشیده است. و در قصیده (شعب علی سفینه) مردم یمن را به تصویر میکشد که امواج دریا را از تاریکیها میشکافند و شتابان به سمت ساحل نور راه میپیماید و با پاروهایشان به دنبال امواجی میگردند که به واسطه آن میخواهند یمن را به سمت تغییر و رساندن به مرکز تمدن یاری کنند.
همچنین به دنبال موضوع غربت؛ غربت یمن از زمانه و اراده پیوستن به آن که جزیی از رؤیاهای شاعر است و تمام ابداع و خلاقیتش را وقف آن کرد تا پارویی با پاروهای کشتی در دریایی، به سمت کرانه نور و آرزو و تمدن و رسیدن به عصر حاضر باشد. همه این قصائد، بر پایه آرزوی به پایان رسیدن غربت یمن از زمانهاش سروده شده است و مردم یمن از یمن خود (سرزمین مادری) دور افتاده و غریب ماندهاند[۷۴]. این رمز و اشارهها در قصائد(سبّاح الرمال، أم فی رحله، سیره للأیام، عند مجهوله، ضائع فی المدینه، ثکلِی بلازائر، من رحله الطاحونه إلی المیلاد الثانی، حکایه السنین) به وضوح دیده میشود.[۷۵]
«بردونی» درباره یمن شعر میسراید و وطنش را با خود در غربت حمل میکند و سفر را بدون خداحافظی و اشتیاق به بازگشت تجربه میکند و اینکه او از وطنش جدایی ناپذیر است. «بردونی» و وطنش با هم سفر میکنند: «وقت آن رسیده که دو بال هواپیما که حمل کننده شاعر و وطنش هستند، پرواز کنند با دو مشت پر از سنگریزه بر روی سینه دژ پرواز کردیم. و صندلی من نجواهای سرزمینم بود و چهره سرزمینم در اشکهایم به سان هزاران شمع است. به مقصد رسیدیم در حالی که مصیبت خانواده و دوستان سرزمینم از خون قلب به صورت قطره اشکی یکی پس از دیگری چکیده می شد».
حانَ أن یقلع الجناحان … طرنا
مقعدی کان و شوشاتِ[۷۶] بلادی
و وصلنا قُطِّرَتْ مأساهُ أهلی
حفنهً مِنْ حصی علی صدرِ قلعَه
وجهُ أرضی فی أدمُعی ألفُ شَمْعَه
من دمِ القلبِ دمعهً بعدَ دمعَه[۷۷]
«بردونی» سفر میکند در حالی که کشورش را با خود حمل میکند و نجواهای خانواده و اهالی یمن و اشکهای آنها را نیز با خود حمل میکند و بالهای هواپیما، وطنی را به طور کامل حمل میکند که در درون شاعر جمع شده است: «ای همسفر من! این سرزمینم است که آواز سر میدهد و دردرونم میجوشد و به سرعت این شعر سرازیر میشود(بر زبانم جاری میشود). از وطن و زادگاه خود دور شدم و از آنجا کوچ کردم. آیا دراین کار بدعتی است!؟ من و وطنم در درون هم ذوب شدهایم در عشق به وطن فنا میشوم، زیرا هر چقدر عذاب بیشتر باشد، لذت نیز بیشتر است».