پس از منازعات بسیار شیراز را گرفت و ۴ سال بعد اصفهان را نیز از دست او خارج ساخت و او را اسیر کرده و به شیراز آورد. در آن جا او را به دست یکی از دشمنان قدیمی خود همراه با پسر یازده ساله اش به قتل رسانید. اما حافظ از عهد او، رجال عصر او و خوشیهای روزگار پادشاهی او، با شوق و علاقه بسیار در غزلهایش یاد کرده است.
بنا بر آن چه در متون تاریخی و شعر حافظ میخوانیم، معاصران قدرت مدار حافظ، از نظر تاریخ مردم و حافظ در درجات مختلفی از محبوبیت قرار داشتهاند.
در شیراز و در روزگار حافظ، قدرت فرمانفرها، وزیرها و قضات مستقیماً وابسته به مسند خود آنان بود. چه بسا یک قاضی از قاضی دیگر بیشتر یا کمتر قدرت و نفوذ داشت؛ اما ترددی مبنی بر وظیفه قاضی وجود نداشت. آنچه در زیردست این رؤسا میگذشته، سرشتی دگرگونه داشت. حد و حصر و کیفیت قدرت کلو، پهلوان، مدرس، مرشد و شیخ شهر شیراز نقش داشتند.
جامعه شیراز بیش از هر چیز، جامعهای مذهبی بود؛ جامعهای که درآن باورها و ارزشهای اسلامی و فرهنگ و آیینهای اسلام بر تمام جوانب زندگی اجتماعی آن تأثیر میگذاشت. این جامعه، به رغم تمام سعی و کوشش فرمانفرمای سختگیری چون محمد مظفر، هیچ گاه متظاهر و خشکه مقدس نبود. تعداد ایرانیان کاملاً زاهد و تقوا پیشه نیز اندک بود. شیراز روزگار حافظ نه تنها زاهد مآبانه و سختگیر نبود، بلکه مانند اندیشه و تخیل ایرانی، غنی و بلندپرواز بود.
۲-۳-۱. زندگی اجتماعی
ایرانیها همیشه مسائل دینی، اقتصادی و اجتماعی زندگانی خود را در هم میآمیزند مردمی که نام شهر خود را “برج اولیا” گذاشته بودند، هرگز نمیتوانستند دینشان را از دنیای خود جدا نمایند، اولیای شیرازی هیچ گاه از مقابله با واقعیات روزمره زندگی روگردان نیست. این که بازرگان، مدرس یا هنرمند باشد، تفاوت نمیکند. در شیراز سدهی هشتم هجری اولیا خود را بخشی از دنیای روزمره میدانستند. هر شخصی معمولاً ترجیح میداد تنگدستی آبرومندانه را تحمل کند؛ اما هیچ گاه به گدایی روی نیاورد. به هر زحمت و سختی کار میکرد و به سختی امرار معاش میکرد. بنا بر منابع موجود برای یافتن یکی از اولیا یا صاحبان کرامت، لازم نبود همیشه در مسجد یا خانقاه، سراغ آنها را گرفت؛ چه بسا که میشد آنها را در بازار یافت که پشت ترازو نشسته و کاسبی میکردند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-۳-۲. زیارت و زیارتگاهها
در شیراز دورهی حافظ زیارت قبور اولیا یکی از واجبات زندگی اجتماعی بود؛ اما زیارت رفتن برای شیرازیها هیچ گاه ناشی از زهد و تعصب نبود. زایری که هر روز یک شنبه به زیارت شاهچراغ میرفت، تماشاگر شکوه و جلال “تاشی خاتون” که در آن روز، میان نماز مغرب و عشاء، به زیارت شاهچراغ میرفت، نیز بود. خاتون در ایوان مخصوص خود مینشست و سادات، مدرسان، محققان و قضاتی را که جمع شده بودند تا از تلاوت روح بخش بهترین قاری قرآن در شیراز فیض ببرند و در ضمن به صرف میوه و شیرینی و تنقلات بپردازند. مینگریست. آنگاه واعظی بر منبر میرفت، به وعظ میپرداخت و سپس در دروازه زیارتگاه، شیپورها و سورناها و طبلها همانند دروازه کاخ سلطنتی به صدا در میآمدند.
شیرازیان صاحب نام و آوازه، هفتهای یک بار در آرامگاه “عبدالله ابن خفیف” (شیخ کبیر) در محلهی درب استخر گردهمایی داشتند. تاشی خاتون نیز هر عصر پنج شنبه از این زیارتگاه دیدن میکرد. در اینجا تشریفات سادهتر بود. زایرین به دست گذاشتن روی سنگ قبر و خواندن فاتحه قناعت میکردند. زیارتگاه عمومی که بیشتر مورد نظر طلبهها بود، مقبره “سیبویه” نحوی (متوفی ۲۱۷ق/ ۷۹۶ م) بود. آنهایی که امیدوار بودند صرف و نحو عربی را فراگیرند، سینه بر سنگ قبری که امروز “سنگ سیاه” نام دارد، میگذاشتند (احمدی، ۱۳۹۲: ۶).
شیرازیها در گذشتگان خود را در محدودهی شهر به خاک میسپردند. بنابراین در نقاط مسکونی نیز میشد به زیارت اهل قبور رفت. اگر کسی در میگذشت، اعضای خانواده، اغلب او را در یکی از اتاقهای خانه دفن میکردند و آن را به زیارتگاه کوچکی تبدیل میکردند. اتاق را فرش کرده و در بخش بالایی و پایینی قبر شمع روشن میکردند و دری که پنجره آهنی داشت، به کوچه باز میکردند تا قاریان قرآن بتوانند وارد شوند، خانواده در گذشته، مفروش کردن و روشن کردن اتاق را وظیفه خود میدانستند و سهم فرد در گذشته را از غذایی که در خانه تهیه میشد، برای آمرزش روح او میبخشیدند.
برای تبدیل محلی به زیارتگاه عمومی، لازم نبود شخصیت مشهوری در آنجا دفن باشد. در سده هشتم هجری هویت اکثر اولیایی که در بسیاری از زیارتگاههای عمومی دفن بودند، از خاطرهها محو شده بود. زیارتگاه، اغلب صاحب نامی عامیانه بود که ربطی به شخص مدفون در آنجا نداشت. گاهی محل هایی که در آنجا معجزه شده بود، زیارتگاه میشد. “باغ هفت تن” که اکنون در شمال آرامگاه حافظ قرار دارد، به همین ترتیب زیارتگاه شد. بنا بر گفتهی مولف “شدالازار” شبی درویش جوانی، غسال زاهدی را که در حوالی درازهی استخر میزیست، بدان مکان میبرد. غسال میگوید: “.. جوان گفت: همین جا درنگ کن. یک ساعتی آنجا بودم. ناگهان صدای تکبیر شنیدم. رفتم، دیدم که جوان رو به قبله دراز کشیده و مرده است. تعجب کردم. نمیدانستنم به تنهایی چگونه میتوانم او را غسل دهم و دفن کنم. ناگهان شش نفر ظاهر شدند که کفنی در دست داشتند. آمدند و یاری کردند تا او را برای دفن آماده کنم. آن گاه جنازه را برداشته، به بیرون عمارت بردند. نمیتوانستم همراه آنها بروم. خودم را شستم و لباس پوشیدم. بیرون رفتم. دیدم دیگر در و دیواری وجود ندارد. همه جا صحراست. کسی هم نبود؛ نشستم، دعا خواندم. خوابم برد. صبح چون بیدار شدم، قبری تازه دیدم که رویش آب ریخته بودند. گمان میکنم قبر جوان مذکور باشد.
۲-۳-۳. زهد و پرهیز، فسق و فجور
کمتر شهری را میشد یافت که چنان ترکیبی از لذت گرایی و ریاضت کشی داشته باشد. تا جایی که به حکومت مربوط میشد، الواطی و عشرت پرستی رندان را بر روزه و عبادت زهاد ترجیح میداد، آنکه سرگرم کارهای ساده بودند و مالیات زیادی نمیپرداختند. حال آکه رندان از مشتریان دائمی خرابات، بیت اللطف، شرابخانه، بنگ خانه و قمارخانهها بودند. مکان هایی که براساس کتیبهی سدهی نهم هجری به خزانه داری تمغا میپرداختند. فرمانفرایان شیراز، به استثنای امیر مبارزالدین محمد مظفر (که مردم کوچه و بازار اورا “محتسب” میخواندند) ترجیح میدادند به رغم مخالفت زهاد و جوامع مذهبی، از رندان شهر مالیات وصول کنند. در تضاد میان لذت گرایی و پرهیزگاری، حافظ آزاد اندیشی لذت گرایان و بی تفاوتی آنان نسبت به افکار دیگران را تحسین میکرد. (فروزانفر، ۱۳۴۶: ۵۵).
۲-۳-۴. تشیع
تشیع یکی از مذاهب رایج در شیراز سده هشتم هجری بود؛ اما موقعیت آن، در هالهای از ابهام پوشیده است. آگاهی از وجود شیعیان در شیراز را مدیون فعالیتهای دشمنان آنان هستیم. سر سختترین دشمن شیعیان، اشراف علوی بودند. هم زاهدی چون امیر اصیل الدین عبدالله علوی محمدی (م ۷۰۷ق/ ۱۲۸۶ م) وهم نوهدختری او امیر سید تاج الدین محمد بن حیدر دشتکی شیراز (م ۷۸۴ ق/ ۱۳۶۳م ) علیه تشیع (=اتابکان فارس) حرکتهایی را انجام دادهاند. شیعیان در هر برهه تاریخی و در این عصر نیز مورد بیمهری بسیاری از حاکمان قرار گرفته اما هیچگاه از منش و عقاید خود دستبردار نبودند.
هرچند دلایل موجود قطعی نیست، اما میتوان گفت تشیع در شیراز نهضت طبقات تنگدست جامعه روستاییان بود. در میان پارهای از عناصرجامعه، انتظار آمدن مهدی موعود (عج) وجود داشت. ظهور آن حضرت بخشی از باور و آیین تشیع است.
در سال ۷۸۶ ق ۱۳۶۵ م سید شرف الدین ابراهیم نامی ادعای مهدویت کرد و شورش او توسط سربازان مغول سرکوب شد. (۱۵) شخصی نیز به نام شیخ شمس الدین عمر مشهدی در سال ۷۲۱ ق ۱۳۰۰ م به شیراز آمد. وی چنان منبر گرمی داشت که مریدانش مدعی شدند که مهدی موعود است. مسئولان نیز از ترس اغتشاش عمومی او را نابود ساختند.
زیارتگاههای عمدهی تشیع در شیراز امروزی، در سدههای هفتم و هشتم هجری به مذهب تشیع اختصاص نداشت. در آن روزها حتی سلغریان فوق العاده سنت گرا که به دشمنی با تشیع شهرت داشتند، به مزار خاندان امام موسی کاظم (ع) احترام میگذاشتند. اندکی بیش از یک قرن پس از مرگ حافظ که شاه اسماعیل صفوی تشیع را مذهب رسمی ایران اعلام کرد، شیرازیان موقعیت و فرصت مناسبی یافتند که مهمترین زیارتگاه خود را تبدیل به یکی از مراکز عمدهی زیارتی و عبادتی ایران کنند. امروزه همین زیارتگاه هاست که شیراز را با تشیع پیوند داده و آنجا را به عنوان قطب زیارتی پس از مشهد و قم برای زوار ایرانی وغیر ایرانی رقم زده است؛ به خصوص مزار حضرت احمد بن موسی (ع) که در میان عامه با اسم شاه چراغ شناخته شده و از زیارتگاههای عمدهی شیعیان جهان است.
۲-۳-۵. روابط علمی و اجتماعی
در شیراز دوره حافظ که در منابع از آن با نام “دارالعلم” یاد میشود، هزاران نفر مدرس و طلبه به تدریس و تحصیل مشغول بودند. در چنان محیطی، روابط میان مدرس و طلبه از عوامل کلیدی زندگی و اجتماعی شهری بود. در شیراز سده هشتم هجری نیز مانند امروز ارزش هر فرد با کیفیت و کمیت آموختههای او ارتباط داشت. امروز تعریف ما از تعلیم و تربیت بستگی به دانشگاهی دارد که شخص در آن تحصیل نموده و مدرکی که از آن به دست آورده است. ملاک حافظ و معاصران او برای تشخیص درجهی علمی شخص، کتاب هایی بود که مطالعه کرده و شهرت دانشمندانی که این کتابها را به آن فرد آموخته بودند.
طلبه، اثر یا آثاری را با مدرس معینی مطالعه میکرد. هرچه مدرس شناختهتر و معتبرتر بود، مقام علمی آن طلبه بالاتر بود. دیپلم یا “اجازه” که از مدرس صاحب نامی گرفته میشد، به صراحت گویا بود که طلبه چه فرا گرفته است. چنین سندی برای او ارزش فراوانی داشت و آوازه مدرسه ضامن آن بود. طلبههای که استطاعت شرکت در جلسات درس استادی بزرگ را نداشتند، نزد طلبهای که محضر استاد بزرگ را درک کرده بود، درس میخواندند و از این شخص اجازه میگرفتند.
درجههای آموزش مولف “شیراز نامه” نمونه بارز و مشخصی است از تعلیمات سدهی هشتم هجری و روابط اجتماعی و خانوادگی. مولانا معین الدین احمد زرکوب (۸۰۸- ۷۲۱ ق) در مسجد بغدادیها نیز وعظ میکرد. لقب “مولانا” حاکی است که او مدرسی عالیرتبه و محققی والا مقام بود. وی در اثر خود “شیرازنامه” خلاصهای از تحصیلاتش را عرضه کرده و زندگینامه مدرسانش را آورده و جزییات اجاره نامه خود را شرح داده و کتابهایی را که مطالعه کرده، ذکر کرده است؛ از جمله صحیح بخاری، مصباح السنه، عوارف المعارف، کنزالکافی من اختیارات الصافی، حاوی الصغیر، توضیح الکشاف و مفتاح العلوم سکاکی و.. زرکوب با این شیوه، رشتههای علوم اسلامی را در مدارس شیراز، شهری که به سطح والای علمی مدرسان خود تفاخر میکرد، مطالعه کرد.
افزون بر رشتههای گوناگون علمی که در تاریخچه تحصیلات زرکوب آمده، طلبهها قرائت قرآن، منطق، ادب فارسی و عربی را نیز فرا میگرفتند. مطالعه فلسفه موردپسند نبود و نوعی بی دینی و مخالف با کلام محسوب میشد. در منابع آمده که چون مولانا قوام الدین عبدالله (م ۷۹۱ق/ ۱۳۷۰م) یکی از عالیترین رتبهترین مدرسان شیراز، در جوانی به فلسفه پرداخت و چون از این عمل پشیمان شد، نزد پدر زن خود شیخ جعفر موصلی به خطای خود اقرار نمود. پدرزنش به او توصیه میکند که دوباره خطبه عقد را بخواند.
شاید مراد وی این بوده که چون او به مطالعه فلسفه پرداخته، مرتد شده، بنابراین صلاحیت همسری زنی مسلمان را ندارد. (زرین کوب، ۱۳۶۸: ۱۶۵).
هریک از مدرسان بزرگ شیراز طلبهها و پیروان خود را داشتند که به گونهای منظم جلسه دعا و بحث علمی و اجتماعی برپا میکردند. مرکز یکی از این گروه ها مولانا قوام الدین عبدالله مذکور بود که حافظ و شجاع از جمله طلبههای او بودند. مقام والای این مدرسان بنام حاصل سالهای طولانی شاگردی کردن و داشتن اجازههای متعدد بود.
البته عضویت یکی از خاندانهای اشراف تنها شرط تحصیل و پیشرفت نبود، اما برای طلبه جوان شیرازی این مزیت را داشت که به بهترین مدرسان شیراز دسترسی پیدا میکرد؛ مدرسی که احتمالاً خویشاوندش بود، یا با اعضای خاندان قدرتمند طلبه رفت و آمد داشت. معنای چنین شبکهای از دوستیها و خویشاوندیها این بود که طلبه نجیب زاده جوان با سهولت بیشتر میتوانست اجازه کسب کند تا طلبهای که با خاندانهای برجسته شیراز رابطهای نداشت.
بیگانگان نیز میتوانستند در سلسله مراتب محافل علمی شیراز به مراحل بالا برسند؛ اما چنین کامیابی مستلزم سعی و کوشش فوق العاده و برخورداری از حمایت یکی از محترمان قدرتمند محلی بود. شیخ جعفر موصلی، پدر زن قوام الدین عبدالله، چون نخست به شیراز آمد، ناشناخته بود. با آنکه در مجالس دینی حاضر میشد، همیشه سکوت میکرد. مردم او را شخصی عادی و معمولی به حساب میآوردند. تا آنکه شیخ نجیب الدین علی به استعداد و معلومات او پی برد. پس از آن بود که با پشتیبانی او، شیخ جعفر در شیراز صاحب حیثیت علمی شد. (۱۸) در آغاز سده هفتم هجری موقعی که قاضی جمال الدین ابوبکر مصری به شیراز آمد، معلوم شد که کسی در شهر توجهی به او نمیکند. حتی امرار معاش برایش دشوار بود. چون با فقر دست به گریبان بود، برای خود لباسی از کاغذ تهیه کرد. آن را به تن نمود و در دهلیز مدرسهای که عمیدالدین افزاری، وزیر اتابک، در آنجا تدریس میکرد، به انتظار نشست. چون وزیر معنای لباس کاغذی پوشیدن او را پرسید. پاسخ داد: “در مصر رسم است که هرکس که مظلوم میشود، لباس کاغذی به عنوان اعتراض بر تن میکند. من که طلبهای زحمتکش هستم، برای پیشرفت بدینجا آمده ام، اما وضع من چنان سخت و دشوار شده که ناچار شدم کتابهایم را بفروشم.
این گونه بودکه جمال الدین رسماً مورد توجه قرار گرفت و سرانجام تا بدان حد پیش رفت که به مقام قاضی القضاتی فارس رسید. باید یک سده بعد، رسم لباس کاغذ پوشیدن به علامت اعتراض در شیراز رواج یافته باشد. حافظ که از مسافرت یکی از حامیان خود بی خبر و دلشکسته بود، اعتراض کنان میگوید:
یاد باد آن که زما وقت سفر یاد نکرد “کاغذین جامه” به خونابه بشویم که فلک |
به وداعی دل غمدیدهی ما شاد نکرد ره نمونیم به پای علم داد نکرد |
۲-۳-۶. بزرگان تصوف
در سده هشتم هجری (۱۴ م) صوفی گری در تمام وجوه و جوانب زندگی شیراز رخنه کرده بود. اشعار حافظ سرشار و لبریز از صورهای خیال اعتقادات و باورهای صوفیانه است که معنای بسیاری از آنها هنوز مبهم است. حتی “شیخ اطعمه” (م ۷۵۷ ق/ ۱۳۳۶م) شاعر شیرازی خوراکی ها، در دستور تهیهی بو (آرد) اصطلاحات صوفیه را که برای خوانندگانش آشناست به کار میبرد و مینویسد:
هجرکشیدیم تا به وصل رسیدیم | آیه رحمت بس از عذاب نویسند |
روایت میکنند که در دوران آل بویه محمد خفیف (۴۰۳-۳۰۳ ق) معروف به “شیخ کبیر” تصوف را به شیراز آورد. بنا به گفته خود او آیین تصوف چنین است: “صوفی فقر را بر ثروت ترجیح میدهد. تقوا و پرهیزگاری کامل را برتر از امساک و پرهیز گهگاه میداند. آزادی از قید بندگی بی معناست؛ اما آزادی از زنجیر اسارت امیال شهوانی ممکن است. خصایل انسانی در عرفان محو میگردد. در نوگرایی کم رنگ میشود.
بسیاری از تعالیم صوفیه در سده ششم هجری (۱۲ م) از بغداد به شیراز رسید. در نیمه اول آن سده، شیخ قطب الدین مکی که شیرازیان او را “شیخ الاسلام” مینامیدند، نزد دو استاد بزرگ تصوف در عراق عبدالقادر گیلانی و ابن رفاعی (احمد کبیر) تلمذ کرد. پس از بازگشت به شیراز هنگام وعظ، آرای صوفیه را نیز عرضه میداشت. در پایان همان سده یکی دیگر از مدرسان بزرگ شیراز شیخ معین الدین عبدالله کثکی (وفات ۷۷۴ ه /ق ۱۳۵۳م) در بغداد حضور ضیاء الدین سکینه، یکی از بزرگترین صوفیان آن دوره را درک کرد. کثکی پس از بازگشت به شیراز، مدرس سه تن از علمای برجسته شیراز در سدهی هفتم هجری (۱۳ م) شد.
همان گونه که ترازوی شیرازیها برای ارزیابی علوم اسلامی عالم معینی، کیفیت اجازههای او بود، برای تصوف نیز میزانی را که برای تشخیص اعتبار صوفی به کار میبردند، “سلسله” صوفی بود. مراد از سلسله، زنجیرهی استادان صوفی گری بود که او را خرقه پوشانده بودند، خرقه، نماد خدمت به خداوند از راه اطاعت از مرشد یا مراد است.