۷-۲-۵-تحمیل ازدواج از طرف والدین
در آئین مسیحیت در بسیاری موارد، زناشویی با انگیزه محبت ایجاد نمی شد، بلکه والدین در این باره تصمیم می گرفتند تا ازدواج، وسیله ای برای وصلت دو خانواده و ثروت آن ها باشد. بدین روی واحد اجتماعی خانواده بود نه فرد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۷-۲-۶-تربیت دختر به منظور خدمت رسانی به همسر
مسیحیان معتقدند، دختری از خانواده اصیل، دقیقا برای تحصیل و نگهداری یک همسر سعادتمند، تربیت می شود و این موضوع اصل عمده برنامه تحصیلی اوست و باید تا چند هفته قبل از ازدواجش در خانه یا در صومعه نسبتاً مجزا زندگی کند و از مربیان یا راهبه ها تعلیماتی مانند نواختن آلات موسیقی یا مجسمه سازی یا نقاشی و . . .بیاموزد. به عنوان مثال؛ فرانسه در قرن هیجدهم که کلیسا برای حفظ سلطه و نظارت خویش بر آموزش قوانینی وضع نموده بود، آموزش دختران از پسران را، پس از گذشت سنینی، مجزا می نماید. به طوری که «دختران برای ادامه تحصیل به صومعه می رفتند تا در آن جا با دین، گلدوزی، موسیقی، رقص و آداب زنان جوان و زنان شوهردار آشنا شوند. البته در فرانسه، عده ی اندکی از دختران علم می آموختند و دانشور می شدند تا در مباحث فلسفی با مردان وارد بحث شوند».[۳۵۴]
۷-۲-۷-اعتقاد به برتری مردان به طور شرعی و ذاتی
برتری مردان در قوانین شرعی و در ذات انسان ها به صورت یک امر بدیهی به جامعه مسیحی تحمیل و پذیرفته شد. همواره بانوان در جوامع بشری از شأن و حقوق خود دور مانده اند و حتی منزلت انسانی آن ها با تردید روبرو شده است. در رساله بولس نیز در تأیید برتری مردان نسبت به زنان آمده است: «مرد به جهت زن آفریده نشده بلکه زن برای مرد».[۳۵۵] «زیرا که مرد از زن نیست بلکه زن از مرد است».[۳۵۶]«لیکن زن از مرد جدا نیست و مرد هم جدا از زن نیست از خداوند است».[۳۵۷]مسیحیان یکی از علت های برتری مردان را ابتدائیت خلقت آدم نسبت به حوا دانسته اند. چنانچه آمده است: «زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا».[۳۵۸]به همین دلیل، زنان باید تابع شوهرانشان و تقریباً کنیزکان آن ها باشندو راهنمایی او را بپذیرند و انضباط و مؤاخذه های وی را گردن نهند تا به سعادت خویش نائل شوند.
۷-۲-۸-برتری غلامان نسبت به زنان
مسیحیان بر این اساس که بانوان، به علت ضعف در طبیعت از لحاظ عقلی و جسمی تابع مردان هستند و طبق قانون طبیعت باید مطیع و منقاد باشند و نیز این که مرد آغاز و انجام زن است. «او را پایین تر از یک برده می دانند».[۳۵۹]
۷-۲-۹-معتبر نبودن شهادت زنان
شهادت زنان در امور مدنی اعتبار لازم را ندارد و «در حقوق مدنی، شهادت آنان در دادگاه به علت عدم ثبات ایشان، مسموع نمی باشد. در مورد ارتکاب جرایم و اقامه دعوی در دادگاه مجرم معمولا به زن، نصف جریمه ای را پرداخت می کنند که به یک مرد تعلق می گیرد».[۳۶۰]
۷-۲-۱۰-منع از تحصیل بانوان
در کتاب انجیل از تحصیل زنان به علت تسلط بر مردان منع شده است و می گوید: «زن را اجازه نمی دهیم که تعلیم گیرد یا بر شوهر مسلط شود بلکه باید سکوت اختیار کند».[۳۶۱]
۷-۲-۱۱-عدم نصب زنان در مشاغل کلیسایی
کلیسای کاتولیک بدلیل موضع ضد زن که از دیر زمان اتخاذ کرد، زنان را از هر گونه مقام و موقعیتی چه در داخل و چه بیرون از کلیسا منع کرد و همواره مردان را سزاوار آن می دانست. «اکنون نیز موضع واتیکان در مورد عدم انتصاب زنان بر هر گونه شغلی در داخل کلیسا به اندازه گذشته قاطع و جدی است».[۳۶۲]
۷-۲-۱۲-اجازه تنبیه زن توسط شوهر
در قانون کلیسایی به شوهر تنبیه همسر داده شده است. در قرن سیزدهم، مردان مکلف بودندکه با رعایت موازین انصاف زن خویش را بزند و برای زدن وقت مناسبی انتخاب کند. به عنوان مثال قدیس برناردینو خطاب به مردان می گوید؛ «هرگز هنگامی که زنانتان باردار هستند، آنان را نزنند، زیرا این کار بس خطرناک است. البته همو تأکید می کند که این سخن بدان معنا نیست که اصلا آن ها نزنند بلکه باید وقت مناسبی برای زدن انتخاب کنند».[۳۶۳]
۷-۲-۱۳-جنس مؤنث عامل گناه
زن در قرون وسطی از دیدگاه مسیحیان نقش اجتماعی نداشت و برده وار می زیست حتی «وجودش را موجب پخش گناه در فضا می دانستند».[۳۶۴]
با توجه به آن چه گذشت فمینیست ها بر این باورند که نظریه های روحانیان مسیحی عموماً بر ضد زنان بود. بدین ترتیب پاره ای از قوانین کلیسا بر انقیاد زنان افزود.
۷-۳-زن در فرهنگ مسلمین
اسلام برای احیای بشر نازل شد و مسلمان واقعی و جامعه ای که اسلام در آن جاری باشد، هرگز منحط نخواهند شد. ولی جامعه ای که دین در آن ناقص ارائه شود یا تحریف شده باشد، مرده است. مسلمانان با تعطیل نمودن اصول اسلام موجب زوال جامعه اسلامی شدند و در اثر غفلت از اسلام، گرفتار فرهنگ تحریف شده، گردیدند. این احکام موجب انحطاط جوامع اسلامی و طعن بیگانگان شد و اتحاد مسلمانان تنها در نام و اختلاف آن ها در مرام ایجاد گردید و این امر زمینه فرقه فرقه شدن مسلمانان را مهیا نمود. مسلماً یکی از علل این امر، حوادثی است که در اوضاع اجتماعی مسلمین ابتدا به وسیله دستگاه های خلافت پدید آمد و تا به امروز دنبال شد. بدین روی وضعیت کنونی جوامع اسلامی محصول عملکرد مسلمانان است نه نتیجه اسلام. به عبارت دیگر عدم اجرای قوانین اسلام موجب دوری بخشی از فرهنگ مسلمانان از آئین اسلام گردید و عدم تطبیق قوانین اسلام با فرهنگ مسلمین موجب شد تا بر خلاف آیات قرآن که تقوا را ملاک و معیار برتری افراد می داند، تفاوت های جنسی میزان قرار گیرد و براین اساس با دیده منفی به زن نگریسته شود.[۳۶۵]در حالی که مکتب اسلام با توجه به تفاوت های فیزیکی میان دو جنس، بین حقوق و تکالیف آن ها تعادل برقرار کرده و این امر را موجب رجحان گروهی بر گروه دیگر قرار نداده است. از طرفی به تساوی زن و مرد عنایت خاص شده و در آفرینش، سرشت آن دو را از یکدیگر می داند و می فرماید:«یَأَیهَُّا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکمُ مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنهَْا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنهُْمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَ نِسَاءً وَ اتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کاَنَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا»[۳۶۶] تساوی در هویت انسانی موجب آرامش[۳۶۷] و حافظ شئون و اسباب زینت[۳۶۸] آن گردیده است. چنان چه آمده است: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُن»[۳۶۹] آن چه در این نوشتار بیان می گردد، بیان برخی برداشت های نادرست از آیات و روایات می باشد:
۷-۳-۱-ازدواج وسیله ای برای رشد مرد
برخی از علماء اسلامی، زن را ابزاری جهت رشد و تکامل می دانند. «امام محمد غزالی» از بزرگان اهل سنت در رساله اش می نویسد:« . . . هدف سوم از زناشویی(مرد) این است که کسی در خانه اش باشد و به امور آن رسیدگی کند تا وی به علم و عبادت برسد».[۳۷۰]
۷-۳-۲-حوا علت هبوط آدم
بعد از آن که مسلمانان، ائمه اطهار علیهم السلام را که در پیروی از آن ها سفارش شده بودند،[۳۷۱] کنار گذاشتند، چاره ای جز پناهندگی به اقوال علماء اهل کتاب نداشتند.[۳۷۲] با بهره جستن از اقوال اهل کتاب اسرائیلیات در روایات وارد شد و بر فرهنگ مسلمانان تأثیر گذاشت و در عقاید آن ها نفوذ یافت. مانند این که حوا عامل فریب آدم شد. ملا محسن فیض کاشانی در قالب شعر این مدعا را مطرح کرده است.[۳۷۳]
۷-۳-۳-خلقت حوا از دنده آدم
در تفسیر عیاشى، از عبد اللَّه بن سنان، روایت کرده که گفت:« شخصى از امام صادق (ع) سؤالى کرد و من آنجا حاضر بودم، و آن این بود که آدم و همسرش چقدر در بهشت ماندند، که بخاطر خطایى که کردند بیرون شدند؟ حضرت فرمود: خداى تبارک و تعالى، بعد از ظهر روز جمعه بود که از روح خود در آدم بدمید و آن گاه از پائین دندههایش همسرش را خلق کرد و بعد فرشتگان را به سجده بر او امر فرمود».[۳۷۴] علامه طباطبائی نقطه ضعف این روایت را در این مطلب می داند که خلقت حوا را مطابق تورات از دنده آدم دانسته است و این معنا را در روایات وارده از ائمه اهل بیت علیهم السلام تکذیب مىکند، هر چند که ایشان بیان می دارند که ممکن است این نقطه ضعف را جبران نمود و می فرماید: مراد از دنده پائین آدم، زیادى گل آدم است، آن گلى که با آن اضلاع و دندههاى آدم را آفرید.[۳۷۵]
بخش سوم
امواج سه گانه فیمنیسم
مقدمه:
در دو فصل قبل به خاستگاه تاریخی، جغرافیایی، ریشه ها و علت های اعتراض زنان به نابرابری های موجود در جوامع به دلیل جنسیتشان اشاره شد که موجب پیدایش مکتب فمینیسم گردید. اکنون در این قسمت سعی شده است، به بیان مختصری از مبانی فکری نحله های مختلف فمینیسم در بستر زمان با تمرکز اصلی بر فمنیسم های غربی پرداخته شود تا فرایند سه موج و سیر تکوینی آن، مورد بررسی قرار گیرد. البته نباید این واقعیت را نادیده گرفت که نمی توان انواع فعالیت های بانوان جهت احقاق حقوق شان را از حیث تاریخی مختص این امواج دانست.
با این که خاستگاه این جریان را عمدتاً از ابتدای قرن نوزدهم و به ویژه پس از انقلاب کبیر فرانسه، طی یک جنبش اجتماعی دانسته اند، ولى از قرن هفدهم میلادى نوشته ها و مقالاتى درباره حقوق زنان یافت شده است،که پایه ریز فعالیت هاى سازمان نیافته ای در جهت تأمین حقوق بانوان شد. بعدها با ایجاد باشگاه هاى زنان، طى انقلاب فرانسه، یا فعالیت هاى زنان درگیر در جنبش الغاى بردگى و مبارزه با مشروبات الکلى در قرن نوزدهم به عنوان یک جنبش شکل گرفت. بدین روی فمینیسم درصدد بر آمد تا با انتقال و تحریک حسی «نوعگرایی» تحت شعار به دست آوردن حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برابر یا برتر از مردان جلوه نماید و مجموعه گستردهای از نظریات اجتماعی، جنبشهای سیاسی، و بینشهای فلسفی را در برگیردکه عمدتاً به وسیله زنان یا طرفداران حقوق جنس مؤنث دنبال گردید و به عنوان یک جنبش اجتماعی، بیشترین تمرکز خود را معطوف به تهدید نابرابریهای جنسیتی و پیشبرد حقوق، علایق و مسایل زنان نمود تا با هدف تغییر ساختارهای اقتصادی- اجتماعی و سیاسی، تبعیض جنسیتی علیه زنان را نابود سازد. بهر حال تلاش فمینیست ها، با فراز و فرودهای بسیاری همراه بود. آنان در تحکیم فعالیت های خود، علاوه بر آن که در بعد عملی به صورت یک جریان اجتماعی حرکت خود را آغاز کردند، به پایه ریزی مبانی نظری نیز پرداختند. ولی بر خلاف سایر مکاتب، در پارهای از امور فاقد یک اندیشه، باور یا تعریف مستقل و مشخصی از جهانبینی به عنوان زیرساخت اولیه یک مکتب بودند. این موضوع را می توان در اختلاف دغدغه ها و خواسته های این گروه مشاهده نمود. بر این اساس میتوان گفت فمینیسم، بیش و پیش از آن که یک مکتب باشد، یک جریان است. جریانی که برای رسیدن به هدف یا اهداف، خود را به تعاریف یا چارچوب خاصی از تعریف هستی مقید نمیکند و تنها بدنبال برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد است.
موج اول فمنیسم
و زمینه های ظهور آن
تعیین زمان خاص برای مشخص کردن اولین حرکت ها در احقاق حقوق زنان دشوار است.[۳۷۶] زیرا نظرات رفع زن ستیزی، قبل از پیدایش جنبش های اجتماعی و سیاسی نیز وجود داشت و نمی توان تمام حرکات دفاعی از حقوق زنان را تنها به این جنبش ها اختصاص داد. بانوان در طول تاریخ نسبت به ظلم و ستمی متعرض بودند که آن ها را در جامعه احاطه کرده و فرصت های برابر با مردان را از آنان سلب نموده و مانع بروز قابلیت ها و توانمندی هایشان گردیده است. در هر حال جنبش های فمنیستی با جزر و مدها و حرکت و تعلیق هایی[۳۷۷]روبرو بوده است که اصطلاح امواج سه گانه فمینیستی بر این اساس ایجاد گردید. نهضتهای حقطلبانه زنان از ابتدای تاریخ یا از قرن های ۱۵و۱۶و۱۷ تا سال ۱۹۶۰ موج اوّل[۳۷۸] را پدید آورد که از اوّلین آثار زنان در این موج می توان به اثر مرى ولستون کرافت(۱۷۹۲) با نام «حقانیت حقوق زنان» یا «استیفای حقوق زنان» یا «دادخواستی برای زنان» اشاره نمود. همو عقیده داشت که نابرابریهاى میان مردان و زنان، نه نتیجه تفاوت طبیعى(زیستى)، بلکه ناشى از تأثیر محیط و به ویژه این واقعیت است که زنان ازآموزش محروم اند. وی محدود کردن بانوان به موقعیت پایین تر را موجب تضرر زنان و نیز جامعه می داند. پس از ولستون، جان استوارت میل با همکاری همسر اولش هری تیلور کتاب انقیاد زنان (۱۸۶۹) را به رشته تحریر در آورد که تأثیر مهم بعدی را بر این موج گذاشت. اندیشه های جان لاک نیز بر این نظریه تأثیر فراوانی داشت. بدین روی در اروپا و آمریکا جنبش های اجتماعی فعال شدند وجنبش زنان به دلیل موقعیت نابرابر و تناقضات موجود در اجتماع شکل گرفت. موج اول فمنیسم تا پایان جنگ جهانی اول به صورت جنبش سیاسی فعالانه ادامه داشت. درخواست های عمده این موج عدم وابستگی به مردان، تلاش در رشد قوای فکری، دستیابی یکسان به امکانات موجود در جامعه، اصلاحات حقوقی، تغییر قانون سلب مالکیت از زنان متأهل، رفع نابرابری زنان و مردان شاغل از نظر سطح دستمزد، نیل به برابری اقتصادی، مهیا سازی خدمات رفاهی جهت حضور زنان در جامعه و مسائلی مشابه این موارد می باشد.
بهر حال با توجه به تلاش های جنس مؤنث در احقاق حقوق خود، این موج رو به کاهش نهاد. البته فرضیه های متعددی در مورد افول موج اول مطرح شده است؛ برخی نیل زنان به آرمان ها و اهداف خویش را موجب به آرامش رسیدن بانوان و در نهایت سکون این موج می دانند، عده ای سرکوب شدن زنان در این موج را علت خاموش شدن جنبش اول بر می شمارند و گروهی دیگر پیوستن جنس مؤنث به اتحادیه هاى کارگرى و احزاب سیاسى را عامل سکون آن می دانند. شاید بتوان دستیابی بانوان به حق رأی در سال ۱۹۲۰ در برخی ازکشورهای غربی و نیز گسترش حقوق مدنی و سیاسی را علت اصلی این آرامش دانست. بنابراین با توجه به آن که موج اول فمینیسم در واقعیت توانست به اهدافی دست یابد، برخی آن را در واقع یک موج عملگرا محسوب می نمایند.در این قسمت به عوامل پیدایش، درخواست ها و دستاوردها و در نهایت پی آمدها و سرانجام موج اول اشاره می شود:
۱-۱-عوامل شکل گیری موج اول:
ریشه های موج اول را شاید بتوان در انقلاب صنعتی دانست که زنان را متوجه جایگاه مدنی شان نمود و بدنبال آن خواستار برابری های اجتماعی و حقوقی با مردان شدند. از این رو فمنیسم در موج اول بیشتر جنبه حقوقی داشت. در این قسمت به برخی از عوامل شکل گیری و رشد جریان اول فمینیسم اشاره می شود:
۱-۱-۱-حضور زنان در جنبش الغای برده داری
در آمریکا به طور خاص، جنبش الغای برده داری نقش مهم و تعیین کننده ای در پیدایش موج نخست جنبش زنان داشت. این جنبش یکی از تجلیات برابری خواهی دوران مدرن بود. طرفداران آن به دنبال تحقق ایده های مدرن برابری و آزادی بودند و معنایی که از انسان می دادند، چنان وسیع بود که سیاهان را نیز شامل می شد.[۳۷۹] آن ها به دنبال «انسانیت مشترک» و «عدالت عمومی» برای کل انسان ها بودند.[۳۸۰] حضور زنان به واسطه ملاحظات اخلاقیشان در این جنبش از عوامل مؤثر در شکل گیری جنبش زنان بود.
نخستین بار در سال ۱۸۲۹یک زن سفید پوست جنوبی در نامه ای به مجله بانوان که نشریه ای محافظه کار نیز بود، از هم جنسان خود خواست برای رهایی بردگان متشکل شوند. با تهییج عواطف در رهایی بردگان دادخواست هایی تهیه گردید که بیش از نیمی از امضاء کنندگان دادخواست ها را زنان تشکیل دادند.از سال ۱۸۳۲به بعد، زنان نخست در فیلادلفیا و بوستون و سپس در سایر شهرها دست به تشکیل انجمن های ضد برده داری زدند. نخستین «کنوانسیون ضد برده داری زنان آمریکایی» در سال ۱۸۳۷تشکیل شد.در قطعنامه این کنوانسیون علاوه بر حقوق بردگان، حق ورود به کارهای سیاسی برای زنان نیز مورد تأکید قرار گرفت. اما از آن جا که به هر حال این نخستین تجربه حضور زنان در مجامع عمومی بود، به آسانی پذیرفته نشد و آن ها در همین عرصه ها بود که فهمیدند در مقایسه با مردان در حاشیه قرار دارند. حتی هنگامیکه زنان برای نخستین بار روی سکوی خطابه رفتند، فریاد «برو خانه و بافتنی ات را بباف» از سوی مردان حاضر در جلسه بلند شد. می توان گفت از همین جا و با حذف زنان از انجمن سراسری ضد برده داری بود که زنان بیش از پیش وجود «تفاوت» با مردان و تحمیل محدودیت های خاص بر خود به عنوان یک زن و بر مبنای زن بودنشان را احساس کردند و متوجه موقعیت فرودست خود شدند. بدین روی تصمیم گرفتند علاوه بر کوشش در راه آزادی بردگان به فکر تلاش برای آزادی خود نیز باشند. براین اساس بود که در سال ۱۸۴۸ اطلاعیه تشکیل گردهمایی زنان را منتشر ساختند و این گردهمایی «شروع سازماندهی مستقل زنان بر اساس منافع خاص خودشان» بود.[۳۸۱]در این گردهمایی طی اعلامیه ای با تأکید بر ستم دیدگی تاریخی زنان و لزوم برخورداری آن ها از حقوق برابر با مردان در عرصه های مالی و اقتصادی، آموزشی، اجتماعی و سیاسی پرداخته شد که مورد تصویب ۱۰۰ نفر از شرکت کنندگان اصلی شامل ۶۸ زن و ۳۲ مرد قرار گرفت که از جمله امضا کنندگان آن برخی از رهبران جنبش الغا بودند.[۳۸۲]در این اعلامیه به صراحت آمده بود «زن با مرد برابر است» و برابری انسان ها «نتیجه ضروری واقعیت یکسان بودن نسل(بشر)در توانایی ها و مسئولیت ها است». پس«همه قوانینی که مانع از آن می شوند که زن به موقعیتی در جامعه دست یابد که وجدان او آن را لازم می داند یا قوانینی که او را در جایگاهی قرار می دهند که فرودست تر از جایگاه مرد است، مغایر اصل بزرگ طبیعت هستند وبنابراین هیچ نیرو و اقتداری ندارند».[۳۸۳]
بدین روی مشارکت زنان در جنبش الغای بردگی، زمینه های ارتباطی، تشکیلاتی و گفتاری و تعیین ابزارهای مبارزاتی و حضور زنان در عرصه عمومی و درک محدودیت و در حاشیه بودن منجر به شکل گیری هویت جمعی زنان شد.
۱-۱-۲-عدم فرصت برابر با مردان
آگاهی زنان از موقعیت فرودست خود در جامعه و نیز آشنایی آن ها با مفاهیمی چون خردگرایی، انسان مداری، فردیت، برابری و آزادی که تحت تأثیر گفتار مدرن که متناسب با روحیه این عصر بود، موجب شد تا رفع موانع اجتماعی و برابری با مردان را در تمام ابعاد زندگی خواستار شوند. به بیان کات «سنت انگاره های مربوط به حقوق طبیعی و آزادی های همه انسان ها بنیان تقاضاهای زنان را برای رفع موانع اجتماعی که به شکلی «خودسرانه» بر اساس جنس تعیین شده بود تشکیل می داد، تحلیل های محیط گرایانه از تفاوت های جنسیتی را بر می انگیخت و خواست هایی چون آزادی و فرصت برابر با مردان را توجیه می کرد».[۳۸۴]بدین روی جنبش زنان در چارچوب گفتار مدرن به برابری و آزادی می اندیشید.
۱-۱-۳-تأثیر برداشت های نوین دینی