در لبنان نیز عربستان سعودی تلاش زیادی کرد تا با حمایت از سعد حریری و جریان المستقبل ترتیبات سیاسی درون این کشور را به نفع خود تغییر دهد؛ اما تا به امروز نتوانسته است در این راستا موفق شود و دولتی که در این کشور سرکار است، دولتی است که مورد پذیرش سعودیها نیست، بنابراین در لبنان نیز عربستان در صدد تغییر در توازن قدرت داخلی است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
با ترور رفیق حریری، بعضی سران لبنان، غرب و کشورهای عربی انگشت اتهام را به سوی سوریه، ایران و گروه مقاومت حزبالله نشانهگیری نمودند. عربستان که تا این زمان نقش سوریه در لبنان را به عنوان مداخله در حوزههای حیاتی خویش ارزیابی مینمود، نقش خود را در همراهی با کشورهای غربی ایفا نمود و با فشارهای بینالمللی و قطعنامهی 1559سازمان ملل، سوریه مجبور به ترک لبنان پس از نزدیک به 2 دهه گردید. عربستان سعودی در صحنهی سیاسی لبنان به ویژه زمانی اهمیت یافت که تلاش کرد به عنوان میانجی و طرف ثالث در انعقاد توافقنامهی 1989 طائف مؤثر واقع گردد که آتش جنگ داخلی لبنان را فرو نشاند. پس از عقد توافقنامهی طائف، عربستان سعودی در بازسازی لبنان نقش مهمی را ایفا کرد. رفیق حریری میلیاردر لبنانی طرفدار آلسعود در سال 1992م. پس از توافقنامهی طائف به نخستوزیری لبنان رسید که این مسئله به افزایش نفوذ عربستان در داخل لبنان و حضور پررنگ سعودیها در روند بازسازی اقتصادی لبنان منجر گردید؛ بنابراین اهمیت لبنان برای عربستان و حساسیتهایی که این کشور نسبت به مداخلههای سوریه در لبنان دارد، از این زاویه معنا مییابد. (کرمی ، 24اسفند1391)
5-4-2-4 موقعیت کنونی عربستان در لبنان
ریاض پس از حوادث 7 می 2008 و پس از آن که عبدالعزیز خوجه، سفیر وقت عربستان در لبنان مجبور به خروجش از این کشور توسط یک کشتی عربستانی شد، پای خود را از تحولات جاری در لبنان بیرون کشید و به عنوان کشوری حاشیه نشین در تحولات لبنان مطرح شد. پس از آن که نجیب میقاتی، به عنوان نامزد حزب الله و جریان 8 مارس ریاست دولت جانشین حریری را بر عهده گرفت، انزوای عربستان در لبنان باز هم افزایش یافت تا آن جا که فعالیت سفارت خانه این کشور در بیروت به حداقل رسید و سعد حریری، مرد مورد اعتماد عربستانی ها نیز از لبنان خارج شد و به فرانسه رفت. البته وی بسیاری از ماه های سال را نیز در عربستان می گذراند تا به نوعی این پیام را از جانب ریاض بدهد که آل سعود عرصه سیاسی لبنان را به حال خود رها کرده اند. حتی سفرهای نجیب میقاتی، نخست وزیر سابق و میشل سلیمان، رئیس جمهوری به عربستان نیز کارساز نمی شدند و عربستانی ها تمایلی برای بازگشت به لبنان از خود نشان نمی دادند.
اکنون با انتخاب تمام سلام که با توصیه عربستانی ها و پافشاری آنها ریاست دولت جدید لبنان را بر عهده گرفته است، پیش بینی می شود که روابط عربستان و لبنان بهبود یابد و با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات حساس نمایندگان مجلس لبنان نقش سیاسی عربستان در عرصه سیاسی این کشور مجددا پررنگ شود. یکی از مقام های 14 مارس که نخواست نامی از او برده شود در این باره می گوید: «انتخاب تمام سلام به معنای آشتی عربستان با لبنانی ها است. اکنون ریاض قصد دارد با نیرویی جدید وارد عربستان شود و می خواهد نقشی مهم در کارزار سیاسی به ویژه انتخاباتی عربستان ایفا کند. روابط ریاض و بیروت زاییده یک سال و دو سال اخیر نیست بلکه سابقه ای دیرینه دارد و تاریخی حداقل 60 و 70 ساله را پشت سر می گذراند.»
گفته می شود بازگشت دوباره عربستان به عرصه سیاسی لبنان که به احتمال بسیار منجر به بازگشت سفیر این کشور در بیروت نیز خواهد شد، ماحصل سناریویی طراحی شده توسط ملک عبدالله، پادشاه عربستان، امیر سلمان بن عبدالعزیز، ولیعهد و بندر بن سلطان، رئیس سازمان امنیت این کشور بوده است. به گفته منابع آگاه هدف از برنامه ریزی های جدید عربستان این است که رویارویی طایفه تازه ای در لبنان صورت نگیرد و در عین حال خود نیز با مشکلات طایفه ای تازه ای در این کشور دست به گریبان نشود. به ویژه که سوریه، بزرگترین همسایه لبنان حال و روز خوبی ندارد و درگیری های طایفه ای در آن روز به روز به اوج خود بیشتر نزدیک می شوند. گفته می شود این سیاست دقیقا مطابق همان رویه ای است که در مصر با مشارکت دادن قبطی های مسیحی و در عراق با مشارکت دادن کردها حاصل شده است. عربستان خوب می داند که ترکیب طایفه ای لبنان در حکومت که مسیحیان و سنی ها و شیعیان پایه های اصلی آن را تشکیل می دهند به هیچ وجه قابل تزلزل نیست و نمی توان طرحی مغایر با آن طراحی کرد. برای همین سلام تمام را برای نخست وزیری جدید لبنان معرفی کرد چرا که او چهره ای تکنوکرات و میانه رو است که حمایت همه جریان ها از جمله حزب الله و جریان 8 مارس را به دنبال خود دارد.(روزنامه لبنانی الدیار ،19فروردین1392)
از سوی دیگربگفته منابع دبکا (پایگاه خبری رزیم صهیونیستی ) اولویت اول ریاض، تثبیت وضعیت لبنان از طریق راه حلی مشترک با طرف ایرانی است. پس از آن، سعودی ها به دنبال توافق با ایران در خصوص نتیجه بحران سوریه خواهند بود.
این گزارش تصریح می کند که حکام سعودی به این نتیجه رسیده اند که ائتلاف ایران – حزب الله – دولت سوریه در حال پیشروی در سوریه است و بهتر است که آنها به فکر منافع خود در لبنان و جناح «سعد الحریری» باشند؛ نتیجه ای که غربی ها و اسرائیلی ها هنوز به آن نرسیده اند. سعودی ها بر این باورند که اگر در ادامه این روند حزب الله قدرت را در بیروت در دست گیرد، وضعیت اقلیت سنی در لبنان به خطر خواهد افتاد.(کرمی، 24اردیبهشت1392)
5-2-4 گفتار پنجم ، سوریه
1-5-2-4 نقش ایران در سوریه
روابط تهران با دمشق به لحاظ تاریخی بر پایهی سلایق مشترک استراتژیک استوار است، که شامل کاستن از قدرت آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه میشود. هر دو کشور نیز به منظور ایجاد توازن در روابط با کشورهای عرب متخاصم، روی یکدیگر تکیه میکنند. رابطهی بین ایران و سوریه فاقد ابعاد ایدئولوژیک و دینی است. رژیم سکولار سوریه توسط افراد علوی اداره میشود، که به نوعی به مذهب شیعه مربوط میشوند که اکثریت مردم ایران تابع آن هستند. با این وجود، جمهوری اسلامی ایران، تنها حکومت دینی در دنیا، نزدیکی دینی کمی به حکومت اسد احساس میکند. ایران، سوریه را بیشتر به عنوان یک دروازهی استراتژیک به دنیای عرب، یک سنگر علیه قدرت آمریکا و اسرائیل و مهمتر از همه راه ارتباط با حزب الله لبنان میبیند.
سوریه هم چنین به عنوان یک سپر در برابر بی ثباتی داخلی ایران عمل میکند. این ارتباط بین ایران و سوریه بیشتر بر پایهی موقعیت ژئوپلتیک آنها استوار است تا دین و مذهب. ایران مدتهاست که به سوریه به عنوان یک وزنهی تعادل در برابر آمریکا، اسرائیل و کشورهای رقیب عربی نگاه میکند. جنگ ایران و عراق، موجب نزدیکی بیشتر ایران و سوریه شد. این علویها به عنوان یک شاخهای از مذهب شیعه محسوب میشوند، اما اهمیت نقش مذهب در روابط بین ایران و سوریه نباید بیش از حد بزرگ نمایی شود. اگر چه برخی از روحانیون شیعه، مانند مؤسس معنوی حزب الله لبنان، امام موسی صدر، علویها را به عنوان شیعیان حقیقی میشناختند، اما سنتهای پیچیدهی علویها، مانند نداشتن یک روحانیت واحد و یا داشتن عقاید التقاطی، آنها را تا حدود زیادی از شیعیان ایران و عراق متمایز میکند.
2-5-2-4 سیر روابط ایران و سوریه از انقلاب اسلامی تا کنون
سیاست جمهوری اسلامی ایران مبنی برصدور انقلاب به کشورهای عرب، سبب شد که کشورهای مهم عربی مانند عربستان سعودی و مصر نیز در جنگ ایران وعراق از صدام حمایت کردند. سوریه در آن زمان تحت حکومت پدر بشار اسد، حافظ اسد، بود و تنها کشور منطقه محسوب میشد که در جنگ به صورت فعال از ایران حمایت میکرد. حافظ اسد، حزب بعث عراق را خطری برای منافع سوریه به شمار میآورد. جنگ ایران و عراق، انرژی عراق را تحلیل برد و آنها را از تمرکز بر سوریه بازداشت.
کمی بعد از آن، جمهوری اسلامی، به عنوان یک عامل پرنفوذ در لبنان ظاهر شد، کشوری که حیاط خلوت سوریه محسوب میشد. محرومیت تاریخی شیعیان این کشور از حقوق شهروندی خود، و شور و شوق انقلابی نو ظهور ایران، به حکومت تهران اجازه داد تا از طریق ایجاد حزب الله لبنان، تأثیرات مهمی بگذارد. حافظ اسد، بر خلاف پسرش، بشار اسد، در پذیرش کامل نقش ایران در لبنان کاملاً مطمئن نبود، اما ایران و حزب الله را به عنوان دو وزنهی مناسب برای ایستادگی در برابر دشمن اصلی سوریه، یعنی اسرائیل میدید. حمایت سوریه از ایران در طول جنگ با عراق، با تسهیل قدرت ایران و حزب الله در سوریه توسط حکومت این کشور دو برابر شد، و با وجود تفاوتهای قومی و دینی زیادی که بین ایران و سوریه وجود داشت، این دو کشور بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شدند ، تا جایی که حافظ اسد در طول دوران پر سر و صدای حکومت خود، رابطهی خود با ایران را بیشتر تقویت کرد. یکی از علل اصلی این اقدام میتواند، آسیب پذیری های حکومت او بوده باشد. علویها حدود ۱۲ درصد از جمعیت سوریه را تشکیل میدهند، که بر یک اکثریت سنی مذهب حاکم هستند. سرکوب مخالفان حکومت اسد را تضعیف کرد و اتکای او را به حکومت ایران به عنوان حامی بیشتر کرد. علاوه بر این، ایران و حزب الله از منافع سوریه در برابر خطرات خارجی نیز دفاع میکردند. حملهی آمریکا در سال ۲۰۰۳ به عراق به عنوان یک خطر بالقوه برای سوریه محسوب میشد، چرا که سوریه خود را به عنوان یک هدف احتمالی برای تغییر رژیم به دست آمریکا میدید.
دمشق، جنگ سال ۲۰۰۶ بین اسرائیل و حزب الله را یک پیروزی به حساب میآورد. برای اولین بار از سال ۱۹۷۳، یک نیروی مسلح عربی توانسته بود در برابر حملات اسرائیل مقاومت کند و در عین حال تلفات مهمی نیز بر جای بگذارد. حزب الله تا حد زیادی روی سلاحها و تاکتیکهای نظامی ایران متکی بود، که این اهمیت ایران را در چشم کادر رهبری سوریه بیشتر کرد. (پایگاه خبری پارسینه ، 6بهمن91)
3-5-2-4 نظری اجمالی به دو دیدگاه در مورد دلایل وقوع آشوب در سوریه
در گفتگویی با” عنوان ایران چگونه به تحولات سوریه می نگرد؟” که توسط نشریه برهان با حضور دکتر سید جواد صالحی پژوهشگر ارشد پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و دکتر هادی آجیلی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طبا طبایی صورت پذیرفته ،در مورد دلایل نا آرامیهای سوریه این نظرات مطرح شد.
دکتر صالحی در مورد سیاستهای اتخاذ شده از سوی بشار اسد معتقد است که : با روی کار آمدن بشار اسد، دو موضوع مطرح بود. ثبات و اصلاحات در زمینهی ثبات، گروههای محافظهکاری مثل حزب بعث و امنیتیها پیشرو بودند و در زمینهی اصلاحات جوانانی فعالیت میکردند که توقعات و انتظارات فزایندهای داشتند. بشار اسد در انتخاب یکی از این دو الگو، نهایتاً تسلیم فشار محافظهکاران و امنیتیها شد و نتوانست اصلاحاتی را که تحت عنوان” بهار دمشق"به وجود آمده و در قالب نهادهای مدنی بروز یافته بود ادامه دهد و به نتیجه برساند. بنابراین سرکوب مطالبات و برخورد امنیتی با آنها، زمینهای را فراهم کرد تا کشورهای مداخلهگر منطقهای و بینالمللی دست به کار شوند و آتشبیار معرکهی سوریه گردند. هر کدام از این کشورها با ایدهها و خواستههای خودشان در سوریه فعالیت میکردند؛ عربستان با ذهنیت سلفیگری، ترکیه با ادعای رهبری مترقی جهان اسلام و مصر نوین با اندیشهی تکمیل حلقهی اخوانالمسلمین شمال آفریقا تا ترکیه . با وجود جمهوری اسلامی ایران، به عنوان کشوری پیشرو و در واقع رهبر جهان اسلام، این کشورها فاقد فضای لازم برای فعالیت شدند. بر هم خوردن نظم در سوریه، کشورهای مختلف را با این سؤال مواجه ساخت که برای آیندهی سوریه چه باید کرد. جمهوری اسلامی با توجه به نقش و جایگاه درخشانی که در خط مقاومت و به ویژه فلسطین ایفا میکند، مدافع بقای آقای بشار اسد بود، اما این موضوع به هیچ وجه به معنای نادیده گرفتن حقوق مردم و پاسخگویی به توقعات فزایندهی جوانان و به ویژه زنان نبود.
در حال حاضر سوریه عرصهی مبارزهی نیروهای منطقهای و فرامنطقهای است که یکی از این نیروها جمهوری اسلامی است. طبیعتاً جمهوری اسلامی از چند منظر به سوریه نگاه میکند.
از منظر استقلال و جایگاه مقاومت در عرصهی ملی و منطقهای.
پاسخگویی به اصلاحات و بازگشت ثبات به سوریه با رعایت حقوق تمامی اقوام، گروهها و تشکلهای مدنی.
دکتر آجیلی در مورد اصرار و تصمیم بشار اسد بر ادامه حکومت خود ؛معتقد است که درتحولات کشورهای عربی در حالی که در یمن، تونس و مصر، اکثریت مردم، بدون مداخلهی خارجی خواستار سقوط نظام سیاسی بودند، در سوریه اوضاع متفاوت بود. تحولات و اعتراضات در سوریه، در مقایسه با این کشورها، با تأخیر آغاز شد. برخی معتقدند به دلیل اینکه شرایط سیاسی سوریه بعضاً مشابه کشورهای انقلابی بود، بعضی کشورها سعی کردند با بر هم زدن نظم حاکم بر سوریه، موازنهی قدرتی را که در خاورمیانه به سود جریانهای اسلامگرا و مشخصاً جمهوری اسلامی و به ضرر رژیم صهیونیستی و آمریکا به وجود آمده بود، دوباره به سود خود کنند.
لذا برخی تحلیلگران معتقدند که آغاز اعتراضات در سوریه، درونی و برآمده از ملت سوریه نبوده است. البته به هر حال باید توجه کنیم که نظام سیاسی حاکم بر سوریه از بسیاری جهات مشابه مصر، تونس و یمن است. در سوریه هم فضای امنیتی، رئیسجمهور مادامالعمر و… برقرار است و مردم از مشارکت مدنی و بسیاری از حقوق و آزادیها محروماند.
چند ماه پیش از سال 2012 به صورت پراکنده، اعتراضات مردمی در شهرها و استانهای سوریه قابل مشاهده بود. تعداد این افراد کم نبود، اما آنها اکثریت جامعهی سوریه را تشکیل نمیدادند. تظاهرات مسالمتآمیز این عده از مردم بدون تحریک و حمایت کشورهای خارجی بود که متأسفانه با سرکوب و برخورد امنیتی و غیرقابل قبول نظام حاکم بر سوریه و ارتش این کشور مواجه میشد این اقدامات دولت سوریه هزینههای بسیاری برای آن کشور به همراه داشت و باعث گسترش بحران هم میشد. در کنار تظاهرات مسالمتآمیز مردم، گروههای مسلحی هم وجود داشتند. از ابتدای سال 2012 ورق برگشت؛ مردم به طور کلی از صحنهی تظاهرات مسالمتآمیز خارج شدند و در حال حاضر، نقطهی کانونی و وزن اصلی اعتراضات را گروههای مسلح تشکیل میدهند. این گروههای مسلح به چند دسته تقسیم میشدند. یک دستهی کلی از آنها داخلی بودند و شامل شورای ملی سوریه و افرادی میشدند که از ارتش سوریه خارج شده بودند. علاوه بر این افراد، تعداد قابل توجهی از نیروهای مسلح و تسلیحات نظامی از بیرون وارد شده بودند و پشتیبانی مالی و اطلاعاتی میشدند.
تا زمانی که نظام حاکم در سوریه در مقابل خود گروههای مسلحی را ببیند که از خارج کشور پشتیبانی میشوند و قصد براندازی نظام را دارند، بدیهی است که در مقابل آنها مقاومت میکند مسلماً هر حکومتی باشد همین کار را میکند و دوستانش نیز از او حمایت میکنند. زمانی میتوان از اسد انتظار داشت قدرت را واگذار کند که دو اتفاق بیفتد.
یکی اینکه این فشار، ناشی از گروههای مسلح خارجی، اقدامات تروریستی و کشورهای خارجی نباشد، بلکه برآمده از خواست اکثریت مردم باشد.دوم، این تغییرات و اصلاحات در شرایط آرام سیاسی انجام شود. در غیر این صورت، نه تنها برای اسد، بلکه برای هیچ حاکمی این مسئله معقول نیست که صرفاً به دلیل فشار گروههای مسلح و کشورهای خارجی قدرت را واگذار کند.
دکتر صالحی معتقد است که، سوریه و منازعات این کشور از چند موضوع نشئت میگیرد. یکی از این مسائل این است که ساختار سیاسی سوریه، همانند اکثر کشورهای خاورمیانه، اقتدارگرا، فردگرا و خانوادهگراست. در واقع هرچند قانون اساسی حکومت این کشور را جمهوری نامیده است، اما جمهوری در این کشور خانوادگی و به نوعی شبیه به نظام پادشاهی است. زمانی که بشار اسد میخواست به ریاست جمهوری برسد، چون 40 سال نداشت و بر اساس قانون اساسی نمیتوانست رئیسجمهور این کشور شود، قانون اساسی را تغییر دادند.
بنابراین معضل فردگرایی در سوریه مسئلهای است که از دوران حافظ اسد تا امروز در کشور وجود دارد. زمانی که بشار به قدرت رسید، وعده داد که اصلاحات، تقویت جامعهی مدنی و توزیع و واگذاری قدرت را در دستور کار خود قرار میدهد؛ اما از آنجا که وزن و قدرت حزب بعث و نیروهای امنیتی در سوریه بسیار زیاد بود، عملاً اسد در یک عمل انجامشده قرار گرفت. بنابراین ریشهی مشکلات امروز را باید در نیروهای امنیتی سوریه یافت.
دومین عاملی که سبب بروز اتفاقات اخیر سوریه شد، به اعتقاد من، ناشی از ادراک اشتباه نخبگان از فضای اجتماعی سوریه بود. آنها در حقیقت حوادث سال 1982را به یاد دارند که حافظ اسد با بهره گرفتن از قوهی قهریه و نیروی هوایی، ثبات را در جامعهی سوریه برقرار کرد. این افراد با توجه به این تجربهی تاریخی، به سمت اقدامات خشونتآمیز حرکت کردند.
در حقیقت ، اینکه در تونس یا مصر نظام حاکم سقوط کرد، ولی در سوریه چنین اتفاقی نیفتاد ریشه در رابطهی ارتش و نظام حاکم دارد. در تونس و مصر، پس از 10 یا 15 روز ارتش از حکومت جدا شد، ولی در سوریه ارتش بقا و دوام خود را وابسته به بقای حکومت میداند. در واقع نظام سوریه به گونهای است که در آن، ارتش و حکومت در هم تنیده شدهاند. به همین دلیل، بحران سوریه تا امروز ادامه داشته است.( برهان ،30آذر1391)
4-5-2-4 دلایل حمایت ایران از حکومت سوریه
علیرضا نادر در مقاله ی خود که در اندیشکده وند به چاپ رسیده است، اینگونه به این موضوع پرداخته است که” در تحولات اخیر روی داده در سوریه موضع ایران این است که حکومت بشار اسد در قدرت باقی بماند. اما حکومت تهران آنقدر هوشیار است که بداند رژیم سوریه دیر یا زود سقوط خواهد کرد. از این رو، ایران حمایت خود از گروههای علوی و دیگر گروههای شبه نظامی را افزایش داده است، نه تنها به این خاطر که بتواند در سوریه نفوذ خود را حفظ کند، بلکه مهمتر از همه این که بتواند در صورت سقوط اسد، ارتباط فیزیکی خود با حزب الله را حفظ کند. سقوط رژیم اسد، نه تنها میتواند نفوذ ایران در دنیای عرب را تحت تأثیر قرار بدهد، بلکه میتواند حمایت نظامی این کشور از حزب الله را نیز کاهش بدهد. بیشتر سلاحهایی که تهران برای حزب الله ارسال میکند، از طریق سوریه به دست این گروه میرسد. راه دیگر میتواند ترکیه باشد. آنکارا که در حال رقابت با ایران برای افزایش نفوذ خود در خاورمیانه است، جلوی ورود هواپیماها و تانکرهای ایرانی به مقصد سوریه و حزب الله را گرفته است. ایران میتواند از طریق دریا نیز کمکهای خود را به حزب الله برساند، اما این کار زمان بیشتری میبرد، و کشتیهای ایرانی در برابر منع رفت و آمد آسیب پذیر هستند.
جمهوری اسلامی ایران معتقد است که حکومت سوریه بخش مهمی از جبههی مقاومت در برابر اسرائیل است، و در صف مقدم جبههی جنگ ایران با آمریکا قرار دارد. برخی از مقامات ایران، حمایت بی چون و چرای حکومت از رژیم اسد را زیر سؤال بردهاند، اما به نظر میرسد که جمهوری اسلامی سیاست حمایت همه جانبه را در پیش گرفته است.همچنین این نگرانی وجود دارد که، اعطای امتیاز به ایران بر سر موضوع سوریه میتواند جایگاه آمریکا را در کشورهای عرب تضعیف کند.چشم انداز سیاست ایران نشان میدهد که این کشور هیچ تمایلی به مذاکره با آمریکا بر سر سوریه ندارد، خصوصاً تا زمانی که آمریکا و متحدانش بخواهند حکومت علویها در این کشور را ساقط کنند. اما اگر یک نقش مهم برای حکومت ایران در آیندهی سوریه در نظر گرفته شود، میتوان تهران را پای میز مذاکره کشاند. اما اعطای چنین امتیازی میتواند مورد نکوهش اپوزیسیون سوریه قرار بگیرد، گروهی که ممکن است روزی بر این کشور حکمفرما شود. از طرف دیگر، نفوذ قوی ایران در آیندهی سوریه بعد از سقوط اسد، میتواند جایگاه آمریکا را نه تنها در سوریه بلکه در جهان عرب و کشورهای سنی تضعیف کند."( نادر، 8اردیبهشت1392)
5-5-2-4 نقش عربستان در سوریه
عربستان مشخصاً سوریه را از نگاه عینک رقابت های منطقه ای با ایران (مهار الگوی نفوذ معنوی ایران) نگاه می کند و در واقع برای همین در مقابل نظام اسد و در دفاع از قیامی که علیه این نظام صورت گرفته گام بر می دارد. در واقع کاهش نفوذ ایران در منطقه یا مهار کردن الگوی نفوذ انقلاب اسلامی در دنیای عرب که زمانی در قالب هلال شیعی مطرح گردید. عربستان دامنه این تهدید را بعد از بهار عربی گسترده تر می بیند و نزدیکی گروه های مقاومت و بخصوص سوریه به ایران را به منزله برهم خوردن تعادل منطقه ای و به حاشیه رفتن سیاست های سعودی می داند. بنابراین عربستان در هماهنگی با رویکرد غربی – عربی تلاش دارد تا موقعیت ایران در سوریه را کاهش دهد. از اینرو در چنین شرایطی عربستان برای محدود سازی قدرت ایران در خاورمیانه از گروه های معترض در سوریه حمایت می کند.
محیط ژئوپلیتیکی عربستان سعودی پس از تحولات جهان عرب در محاصره تحولاتی قرار گرفت و موجب شد تا سیاست حفظ وضع موجود این کشور به چالش کشیده شود. بر این مبنا بحران سوریه کانونی شد تا عربستان بتواند معادلات قدرت در حال شکل گیری را دگرگون سازد و در مقابل نظم ایجاد شده موازنه ایجاد کند. در سطح ژئوپولیتیکی فشارهایی که عربستان همراه با طرح غرب و اتحادیه عرب اعمال کرده است تا بر اساس آن سیاست های رادیکالیستی سوریه و حمایت های آن از جریان مقاومت در منطقه تضعیف گردیده و با حذف این نقش، نقش ایران نیز در منطقه کاهش یابد و با تضعیف نقش این دو کشور، فرصت برای نقش آفرینی در مسائل لبنان و فلسطین افزایش پیدا خواهد کرد. موفقیت عربستان در ساقط کردن نظام سوریه می تواند موفقیت مهمی برای احیای نقش منطقه ای عربستان و آینده سیاست های عربی سعودی ها باشد و بر ژئوپلیتیک خاورمیانه و شکل گیری ائتلاف ها و دسته بندی های جدید منطقه ای تأثیرات قابل توجهی بر جای بگذارد.
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیدهای از تعاملات قدرت، فرهنگ و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگ و ایدئولوژی ها همچون سایر پدیدههای نظام اجتماعی همواره در حال شکلگیری، تکامل، آمیزش و جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرافیایی اند. به عبارت دیگر ژئوکالچر ترکیبی از فرایندهای مکانی- فضایی قدرت فرهنگی میان بازیگران متنوع و متعددی است که در لایههای مختلف اجتماعی و در عرصه محیطی به نقشآفرینی پرداخته و در تعامل یا رقابت با یکدیگر بسر می برند و بر اثر همین تعامل مداوم است که در هر زمان چشمانداز فرهنگی ویژهای خلق میشود. از آنجا که فرایند سیاسی متضمن ترکیبی از حالتهای سهگانه ستیزه، رقابت و همکاری است، بنابراین نواحی فرهنگی یا حوزه های تمدنی در طول تاریخ همواره اشکال سهگانه مذکور را در کنار هم به نمایش گذاردهاند.( کرمی ، 30آبان1391)
6-5-2-4 ابعاد تقابل عربستان با سوریه
الف)مقابله با سیاستهای حکومت سوریه
یکی از جلوه های تقابل عربستان در برابر سوریه به سیاست های رادیکالیستی و تندروانه سوریه در منطقه بر می گردد. سعودی ها همواره سوریه را به خاطر مواضع رادیکالیستی و حمایت از گروههایی که سیاست وضع موجود را به خطر انداخته و مقاومت را در منطقه اشاعه می دهند، متهم نموده و آنرا خطری برای منافع و آینده پادشاهی های محافظه کار می دید. نگرانی عربستان تا حدود زیادی ریشه در واقعیت داشت، از آنجا که سوریه به تنهایی فاقد منابع کافی برای ادامه سیاست های خود در لبنان و اراضی اشغالی بود، اقدام به ائتلاف سازی بدون توجه به ایدئولوژی متحدین خود نمود. ائتلاف های جدید شرایط تازهای را برای دستیابی به اهداف سوریه مهیا میساخت. از این رو در زمان حافظ اسد، سوریه به طور همزمان ائتلاف هایی را با کشورهای نفت خیز عربی، اتحاد شوروی و ایران اسلامی پی ریزی نمود که این ائتلاف ها تا امروز به اشکال گوناگون با نوسان و شکست روبه رو بوده است. پس از حمایت های سیاسی و نظامی دولت حافظ اسد از ایران در جنگ با عراق، صدام حسین و ملک فهد پادشاه وقت عربستان در یک طرح مشترک، گروه اخوان المسلمین سوریه (که از گذشته مخالفت ها و درگیری هایی با حزب بعث و حافظ اسد داشتند) را تحریک کردند و جنگی داخلی طی سال های 1982-1984 بر سوریه تحمیل نمودند تا شاید از مواضع حمایتی خود از ایران کوتاه بیاید. حافظ اسد پس از کنترل جنگ داخلی که نزدیک به20 هزار کشته داشت، عراق را به حمایت از اخوان مسلمین و دخالت در سوریه متهم کرد و به این بهانه تمام مرزهای خود را با عراق طی جنگ تحمیلی مسدود نمود. در واقع تقابل این دو ایدئولوژی همواره سایه خود را بر نگرش و طرز تلقی دو کشور سوریه و عربستان از یکدیگر بر جای گذاشته است. برای مثال در اجلاس دمشق در مارس 1991 که با شرکت شش کشور شورای همکاری خلیج فارس بعلاوه مصر و سوریه موسوم به طرح امنیتی 2+6 برای انجام همکاری های اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی میان اعضا شکل گرفت، عربستان و مصر میانه رو در یک سر طیف با سوریه رادیکال در طرف دیگر قرار داشتند که نهایتاً با شکست مواجه گردید.
در واقع عربستان از زمان مرگ حافظ اسد و بخصوص روی کار آمدن بشار اسد نگاه مساعدی به سوریه نداشته است. چرا که بشار اسد بسیار مستقلانه تر از سیاست های منطقه ای عربی عمل نموده است. مثلاً در دهه 1990 مثلث عربستان، مصر و سوریه جهت دهنده به دیپلماسی کلی جهان عرب بود و مشکلات و بحران های جهان عرب در چارچوب این مثلث تعریف می شد. اما از زمان به قدرت رسیدن بشار اسد، این مثلث تضعیف شد و نهایتاً از سال 2005 و با ترور رفیق حریری به طور کامل از هم فروپاشید و به دو محور تقسیم شد که یک محور مشخصاٌ ایران و سوریه است. برای همین عربستان هیچ نگاه مساعدی به نظام سوریه بعد از حافظ اسد نداشته و بحران سوریه فرصت خوبی را برای عربستان فراهم نموده است تا با ساقط کردن اسد، سیاست های رادیکالی وی را نیز از میان بردارد.(کرمی 30 آبان 1391)
ب ) تلاش برای توسعه سلفی گری در سوریه
یکی از دلیل عربستان برای مداخله در سوریه و تقویت جبهه مخالفان بشار اسد، ارائه الگوی نظم جانشین در منطقه با اندیشه سلفی گری است. امری که حاکی از تقابل ایدئولوژیکی است و به اقلیت علوی حاکم در مقابل اکثریت سنی بر می گردد. در مقطع اخیر سلفی ها به نوعی حامل گفتمان اسلام گرایی افراطی هستند که البته نسبت به القاعده ملایم تر محسوب می شوند. در واقع عربستان حامل این گفتمان می تواند بسترساز ایجاد نوعی تنش مذهبی باشد. در واقع امر، عربستان از این فاکتور در تلاش است تا با نشان دادن تقابل شیعی و سنی و حمایت از اکثریت سنی ضمن مهار مخالفان داخلی و حفظ همبستگی میان آنها، حمایت خود را از برادران اهل تسنن سوریه که در زیر مشت آهنین نظم علوی و متحد وفادار ایران شیعی قرار دارند، ابراز دارد. امری که به دولت عربستان اجازه می دهد تا اعتبار مذهبی خود را به مخالفان داخلی اش نشان دهد. وهابیونی که در رسانه ها و تلویزیون های ماهواره ای به گریه افتاده و خواستار جهاد در سوریه هستند. وهابیونی که به دلیل داشتن مواضع قشری و سفت و سخت، با مخالفت علما و قضات درجه اول و صاحب نفوذ مذاهب اربعه در شهرهایی چون دمشق و قاهره روبه رو شدند. در واقع بحران سوریه برای عربستان حاکی از کشتن دو پرنده با یک سنگ است.
در واقع تفسیر وهابی در نگاه عربستان به آنچه که در سوریه می گذرد وجود دارد، کمک هایی که سعودی ها به مجاهدین افغان در شوروی نمودند از این زاویه معنا می یابد. سعودی ها در اواخر دهه 1970 به مدد ثروتهای نفتی، جبهه ضد کمونیستی و مبارزه با دولت ها و جنبش های کمونیستی را در پیش گرفتند و با بیش از 5/7 بیلیون دلار در قالب کمک های خارجی و تسلیحاتی در مصر، یمن شمالی، پاکستان و سودان به تقویت نیروهای وابسته به خود بودند. حمایت از عملیات های ضد شوروی و ضد لیبیایی و حمایت از هم پیمانانش در آنگولا، چاد، اریتره و سومالی. اکنون هم حمایت های مالی و تسلیحاتی که از مخالفان و ارتش آزادی بخش در سوریه می نماید، همگی تلاشی است برای تقویت و روی کار آوردن سنی هایی که در خلاء قدرت همراهی خود را با عربستان نشان دهند. ریاض اکنون روی کمک اخوان المسلمین و متحدانش حساب باز کرده است. اخوان المسلمین بهترین گروه سازمان یافته محسوب می شود که به احتمال زیاد می تواند در دراز مدت خلاء قدرت را در این کشور پر کند. ریاض در طول سه دهه گذشته به تمام معارضین فراری به ویژه اخوان المسلمین و سلفیهای تندرو پناه داد و آنها در مؤسسات فرهنگی، دانشگاهی و آموزش به خدمت گرفت. ریاض امیدوار است موقعیت بشار اسد در سوریه را با رهبری سنی مذهب خود هماهنگ کرده و از دمشق یک دولت مخالف با ایران بسازد. این امیدی است که ریاض در کوتاه مدت به آن دل بسته است، چرا که احتمال دارد سوریه با جنگ داخلی مواجه شود، درگیری ها و جنگ های فرقه ای که در نهایت می تواند به ایجاد دولتی جدید منجر گردد.
هر چند نباید این نکته را نیز از نظر دور داشت که رشد سلفی گری و حمایت از اندیشه های سلفی می تواند حکم شمشیر دولبه را برای عربستان داشته باشد. حمایت هایی که تحت عنوان ارزش های عرب در جهاد علیه اتحاد شوروی در افغانستان دهه 1980 انجام شد، فاکتور اصلی در توسعه القاعده بر اساس ایده سلفی بود که بعدها علیه حاکمان سعودی چرخش پیدا نمود. از سوی دیگر حمایت هایی که از قوه مققنه انتخابی در عربستان سعودی می شود، اقدام قابل توجهی از فعالیت های سلفی است که چرخشی در اندیشه های سیاسی سلفی به حساب می آید، امری که قبلاً توسط این گروه به عنوان اندیشه ای غیر اسلامی تعبیر می شد. همچنین رشد فعالیت های دموکراتیک سلفی در مصر می تواند نعمت درهم برهمی برای حاکمان سعودی باشد.( کرمی ،30 آبان1391)
7-5-2-4 دورنمای اهداف عربستان در سوریه
موج تحولات جهان عرب، محیط ژئوپلیتیکی و ژئوکالچری عربستان سعودی را در محاصره تحولاتی قرار داد و موجب شد تا سیاست حفظ وضع موجود این کشور به چالش کشیده شود. بر این مبنا بحران سوریه کانونی شد تا عربستان بتواند معادلات قدرت در حال شکل گیری را دگرگون سازد و در مقابل نظم ایجاد شده موازنه ایجاد کند. نقشی که عربستان در چارچوب استراتژی غربی - عربی بازی می کند، تضعیف سوریه یا حذف نقش منطقه ای سوریه را می طلبد.
در سطح ژئوکالچری نیز می توان اذعان نمود که تقابل گفتمانی موجود باعث میشود تا کل موضوعات خاورمیانه از بحث نوع حکومت و تغییر نظامهای سیاسی در اثر ظهور جنبش های مردمی به سمت تنشهای مذهبی سیر کند. این روند مبتنی بر نوعی استراتژی برای حفظ بقای نظام سیاسی اقتدارگرا و سنتی سعودی و ارتقای جایگاه و نفوذ و نقشآفرینی منطقه ای عربستان محسوب می شود. نقشی که با حذف سیاست های رادیکالیستی سوریه و حمایت از جریان سلفی در منطقه معنا پیدا خواهد نمود. بر این مبنا پشتیبانی مالی، رسانه ای و تسلیحاتی به مخالفین سوری می تواند تعدیل فشارها و قیام های جهان عرب و مدیریت تحولات به سمت و سوی نوعی تغییرات با سازوکار قاعده مند را در پی داشته باشد که تبادل قدرت و انتقال قدرت و خروج نخبگان سابق از قدرت را قاعده مند کند. در پایان میتوان گفت که موفقیت عربستان در ساقط کردن نظام سوریه می تواند موفقیت مهمی برای احیای نقش منطقه ای عربستان و آینده سیاست های عربی سعودی ها باشد و بر ژئوپلیتیک خاورمیانه و شکل گیری ائتلاف ها و دسته بندی های جدید منطقه ای تأثیرات قابل توجهی بر جای بگذارد.(کرمی ،30 آبان1391)
گفتار ششم
6-2-4 عملکرد تشکیلاتی جنبش القاعده و نقش مهم آن در تحرکات اخیر خاورمیانه