فراشناخت به چیزی که در باره آن فکر میکنید علاقمند است. اما ذهن آگاهی به اینکه چگونه در مورد کاری که در حال انجام آن هستید فکر میکنید توجه دارد. شما میتوانید سرگرم کارتان باشید با ذهن آگاهی در حس معمولی بدون اینکه به سطح بالاتر بیایید. همانطورکه صحبت میکنید. میتوانید بدون هیچ فراشناختی به فرایند تفکرتان توجه کنید. من میتوانم طبقه جدیدی ایجاد کنم، نسبت به اطلاعات جدید با ذهن باز روبرو شوم و به بیشتر از یک دیدگاه آگاه باشم بدون اینکه یک قدم عقب برگردم و درباره اینکه چگونه من واقعا این کارها را انجام میدهم فکرکنم. در حقیقت متخصص ذهن آگاهی (کسی که به طور کامل در ذهن آگاهی استاد است) فراشناختی نخواهد بود. شخص ذهن آگاه نیازی به بازخورد تفکرش نخواهد داشد و در واقع این کار به طور واقعی با فعالیت ذهن آگاهی تداخل دارد (همان).
عموما مبتدیان کسانی هستند که نیاز دارند درباره آنچه که انجام می دهند فکرکنند. کارآموزان رانندگی نیاز دارند بیشتر توجه شان را به پیش پا افتادهترین جنبه های رانندگی متمرکز کنند. مثلا پدال گاز کجاست. راننده با تجربه توجه کمتری به رانندگی دارد ومیتواند به جای آن به یک گفتگوی فعال بپردازد. همین برای تفکر هم درست است متفکران مبتدی (یعنی کسی که فقط تلاش می کند خودش را از سطح مطلوب یا نامطلوب معمولی بالاتر ببرد) نیاز خواهد داشت مقدار زیادی از توجهشان را صرف تفکرشان کنند تا بفهمند چگونه فکر می کنند و چگونه خط فکری را در مسیر معین تغییر دهند. همانطور که آنها بر الگوهای متناوب تفکر مسلط میشوند نیاز به تأمل فراشناختی به عنوان یک مکانیزم فرمان کاهش مییابد (تیزدل، ۲۰۰۲).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ولز (۲۰۰۵) اعلام کرده است که چندین فرایندهای فراشناختی ، مانند نظارت فراشناختی لازم است تا فردبتواند به ذهن آگاهی برسد.نظر او با تعریف ذهن آگاهی به عنوان چگونگی درک افکار و تجربیات (تنظیم شناخت) مرتبط است. فراشناخت نیز از لحاظ نظری توسط محققان زیادی در زمینه های دیگربا ذهن آگاهی مربوط دانسته شده است. (بیشاب و همکاران، ۲۰۰۴ ؛تیزدل، ۱۹۹۹، ولز ، ۱۹۹۹ ، ۲۰۰۵).اگر چه بیشترآنها تحقیقات خود را در یک زمینه بالینی انجام داده اند از جمله ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی(MBCT) یا درمان فراشناختی[۲۵۸].
ذهن آگاهی و درمان فراشناختی دو برنامه متفاوت هستند، اما می توان آنها را به عنوان مفاهیم همپوشی دانست که دارای یک هدف می باشند. هر دوبرنامه برای ایجاد تغییر در افکار و تجارب مراجعان برای ارتباط با دیگران بکار برده می شوند. از طریق آموزش ذهن آگاهی می توان آگاهی فراشناختی بدست آورد. اگر چه آگاهی فراشناختی تاحدودی معانی متفاوت دارد.. این اصطلاح می تواند مترادف دانش فراشناختی استفاده می شود. اما معنی آن زمانی که آن را در زمینه های بالینی به کارمی برند متفاوت است. ولز (۲۰۰۵) آگاهی فراشناختی را آگاهی از افکارمی داند ، اما تیزدل آن را یک “حالت خاص” توصیف می کند. در این حالت افکار به عنوان حوادثی که از ذهن عبور می کنند درنظر گرفته می شود. به جای اینکه جنبه های ذاتی آنها مورد توجه قرار گیرد یا بازتاب واقعیت باشند. (تیزدل ، و همکاران، ۲۰۰۲،ص۲۸۵).
هنگامی که شما برای اولین بار اقدام به تمرین ذهن آگاهی می کنید نیاز دارید که توجه زیادی به اینکه چگونه تکالیف را انجام دهید صرف کنید. وبه طور خاص چگونه شما در مورد آن تفکرات فکر می کنید و مجبور خواهید شد در مورد اینکه چگونه این فکر کردن می تواند با دستورالعمل ذهن آگاهی تغییر کند فکر کنید. بنابراین فراشناخت فعالیت لازمی خواهد بود. اما همانطور که شما بر ذهن آگاهی مسلط می شوید ، ممکن است شما فقط سرگرم ذهن آگاهی باشید بدون نیاز به تفکر در باره آن . این خوب است به دلیل اینکه انرژی روانی که باید برای بازخورد تفکرتان می گذاشتید می توانید به جای آن به وظیفه اصلی اختصاص (تعمیق فعالیت ذهن آگاهی شما) داده شود. ازجهت دیگرفراشناخت می تواند بدون ذهن آگاهی باشد. من می توانم درباره افکارم فکر کنم بدون ایجاد طبقه جدید وغیره.. در حقیقت مبتدی فراشناخت احتمالا غیر ذهن آگاه[۲۵۹] می باشد. اما اگر شما بهتر تمرین کنید ممکن است ذهن آگاهانه کار کنید. ودر واقع فراشناخت شما بهتر می شود اگر به طور ذهن آگاهانه انجام دهید. بنابراین ذهن آگاهی وفراشناخت در این رابطه تفاوت دارند؛ ذهن آگاه تازه کار فراشناختی است و متخصص فراشناخت ذهن اگاه است (بیشاب و همکاران،۲۰۰۴).
۲-۱۲- مبانی نظری بهزیستی اجتماعی
یکی از ارکان سلامت همگانی جامعه بهزیستی اجتماعی[۲۶۰] است که در کنار ابعاد روانی و جسمی افراد به ارزیابی فعایتهای اجتماعی شهروندان جامعه می پردازد. بر این اساس بهزیستی اجتماعی یعنی: ۱- اعمال افراد همراه با تطبیق کامل که در این وضعیت افراد در شرایط هماهنگی و تعادل کامل با جامعه به سر می برند. ۲- این واژه بیشتر به دنبال سازگاری، موافقت و همراهی است. به این معنا که وجود بهزیستی اجتماعی در جامعه حالت توازن را برقرار می کند و شهروندان را برای حفظ نظم و امنیت اجتماعی پایدار ترغیب و تشویق می نماید. ۳- در این نوع توازن و جود یکسری از شبکه های اجتماعی فرد با آنان احساس راحتی می کند و می تواند از عهده مسئولیتهای اجتماعی خود در جامعه بر آید مورد نظر می باشد (هزارجریبی، ۱۳۹۱).
بلوک و برسلو[۲۶۱] برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ در پژوهشی به مفهوم بهزیستی اجتماعی پرداختند. آنها مفهوم بهزیستی اجتماعی را با “درجه عملکرد اعضاء جامعه” مترادف کرده و شاخص بهزیستی اجتماعی را ساختند. آنها تلاش کردند تا با طرح پرسش های گوناگون در ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی سلامت فردی، به میزان فعالیت و عملکرد فرد در جامعه برسند. این مفهوم را چند سال بعد ” دونالد[۲۶۲]” و همکارانش در سال ۱۹۷۸ مطرح کردند و استدلال آنها این بود که سلامت امری فراتر از گزارش علایم بیماری، میزان بیماریها و قابلیت های کارکردی افراد است. بر اساس برداشت آنان بهزیستی اجتماعی در حقیقت هم بخشی از ارکان وضع سلامت محسوب می شود و هم می تواند تابعی از آن باشد. سنجش محتوای بهزیستی اجتماعی از ابتدا از طریق تمرکز بر “فرد” و در رابطه با تعاملات فردی[۲۶۳] (مثلاً ملاقات با دوستان) و مشارکت اجتماعی[۲۶۴] (مانند عضویت در گروه ها) مورد سنجش قرار گرفت و در اندازه گیری آنان ارکان عینی (مثلاً تعداد دوستان) و ذهنی ( مانند کیفیت روابط دوستانه) هر دو تعریف منظور شده بود (کالاگان، ۲۰۰۸). بهزیستی اجتماعی از سالهای ۱۹۹۵ به بعد علاوه بر نگرش کلی و عامی که بر کیفیت سلامت در میان تمام افراد دارد، در کشورهای صنعتی گرایش خاصی در دو بعد سلامت روانی و بهزیستی اجتماعی آغاز کرده است» (جین، ۱۳۸۴). مفهوم بهزیستی اجتماعی و عاطفی در زمینه های گسترده تری مانند؛ اهمیت تعلق به زمین، فرهنگ، معنویت، اصل و نسب، خانواده و جامعه، و چگونگی تاثیر متقابل آنها بر افراد را شامل می شود (کلیلند، ۲۰۰۷).
بهزیستی اجتماعی نوعی بهداشت روانی، فردی و اجتماعی است که در صورت تحقق آن در جامعه شهروندان دارای انگیزه و روحیه شاد میباشند و در نهایت جامعه شاداب و سلامت خواهد بود. در واقع زندگی سالم محصول تعامل اجتماعی بین انتخابهای فردی از یک سو و محیط اجتماعی و اقتصادی احاطه کننده افراد از سوی دیگر است. بهزیستی اجتماعی در زندگی در واقع همان ارزیابیها و نگرشهای مثبت و منفی افراد از دیگرانی میباشد که در طی زندگی روزمره خود با آنان در تعامل اجتماعی هستند. بهزیستی اجتماعی بخشی از سلامت فرد است که در عرصه اجتماع به ظهور می رسد. زمانی شخص را واجد بهزیستی اجتماعی میشمریم که بتواند فعالیتها و نقشهای اجتماعی خود را در حد متعارف بروز و ظهور دهد و با جامعه و هنجارهای اجتماعی احساس پیوند و اتصال کند. (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام، ۱۳۸۸).
تحقیقات در زمینه تعریف بهزیستی توسط کییز (۲۰۰۲،۲۰۰۵) پیگیری شده است. او معتقد است که که دیدگاه سلامت روان به عنوان یک مجموعه زمانی که یک فرد در سطح بالا عملکرد مثبت در زندگی دارد ایجاد می شود (کییز، ۲۰۰۹).
تعریف سنتی بهزیستی اجتماعی به جنبه های بیرونی چرخه اجتماعی شامل موقعیت اقتصادی اجتماعی، چرخه زندگی و به طور گسترده به تاثیر محل زندگی یا حتی کشور محل اقامت اشاره دارد. مثلا انگلند[۲۶۵] (۱۹۹۸) در مقالهای درباره اندازه گیری بهزیستی اجتماعی به وضعیت اقتصادی توجه می کند و به عنوان شاخص بهزیستی اجتماعی اشاره می کند. هرچند استفاده از چنین محورهایی برای بهزیستی اجتماعی خطر نادیده گرفتن جنبه های شخصی و روانشناختی را در بر دارد. لذا برای اندازه گیری بهزیستی اجتماعی مهم است که جنبه های حمایت اجتماعی[۲۶۶]، شبکه اجتماعی[۲۶۷] و دوستان را درنظر بگیریم.
«بهزیستی اجتماعی» به عنوان ارزیابی فرد از کیفیت روابط خود با خانواده، دیگران و گروه های اجتماعی تعریف شده است. به واقع مقیاس بهزیستی اجتماعی بخشی از سلامت فرد را میسنجد که نشانگر رضایت و خشنودی یا عدم رضایت فرد از زندگی و محیط اجتماعی است و در واقع شامل پاسخهای درونی فرد (احساس، تفکر و رفتار) نسبت به محیط پیرامونی خود است (لارسون[۲۶۸]، ۱۹۹۳).
لارسون (۱۹۹۳) طرحی را برای بهزیستی اجتماعی مطرح کرده که شامل دو مولفه است:
سازگاری اجتماعی[۲۶۹]: شامل رضایت از رابطه غلبه بر نقشهای اجتماعی (مانند مشارکت اجتماعی و رفتار اجتماعی) و سازگاری با محیط خود.
حمایت اجتماعی[۲۷۰]: شامل تعداد تماسها در شبکه اجتماعی شخص و رضایت از این تماسها.
این تعریف به نظرمفید است زیرا هم جنبه ذهنی[۲۷۱] (رضایت از رابطه) و هم جنبه عینی[۲۷۲] (تعداد تماسها) بهزیستی اجتماعی را در بر میگیرد. اخیرا نیز اوستون و جکوب[۲۷۳] (۲۰۰۵) بهزیستی اجتماعی را شامل مهارتهای اجتماعی، عملکرد اجتماعی و توانایی شناخت هر شخص از خود به عنوان عضوی از جامعه بزرگتر دانستهاند و به شرایط اقتصادی و اجتماعی، رفاه و تمامیت شخص در شبکه اجتماعی توجه کردهاند. مک نالتی و فرانک (۲۰۱۱) استدلال میکنندکه، بهزیستی صرفا با ویژگیهای روانشناختی مردم مشخص نمی شود بلکه توسط ارتباط میان خصوصیات و ویژگیهای مردم با محیط اجتماعی آنها تعیین می شود.
به منظور تعریف جدید از بهزیستی باید به نوسانات و تعادل بین چالشهایی که فرد در سطح جسمانی، روانشناختی واجتماعی با آن روبروست و هم به منابع جسمانی، روانشناختی و اجتماعی که دراختیار دارد (نمودار شماره ۲-۲) اشاره شود (دودگه[۲۷۴] و همکاران،۲۰۱۲).
چالشها
روانشناختی
اجتماعی
جسمانی
منابع
روانشناختی
اجتماعی
جسمانی
نمودار شماره ۲-۲: تعادل بهزیستی شخصی، دودگه وهمکاران (۲۰۱۲)
۲-۱۳- نظریه بهزیستی اجتماعی کییز
کییز[۲۷۵] بهزیستی اجتماعی را در سال ۱۹۹۸ با ارائه مقیاسی به صورت جامع تر و با شمول ابعاد اجتماعی و محیطی زندگی فرد مفهوم سازی نمود. کییز در آن مقیاس و تحقیقاتی که پس از آن صورت داد، فرض را بر این می گذارد که افراد کیفیت زندگی و عملکرد شخصیشان را با معیارهای اجتماعی شان ارزشیابی نمایند به این ترتیب بهزیستی اجتماعی دربرگیرنده اجزاء و مؤلفه هایی است که روی هم رفته روشن میسازد که آیا فرد از کیفیت زندگی مناسبی برخوردار هست یا خیر؟ و به چه میزانی؟
کییز بعد سلامت روانی و اجتماعی را نشانه کارکرد مثبت میخواند و میگوید اگر فرد شرایط دو بعد سلامت احساسی (احساس خوب و رضایت از زندگی) وبعد کارکرد مثبت را داشته باشد، از سلامت روانی برخوردار است (کییز، ۲۰۰۹). وی این وضعیت را بالندگی مینامد. افراد بالنده احساس خوبی به زندگی دارند و در رابطه با دیگران و در جامعه، فعال و سازندهاند. کییز نبود سلامت روانی را پژمردگی میخواند. افراد پژمرده، احساس خوبی به زندگی ندارند و کارکرد روانی و اجتماعی شان مشکل دارد. این افراد دچار یاس و نومیدی بوده و زندگی خود را پوچ و خالی میبینند. این وضعیت با افسردگی تفاوت دارد. کییز و شاپیرو[۲۷۶](۲۰۰۴) در یک تحلیل عامل گسترده نشان داد که بهداشت روانی دارای ابعاد هیجانی، روانی و اجتماعی است و با توجه به مفهوم پردازیهای نظری از بهزیستی اجتماعی یک مدل پنج بعدی قابل سنجش ارائه داد. طبق این ابعاد فرد سالم از نظر اجتماعی زمانی عملکرد خوبی دارد که اجتماعی را بصورت یک مجموعه معنادار، قابل فهم و دارای بالقوههایی برای رشد و شکوفایی بداند. احساس کند که متعلق به گروه های اجتماعی[۲۷۷] متعلق به خود است و خود را در اجتماع و پیشرفت آن شریک بداند. محتوای مقیاس بهزیستی اجتماعی وی طیف مثبتی از ارزیابی فرد از تجاربش در جامعه است. این مقیاس جدید با مقیاسهای بهزیستی اجتماعی در سطح بین فردی (مثل پرخاشگری[۲۷۸]) و سطح اجتماعی[۲۷۹] (مثل فقر[۲۸۰] و جایگاه اجتماعی[۲۸۱]) تفاوت دارد (کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴؛ به نقل ازسام آرام،۱۳۸۸). بر اساس این دیدگاه کییز بهزیستی اجتماعی را به عنوان « ارزیابی شناخت فرد از چگونگی عملکردش در اجتماع و کیفیت روابطش با دیگران، نزدیکان و گروه های اجتماعی میداند که او عضو آنهاست.
کیفیت روابط با دیگران که شامل (دوستان، نزدیکان، آشنایان، همکاران و گروه های اجتماعی که فرد در آنها عضویت دارد) مورد مطالعه قرار میدهد. وی بهزیستی اجتماعی را شامل عناصری متعدد دانسته که در کنار یکدیگر بیانگر این است که چگونه و در چه درجه ای از رفاه در زندگی اجتماعی خود، خوب عمل می کنند. (مثلاً به عنوان همسایه، همکار و همشهری) در واقع زندگی و عملکرد شخصی فرد را نمی توان بدون توجه به معیارهای اجتماعی[۲۸۲] ارزیابی کرد. عملکرد خوب زندگی چیزی بیش از سلامت روانی است و تکالیف و چالشهای اجتماعی را نیز در بر میگیرد. فرد سالم از نظر اجتماعی، زمانی عملکرد خوب دارد که اجتماع را به صورت یک مجموعه معنادار و قابل فهم و بالقوه برای رشد و شکوفایی بداند و احساس کند که متعلق به گروه های اجتماعی خود است و خود را در اجتماع و پیشرفت آن سهیم بداند (کییز، ۱۹۹۸).
معیارهای بهزیستی اجتماعی در مطالعات کییز که منعکس کننده ارزیابی شخص از تجربه های اجتماعی است، بیانگر تجزیه و تحلیل سطوح میان فردی (پرخاشگری[۲۸۳]، حمایت) و سطوح اجتماعی ( قدرت، سرمایه اجتماعی) میباشد. بر این اساس جدول ذیل سطح تحلیل در سلامت جامعه را بیان می کند.
پیوستار | سطوح تحلیل | ||
فردی | میان فردی | اجتماعی | |
منفی | بیگانگی و ناهنجاری اجتماعی | پرخاشگری و ناآشنایی با قوانین مدنی | فقر ، خودکشی و جرم |