رهبری
*
ویژگیهای کارآفرینانه ای که اهمیت بیشتری از نظر صاحبنظران دارند.
از میان ویژگیهایی که برای کارآفرینان شمرده شد، برخی از اهمیت بیشتری در تحقیقات صاحبنظران برخوردار بوده اند که در ذیل به اجمال به تشریح آنها میپردازیم:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱- نیاز به توفیق[۱۲۱]
انگیزه موفقیت به عنوان تمایل فرد به کسب هدف بر اساس مجموعه ای از استانداردها است. توفیق طلبی، بیانگر گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با عالی ترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکرد همراه است(ماسن، ۱۳۷۰: ۷۸-۷۲). تئوری توفیق طلبی «دیوید مک کلند»[۱۲۲] یکی از تئورهای کاربردی در کارآفرینی می باشد. بر اساس تعریف قدیمی، نیاز به موفقیت انگیزه ای است که افراد را مجبور می کند برای موفقیت و تکامل خود تلاش کنند(ساجی و الیزر[۱۲۳]، ۱۹۹۹، به نقل از امیری، ۱۳۹۰). افرادی که میل به موفقیت در آن ها زیاد است افرادی هستند که خودشان به دنبال حل مشکلات هستند، اهداف خویش را مشخص می کنند و برای رسیدن به آن حداکثر لاش خود را می کنند و عملکرد بهتری را با به چالش طلبیدن وظایف خود ایجاد می کنند و از لحاظ اینکه به دنبال بهتر انجام دادن و بهبود فعالیت های خود می باشند افرادی نوآور به حساب می آیند( لیتونن، ۲۰۰۰). «موری» میل به توفیق طلبی را به عنوان یک نیاز پایه ای برای تحت تأثیر قرار دادن رفتار کارآفرین تشخیص داد. «مک کله لند»، برای اولین بار این ساختار را در ادبیات کارآفرینی به کار برد و فرض کرد میل به موفقیت زمینه را مساعد می سازد که فرد جوانی یک موقعیت کارآفرینانه را جستجو کند که بتواند به موفقیت و رضایت بیشتری نسبت به دیگر موقعیت ها دست یابد(استوارت و همکاران[۱۲۴]، ۲۰۰۳).
تیمونز[۱۲۵](۱۹۷۱) در مورد نیاز به توفیق بیان می کند: « آموزش نیاز به توفیق بدون نیاز به آموزش به مهارت های بازرگانی مفید نخواهد بود» در این رابطه تیمونز در سال ۱۹۷۵ با صاحبان مشاغل کوچک در دو شهر مصاحبه ای ترتیب داد این افراد چهار سال قبل آموزش دیده بودند تا سطح انگیزش توفیق طلبی خود را بالا ببرند وی همچنین با صاحبان مشاغلی که دوره آموزش مزبور را ندیده بودند نیز مصاحبه کرد. ۳۱ نفری که در واشنگتن آموزش دیده بودند در مجموع ۱۱ کسب و کار سودآور ایجاد کرده بودند در حالی که به همین تعداد افرادی که در شهر دیگر آموزش ندیده بودند تنها یک کسب و کار جدید زیان ده ایجاد کرده بودند(تیمونز، ۱۹۷۱ به نقل از نیکو، ۱۳۸۸: ۴۵).
هر چند به طور عمومی از این اصطلاح زیاد استفاده می شود ولی اغلب این مفهوم برای همگان به طور یکسان قابل فهم نیست. مهم ترین تعریفی که از نیاز توفیق طلبی شده است عبارت است از انگیزه ای که شخص را به فعالیت و انجام دادن کامل یک کار وادار می کند و او بدین وسیله می خواهد در دیگران اثر بگذارد(شعاری نژاد، ۱۳۶۴: ۱۲۰-۱۱۹). همان طور که در تعاریف انگیزش پیشرفت مشاهده می شود، تعریف عملیاتی قابل توافق برای این مفهوم دشوار است و دلیل آن هم نیز ناشی از ماهیت انگیزش پیشرفت است. نخستین خصیصه انگیزه پیشرفت این است که معمولاً استاندارد جالبی برای این موقعیت به کار می رود و آن ارزیابی عمل بر حسب کیفیت است. خصیصه دیگر موقعیت پیشرفت این است که نتیجه اغلب مبهم است و آنچه که بیشتر بیان می شود این است که با حد مشخصی از تلاش در گذشته چه چیزی انجام می شد یا به صورت عادت انجام می شود. سرانجام انگیزه پیشرفت اشاره می کند که یک شخص به واسطه تلاش خودش چه می تواند انجام دهد. به طور کلی وقتی انگیزش پیشرفت به کار می رود تمرکز بر این است که چطور شخص به چنین موقعیتی پاسخ می دهد. در مجموع برای انگیزش پیشرفت عناصری را در نظر گرفته اند که در ارزیابی ها به همین عناصر امتیاز داده می شود(امیری، ۱۳۹۰).
مک کله لند معتقد است که در انسان سه نیاز وجود دارد: ۱) نیاز به توفیق یا توفیق طلبی. ۲) نیاز به قدرت. ۳) نیاز عاطفی یا احساس تعلق.
وی برای آزمون تجربی فرضیه های خود، ۵۲ بازرگان را در سال ۱۹۶۴ در حیدرآباد هندوستان انتخاب کرد و به این نتیجه رسید که نیاز به توفیق در افرادی که فعالیت های اقتصادی خود را آغاز می کنند، بالاتر است. به طور خلاصه وی استدلال می کند که افرادی که نیاز به توفیق زیادی دارند دارای ویژگی های زیر هستند:
۱- برای تصمیم گیری مسئولیت شخصی را ترجیح می دهند. زیرا به توانایی خود برای تحت کنترل درآوردن نتایج تلاش هایشان اعتقاد دارند.
۲- مخاطره پذیری آن ها متوسط است.
۳- به دریافت بازخورد از نتایج تصمیمات خود علاقه مند هستند(وکیل، ۱۳۸۹: ۴۲).
در تتوری مککللند توجه عمده بر روی نیاز موفقیت است. نیاز موفقیت تمرکزش بر برتریجویی، رقابت، اهداف چالشی، پافشاری برای انجام کار و فائق آمدن بر مشکلات است. شخصی که نیاز موفقیت در او بالاست، شخصی است که در جستجوی عملکرد بالاتر است، از مشکلات و اهداف چالشی لذت میبرد و دارای پشتکار و روحیه رقابتی در فعالیتهای کاری است( مقیمی، ۱۳۸۰: ۳۳۹). برای اینکه کارآفرین موفق باشد، باید موفق بودن به عنوان یک انگیزه در مسائل ماورای پولی درک شود. یک کارآفرین حتی بدون موفقیت در دستیابی به سطوح بالای سود مالی میتواند موفق به حساب آید [چرا که] تعریف وی از موفقیت چیزی غیر از معیارهای پولی است که به آنها اشاره گردید ( فتحی، ۱۳۷۹: ۳۴).
۲- مرکز کنترل داخلی[۱۲۶]
به عقیده «هورنادی و آبود»[۱۲۷]، «کارآفرینان موفق به خود ایمان دارند و موقعیت یا شکست را به سرنوشت، اقبال و نیروهای مشابه، نسبت نمیدهند. به عقیده آنها شکستها و پیشرفتها تحت کنترل و نفوذ آنها بوده و خود را در نتایج عملکردهایشان مؤثر میدانند.» (احمد پور، ۱۳۸۷ : ۸۲) این گونه افراد بنابر همین رویکرد و دیدگاه، در پی هر پیروزی یا شکست، به دنبال عوامل موفقیت یا عدم موفقیت هستند و دائماً خود را بهبود میبخشند.
اعتقاد به اینکه شانس یا سرنوشت، زندگی شخص را کنترل نمی کند، از خصوصیات ویژه کارآفرینان است. عقیده فرد نسبت به این که وی تحت کنترل وقایع خارجی یا داخلی باشد را، کانون کنترل می نامند. بیشتر کارآفرینان را دارای کانون کنترل درونی توصیف کرده اند. افراد دارای کانون کنترل درونی معتقدند، وقایع خارجی در کنترل آنها هستند و سرنوشت آنها در دست خودشان است. به عبارت دیگر کارآفرینان موفق به خود ایمان دارند و موفقیت یا شکست را به سرنوشت، اقبال، و یا نیروهای مشابه نسبت نمیدهند (احمد پور داریانی، ۱۳۷۸؛ به نقل از صباغیان، احمدپور داریانی، و عزیزی، ۱۳۸۴: ۱۶۸).
۳- ریسکپذیری[۱۲۸]
ریسک پذیری به حالتی گفته می شود که فرد برای انجام کاری یا پذیرش مسئولیتی که احتمال شکست در آن وجود دارد اعلام آمادگی می کند. خطرکردن ممکن است به اگاهی فرد از موضوع بستگی نداشته باشد و حتی فرد از نتایج و پیامدهای احتمالی آن نیز بی اطلاع باشد(برنز[۱۲۹]، ۲۰۰۱: ۳ به نقل از نیکو، ۱۳۸۸: ۴۶).
ریسک پذیری اشاره به تمایل فرد به نشان دادن ریسک یا جلوگیری از خطرکردن دارد وقتی در معرض موقعیت خطرناکی قرار می گیرد. کارآفرینی از لحاظ تاریخی با ریسک پذیری در ارتباط بوده است. برای مثال کانتیلون[۱۳۰](۱۷۵۵) در آثار خود بیان می کند که مهم ترین عاملی که کارآفرین را از یک کارمند معمولی جدا می کند این است که تمایل به ریسک پذیری در افراد کارآفرین زیادتر است(توماس و مولر[۱۳۱]، ۲۰۰۰)، خصوصاً یکی از ویژگی های اساسی که کارآفرینان را از مدیران حرفه ای کسب و کارها از هم جدا می کند این است که شخص کارآفرین خطر سود و زیان را می پذیرد. همچنین در شرایط و محیط نامطمئن بودن کارآفرین را در شرایط پرخطر قرار می دهد برای مثال ریسک های مربوط به: سلامت مالی، فرصت های شغلی، ارتباطات خانوادگی، حالات هیجانی، سلامت فکری و روانی(لیتونن، ۲۰۰۰). بنابراین تفکر غالب بیان کننده این است که کارآفرینان نباید مخالف ریسک پذیری باشند. به گفته کرومی[۱۳۲](۲۰۰۰) در ادبیات کارآفرینی کارآفرینان این طور توصیف می شوند که تمایل به ریسک پذیری در آن ها از دیگر گروها بیشتر است(گورل[۱۳۳]، ۲۰۰۶: ۴).
خطرکردن به شخصیت فرد و به نتایج کارهایی که فرد در گذشته یا حال بدست آورده است، بستگی دارد. کارآفرینان اعتدال در خطرپذیری را ترجیح می دهند یعنی موقعیتی را که در آن نه موفقیت حتمی وجود دارد و نه شکست حتمی. در واقع هنگامی که از ریسک بحث می شود، باید به تفاوت های بین ریسک مطلق و ریسک متناسب و معتدل توجه کرد. در ریسک مطلق، بر خلاف ریسک معتدل، فرد خطرپذیر هیچ احتمالی برای موفقیت ندارد اما ریسک معتدل شامل فعالیت هایی هستند که مهارت و کوشش شخص در آن نقش اصلی را ایفا می کند. ممکن است در آن فعالیت ها شانس و اقبال هم نقش داشته باشند اما تأثیر شانس به واسطه مهارت و تلاش فرد به حداقل می رسد و نتیجه کار جزء مسئولیت های شخص محسوب می شود. به عبارت دیگر کارآفرینان از خطر استقبال می کنند، در صورتی که آن خطر حساب شده باشد. خطرپذیری ویژگی ذاتی صرف نیست بلکه محیط در پرورش آن نقش اساسی دارد. خطرپذیری از یک طرف به ویژگی های شخصیتی افراد از قبیل کانون کنترل درونی، عزت نفس، ابراز وجود و … و از طرف دیگر به امکاناتی که محیط در اختیار افراد می گذارد از قبیل تشویق و ترغیب والدین(شیوه فرزندپروری)، مربیان و مسؤلان و حمایت دولت و … بستگی دارد (وکیل، ۱۳۸۹: ۳۷). یکی از امکاناتی که محیط می تواند در افزایش ریسک پذیری به خصوص در محیط های کاری مؤثر باشد آموزش کارکنان است که سالانه بخشی از فرصت های کاری صاحبان صنایع مختلف(دولتی و خصوصی)، همایش ها و سمینارهای مختلفی را در این زمینه به خود اختصاص داده است که این امر دلیلی بر اهمیت نقش و جایگاه ریسک پذیری در افزایش بازده کاری کارکنان است.
«ورتربرگر»[۱۳۴](۱۹۹۸) در کتاب خود تحت عنوان «خطرپذیری و تصمیم گیری»، ریسک پذیری را از دیدگاه شناختی- اجتماعی مورد بحث و بررسی قرار داده است. وی در این زمینه عوامل زمینه ای شناختی، انگیزشی و شخصیتی که بر تصمیم گیری فرد تأثیر می گذارد را مورد بررسی قرار داده است. برای مثال نقش هنجارها و ارزش های فرهنگی- اجتماعی در تشویق یا عدم تشویق فرد در خطرپذیری مؤثر شناخته شده اند. موس[۱۳۵](۱۹۹۸) در فصلی از کتاب «جوانان و جامعه» تحت عنوان «افزایش ریسک پذیری در جوانان»، ریسک پذیری را یک متغیر شخصیتی معرفی می کند و سن را به عنوان یک عامل مؤثر در ریسک پذیری معرفی می کند. هورسویل[۱۳۶](۱۹۹۹) در مطالعه خود تحت عنوان «اثر کنترل ادراک شده روی خطرپذیری» بیان می کند که کنترل ادراک شده افراد از خطر در خطرپذیری آن ها مؤثر است. یعنی وقتی افراد، کنترل کارهای مخاطره آمیز را بر عهده داشته باشند، بیشتر اقدام به خطرپذیری می کنند(کردنائیج و همکاران، ۱۳۸۶: ۹۵).
اغلب مردم بر این باورند که کارآفرینان افرادی ماجراجو و دارای ریسکپذیری فوقالعادهای هستند. آنان گمان میکنند که کارآفرینها بمانند قماربازان در پی «همه» یا «هیچ» هستند، در حالی که نتایج تحقیقات بر روی کارآفرینان نشان داده شده است که «آنها از خطر استقبال میکنند در صورتی که خطر محاسبه شده باشد» (هیأت نویسندگان، ۱۳۸۰: ۱۸، به نقل از سلیمانی آقچای). «لانگنکر، موروپتی»[۱۳۷]، معتقدند: کارآفرینان لزوماً در پی فعالیتی نیستند که مخاطره آن زیاد باشد، بلکه مایلند مقدار متوسطی از مخاطره را که برای شروع فعالیت اقتصادی، »معمولی تلقی میشود، بپذیرند و در این حد حاضر میشوند تا پول، امنیت، شهرت و موقعیت خود را به مخاطره اندازند. (احمد پور، ۱۳۸۷: ۸۴).
کارآفرینان به طور کلی چهارنوع ریسک را میپذیرند[۱۳۸] : (احمد پور، ۱۳۸۷ ص ۸۴).
۱- ریسک مالی: اغلب کارآفرینان سرمایه خود را از محل پساندازها و اموال شخصی تأمین میکنند و در صورت شکست آن را از دست میدهند. کارآفرینان خطر چنین ورشکستگی را میپذیرد و بسیاری از مردم از آنجا که نمیخواهند و نمیتوانند پسانداز، خانه، اموال و حقوق خود را در خطر بیاندازند، لذا در تأسیس یک کسب و کار و پذیرش مخاطرات آن موفق نیستند.
۲-ریسک شغلی: این پرسش همیشگی مطرح است که اگر کارآفرین در فعالیت اقتصادی خویش شکست بخورد، آیا خواهد توانست شغلی برای خود دست و پا کند و یا به شغل پیشیتن بازگردد. چنین پدیدهای بیشتر تگرانی بزرگ مدیرانی است که میخواهند یک شغل سازمانی مطمئن با حقوق بالا و مزایای عالی داشته باشند.
۳- ریسک خانوادگی و اجتماعی: آغاز کسب و کار کارآفرینانه، زمان و انرژی وافری میطلبد. در نتیجه تعهدات، کارآفرین ممکن است بواسطه تلاش عاشقانه خود، لطمات خانوادگی و اجتماعی نظیر کمبودها و مشکلات ناشی از عدم حضور خود و تأثیرات آن بر روی نزدیکان و عزیزانش را متحمل شود.
۴-ریسک روانی: بزرگترین ریسکی که شاید یک کارآفرین متحمل میشود، ریسک سلامت و روان کارآفرین است. ریسک پول، خانه، همسر، فرزند و دوستان را به نوعی میتوان تعدیل نمود ولی تنشهای روحی و استرسها و اضطرابها و سایر عوامل روانی که در نتیجه شروع و تداوم فعالیت کارآفرینانه بر کارآفرین عارض میشود، دارای تأثیرات جبرانناپذیری است.
کارآفرینان اشخاصی میانهرو هستند که حسابشده ریسک میکنند. آنان لزوماً در پی فعالیتی نیستند که مخاطرهی آن زیاد باشد، بلکه مایلاند مقدار متوسط از مخاطره را که برای شروع یک کسبوکار معمولی تلقی میشود، بپذیرند. هرگز چنین نیست که آنها ریسکهای غیرمنطقی و خطرناک کنند. بلکه در اقدام به مخاطره بسیار حسابشده و با دقت عمل میکنند و تمام تلاش خود را به کار میبندند تا احتمالات را به نفع خود تغییر دهند. مخاطرههایی که، کارآفرینان در تأسیس و راه اندازی کسب وکارهای خود میپذیرند، متفاوت است (احمدپور،۱۳۸۷).
۴- استقلال[۱۳۹]
هیسریچ اعتقاد دارد که عموماً کارآفرینان کسانی هستند که میخواهند کار را به شیوه خودشان انجام دهند و کارکردن برای دیگران برایشان سخت است. مک گران و فلانیگان[۱۴۰]، نیاز به استقلال را «کنترل داشتن بر سرنوشت خود، کاری را برای خود انجام دادن و آقای خود بودن» (احمد پور، ۱۳۸۷ : ۸۷) تعریف نموده اند. در واقع داشتن روحیه استقلال، عاملی تحریک کننده است که کارآفرین از همان ابتدا، با اتکاء به روشها، منابع، تواناییها، استعداد و مهارتهای خود اقدام به تأسیس یک کسب و کار بنماید و شروع، فرایند و اتمام پروژههای خود را، خودش تعیین کند، او در این صورت است که مسئولیت تمامی فعالیتهای خود را بر عهده میگیرد و از آن احساس رضایت میکند.
نیاز به استقلال از ویژگیهایی است که به عنوان نیرویی بسیار بر انگیزنده مورد تاکید قرار گرفته است. در واقع، نیاز به استقلال را می توان به صورت عباراتی نظیر «کنترل داشتن بر سرنوشت خویش»، «کاری را برای خود انجام دادن»، و « رییس خود بودن» تعریف کرد. نیاز به استقلال عاملی است که سبب می شود، کارآفرینان به اهداف و رویاهای خود دست یابند. احساس خشم آنها از نظام خشک دیوان سالاری، همراه با تعهد خالصانه در قبال ایجاد تغییر، به شخصیت استقلال طلب آنها که میخواهند همه چیز را به شیوه خود انجام دهند، اصافه میشود. البته داشتن استقلال زندگی راحتی را تضمین نمیکند. بیشتر کارآفرینان ساعات زیادی را در روز کار می کنند، اما رضایت از آنجا حاصل میشود که به رغم محدودیتهای اقتصادی و محیطی، خود تصمیم می گیرند، کارها را به شیوه خود انجام می دهند، طبق برنامه خود عمل مینمایند و سودی را که خود به وجود آورده اند، برداشت می کنند (احمدپور داریانی، ۱۳۷۹: ۸۷؛ به نقل از صباغیان، احمدپور داریانی، و عزیزی، ۱۳۸۴: ۱۶۸).