برخی حقوقدانان در مورد عده طلاق نیز احترام به زندگی زناشویی را به عنوان دلیل ذکر کردهاند (صفایی، امامی، ۱۳۸۷، ۱۰۶). چنان چه احترام به زندگی زناشویی از دلایل وجوب عده بر زن باشد، این سوال مطرح میشود که چرا مدت عده طلاق اعم از نکاح دائم (سه طهر)، نکاح منقطع
(دو طهر) و عده وفات (چهار ماه و ده روز) متفاوت اعلام شده است. آیا حفظ حرمت زندگی زناشویی در طلاق از اهمیت کمتری نسبت به فوت شوهر برخوردار میباشد؟ برخی در بیان تفاوت مدت عده در مورد نکاح دائم و منقطع اظهار میکنند: در نکاح دائـم به علت پایداری آن مدت عده طولانیتر و در نکاح منقطع به علت موقت بودن زندگی زناشویی از احترام کمتری برخوردار است (همان). ولی در مورد تفاوت مدت عده بین طلاق و فوت شوهر دلیلی ارائه نشده است. شاید بتوان ادعا نمود زندگی زناشویی که به درخواست مرد یا زن با طلاق گسیخته شده، از حرمت کمتری برخوردار است، لیکن در فوت، زندگی زناشویی تداوم داشته و تحقق مرگ از خواست زن خارج بوده،
لذا فرض بر این است که زن ادامه آن زندگی را طالب و خواهان بوده و برای از دست دادن آن حرمت بیشتری قائل میباشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
.در نتیجه می فهمیم که مقررات عده در ایران از منابع قرآنی و روایی نشات گرفته و با استناد به نصوص قرآنی اصل تشریع عده مسلم میباشد. برخی آیات قرآنی مدت عده زن را در موارد مختلف مانند طلاق یا فوت شوهر و بر مبنای حامل بودن یا نبودن زن تصریح نموده است. یکی از حکمتهای تشریع عده، بنا بر نص قرآن و برخی روایات برائت رحم از حمل بوده، اگرچه در مواردی علیرغم اطمینان زن از برائت رحم، بر خلاف قاعده عمل شده و عده بر زن واجب گردیده است. به عنوان مثال زن مطلقهای که با وی از دبر آمیزش شده نیز، علیرغم اطمینان از پاکی رحم، ملزم به حفظ عده طلاق میباشد. به علاوه زن یائسه، غیر مـدخوله و زوجه صغیره مکلف به نگه داری عده وفات شوهر میباشد. همچنین زن بارداری که پس از وفات شـوهر قبل از سـپری شدن چهار ماه و ده روز وضع حمل میکند، واجب است به میزان مدت باقی مانده از ازدواج مجدد امتناع نماید) مطالعات راهبردی زنان ،۱۳۸۵، شماره ۳۱ ،مقاله ، مقررات عده درقانون ایران)
۴-۲-۱۰قاعده: عدم جواز نکاح
متن عربی آیه : وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَهٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَـئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّهِ وَالْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ البقره آیه : ۲۲۱
شان نزول آیه
شخصى به نام “مرثد” که مرد شجاعى بود، از طرف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مامور شد که از مدینه به مکه برود و جمعى از مسلمانان را که آنجا بودند با خود بیاورد. وى به قصد انجام فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد مکه شد. در آنجا با زن زیبایى به نام “عناق” که در زمان جاهلیت او را مىشناخت برخورد نمود، آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت کرد اما مرثد که دیگر مسلمان شده بود تسلیم خواسته او نشد. آن زن تقاضاى ازدواج نمود. “مرثد” گفت: این امر موکول به اجازه پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، او پس از انجام ماموریت خود به مدینه بازگشت و جریان را به اطلاع پیغمبر (صلی الله علیه و آله) رساند. این آیه نازل شد و بیان داشت که زنان مشرک و بتپرست شایسته همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نیستند
ترجمه آیه
با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان آورند و یک کنیز با ایمان بهتر است از خانمى مشرک هر چند آن خانم مورد شگفت و خوشایندتان باشد و با مردان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان آورند که یک برده مؤمن از آقایى مشرک بهتر است هر چند که مورد شگفت و خوشایند شما باشد آرى مشرکین شما را به سوى آتش دعوت مىکنند و خدا به سوى جنت و مغفرتى به اذن خود مىخواند و آیات خود را براى مردم بیان مىکند تا شاید متذکر شوند
” وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ …”
راغب در مفردات مىگوید کلمه نکاح در اصل لغت به معناى عقد نکاح بوده، بعدابعنوان استعاره در عمل زناشویى استعمال شده، پس از این بیان که قدرى هم طولانى شد، این معنا روشن گردید که ظاهر آیه شریفه که مىفرماید:” وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ” تنها مىخواهد ازدواج با زن و مرد بتپرست را تحریم کند، نه ازدواج با اهل کتاب را.
[عدم تعارض و عدم وقوع نسخ بین آیات سوره بقره و آیات سوره مائده و ممتحنه]
[ملاک شایستگى در طرف ازدواج ایمان است نه مزایاى اعتبارى دیگر]
” وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ” ظاهرا مراد از امه مؤمنه کنیز باشد، که در مقابل حره (زن آزاد) است، و مردم در روزگارى که بردهدارى معمول بود کنیزان را خوار مىشمردند، و از اینکه با آنها ازدواج کنند عارشان مىآمد، و اگر کسى این کار را مىکرد سرزنشش مىکردند، پس اینکه در آیه کنیز را مقید به مؤمنه کرد، ولى مشرکه را مقید به حریت نکرد، با اینکه گفتیم مردم کنیز را خوار مىشمردند، و از ازدواج با آنان احتراز داشتند، خود دلیل بر این است که مىخواهد بفرماید: زن با ایمان هر چند که کنیز باشد بهتر است از زن مشرک، و لو آزاد باشد، و داراى حسب و نسب و مال و سایر مزایایى باشد که عادتا خوشایند انسان است.
این جمله اشاره است به حکمت تحریم آن دو قسم ازدواج، مىفرماید، مشرکین از آنجا که اعتقاد به باطل دارند راه ضلالت را طى مىکنند، قهرا ملکات رذیله که باعث جلوه یافتن کفر و فسوق در نظر آدمى است، و انسان را از دیدن طریق حق و حقیقت کور مىکند، در دلهاشان رسوخ مىیابد، بطورى که گفتار و کردارشان دعوت به شرک مىشود، و به سوى هلاکت راهنمایى مىکند، و بالآخره آدمى را به آتش مىکشاند.
پس مشرکین چه زن و چه مردشان به سوى آتش دعوت مىکنند، ولى مؤمنین بر خلاف آن با سلوک راه ایمان و اتصافشان به لباس تقوا انسان را به زبان و عمل به سوى جنت و مغفرت مىخوانند، و به اذن خدا هم مىخوانند، چون خدا اجازهشان داده که مردم را به سوى ایمان دعوت کنند، و به رستگارى و صلاح که سرانجامش جنت و مغفرت است راه بنمایانند.
مؤلف: این معنا را سیوطى هم در الدر المنثور از ابن عباس روایت کرده و نیز در الدر المنثور است که واحدى در ذیل این آیه از طریق سدى از ابى مالک از ابن عباس روایت کرده که گفته: آیه” وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ” در باره عبد اللَّه بن رواحه نازل شد، که کنیزى سیاه داشت، روزى بر کنیز خود خشم کرد، و او را لطمهاى زد، پس از آنکه خشمش فرو نشست، نزد رسول خدا ص شد، و داستان خود را عرضه داشت، رسول خدا ص پرسید وضع کنیزت چگونه است؟ عرضه داشت روزه مىگیرد، و نماز مىخواند، و وضو را نیکو مىگیرد، و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت تو مىدهد، فرمود: اى عبد اللَّه کنیز تو مؤمنه است، عبد اللَّه گفت حال که او را مؤمنه مىدانى به آن خدایى
_که تو را به حق مبعوث فرموده: آزادش مىکنم، و با او ازدواج مىنمایم، و همین کار را کرد، مردم که این را شنیدند او را ملامت کردند، (که تو با کنیزى ازدواج کردى)؟ و این مردم ازدواج با زنان و مردان مشرک را به خاطر اینکه حسب و نسبى معین دارند دوست مىداشتند، خداى تعالى این آیه را فرستاد، و در آن فرمود: (کنیز با ایمان بهتر است از زن آزاد مشرک)
( الدر المنثور ج ۱ ص ۲۵۶٫٫)
تفسیر المیزان
[سوره البقره (۲ :۲۲۱)،۱۴۱۷ ه.ق ،۳۰۹ تا ۳۰۴ )
در مورد جواز و یا عدم جواز نکاح با مشرکین روایتى را در «علل الشّرایع» نقل مىکند:
اوّلًا: عدم جواز نکاح با مشرکین نه به جهت حرمت ذاتى بلکه بواسطه عروض و طروّ مانع است، و آن تأثیر آداب کفر در بلاد مشرکین مىباشد. ثانیاً: اگر چنانچه خود مشرکین داراى نجاست ذاتیّه باشند دیگر چه لزومى دارد که امام علیه السّلام عدم جواز نکاح را بر تأثیر از آداب کفر قرار دهد! زیرا پر واضح است که در صورت نجاست مشرکین قطعاً نکاح با آنان به همان جهاتى که قبلًا ذکر شد حراماست .( تهرانى، سید محمد محسن حسینى، رساله طهارت انسان - ، ۱۴۲۵ ه ق ،۱۰۸)
بنابر فرمایش امیر مؤمنان که مىفرماید: زنهاى بىحجاب که در آخر الزمانند، کافراتند؛ پس از هر حیث باید مسلمین با آنها معاملۀ کفر نمایند؛ از حکم به نجاست بدن و عدم جواز نکاح دایم و غیره از سایر آثار و لوازم کفر؛ جواب آنکه، چه بسا اشخاصند که در اخبار و روایات و همچنین آیات قرآنیه تعبیر شده از آنها به کافر، ولى در دنیا آثار کفر بر آنها بار نشده، مانند منکرین ولایت اهل بیت و معرضین از در خانۀ آل محمّد علیهم السلام و لا سیّما معاندین ایشان؛ و مانند تارکین
( جعفریان، رسول، رسائل حجابیه ، ۱۴۲۸ ه ق ج۲، ۹۴۴)
اولًا: عبارت آنها این است که تزویج با کفار جایز نیست و در بسیار از مواقع خود ظاهر از تزویج، تزویج متعارف که به نحو دوام است مىباشد. در روایات و کلمات فقهاء نیز تزویج انصراف به دائم دارد، حتى مثل مرحوم شیخ طوسى و عدهاى دیگر از فقهاء که متعه را جایز مىدانند در ابتدا پس از آنکه آیات داله بر نهى از ازدواج با اهل کتاب را ذکر مىکنند مىگویند مقتضاى این آیات عدم جواز نکاح با اهل کتاب است.
با توجه به این که عدهاى از بزرگان، بر عدم جواز نکاح با مجوسیه ادعاء اجماع کردهاند که گفتیم مراد آنها ازدواجهاى معمولى و رسمى یعنى ازدواج دائم است نه ازدواج موقّت.ادعاى عدم خلاف بلکه اجماع بر عدم جواز نکاح با اهل کتاب عارضى و احترام نداشتن آنها شده است. (کتاب نکاح (زنجانى)، ج۱۶، ۵۲۸۰ -۵۱۶۱))
۴-۲-۱۱ :قاعده حرثیه النسا ء
ویسلونک عن المحیض قل هواذى فاعتزلوا النساء فى المحیض و لا تقربوهن حتى یطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امرکم اللّه ان اللّه یحب التوبین و یحب المتطهرین .(۲۲۲) نسائکم حرث لکم فاتوا حرثکم انى شئتم و قدموا لانفسکم و اتقوا اللّه و اعلموا انکم ملاقوه و بشر المؤ منین (۲: ۲۲۳ )
ترجمه آیات
از تو از مساءله حیض مى پرسند بگو آن آزارى است براى زنان پس باید که از زنان در حال حیض کناره گیرى کنید و با ایشان نزدیکى جنسى ننمائید تا وقتى که پاک شوند پس همینکه غسل کردند مى توانید آنطور که خدا دستورتان داده با ایشان نزدیکى کنید که خدا مردم تائب را دوست مى دارد و آنهائى را هم که در پى پاک شدن هستند دوست مى دارد.(۲۲۲)
زنان شما کشتزار شمایند از هر طرف خواستید به کشتزار خود درآئید و در صدد پدید آوردن یادگارى و نسلى براى خود برآئید و از خدا پروا کنید و بدانید که شما او را دیدار خواهید کرد و مؤ منین را بشارت ده .(۲۲۳)
ویسئلونک عن المحیض قل هواذى … معناى (محیض ) و (اذى ) و وجه اینکه قرآن محیض را اذى خوانده است
کلمه (محیض ) مانند کلمه (حیض ) مصدر (حاضت المراءه - تحیض ) است ، و معنایش جریان خون معروفى است که صفات مخصوصى دارد، و زنان حائض آن صفات را مى شناسند، و چون این مصدر مختص زنان است لذااسم فاعل آن را مذکر هم مى آورند، و مى گویند زن حائض ، همچنانکه مى گویند زن حامل .
و بنابر آن تفسیرى که کلمه (اذى ) را به معناى ضرر گرفتند، محیض را هم به معناى جمع شدن با زنان در حال حیض گرفته ، و در معناى آیه گفته اند: از تو مى پرسند آیا در چنین حالى جایز است با زنان جمع شد؟ جواب داده شده این عمل ضرر است ، و درست هم هست چون پزشکان گفته اند: طبیعت زن در حال حیض سرگرم پاک کردن رحم ، و آماده کردن آن براى حامله شدن است ، و جماع در این حال نظام این عمل را مختل مى سازد، و به نتیجه این عمل طبیعى یعنى به حمل (و به رحم زن ) صدمه مى زند.
فاعتزلوا النساء فى المحیض ، و لا تقربوهن …
کلمه (اعتزال ) که جمله (فاعتزلوهن ) امر از آن است ، به معناى عزلت گرفتن ، و دورى گزیدن از معاشرت است ، و نیز وقتى گفته مى شود: (عزلت نصیبه )، معنایش این است که من سهم او را مشخص نموده ، و از سایر سهام جدا کردم ، و کنار گذاشتم و کلمه (قرب) در مقابل کلمه (بعد) است ، و این کلمه هم به خودى خود متعدى مى شود، و هم با حرف (من( ، و مراد از اعتزال ترک نزدیکى از محل خون است ، که بیانش خواهد آمد.
حتى یطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امرکم اللّه
کلمه (طهارت - پاکى ) که در مقابلش کلمه (نجاست - پلیدى ) قرار دارد از کلماتى است که معنایش در ملت اسلام دایر است ، و احکام و خواصى براى آنها تشریع شده ، و قسمت عمده اى از مسائل دینى را تشکیل مى دهد، و این دو کلمه به خاطر اینکه بسیار بر سر زبانها است ، حقیقتى شرعى و یا حداقل حقیقت متشرعه اى گردیده است که معناى این دوجور حقیقت در فن اصول بیان شده .
نساوکم حرث لکم ، فاتوا حرثکم انى شئتم
کلمه (حرث ) مصدر و به معناى زراعت است ، و مانند زراعت بر زمینى هم که در آن زراعت مى شود اطلاق مى گردد، هم مى گویند: (این گندمها کشت و زرع فلانى است )، و هم مى گویند: (این زمین زراعت فلانى است )، و کلمه (انى ) از اسماى شرط است ، که مانند کلمه (متى ) در خصوص زمان استعمال مى شود، البته گاهى در مکان هم بکار مى رود همچنانکه در قرآن آمده : (یا مریم انى لک هذا، قالت هو من عند اللّه (حال اگر در آیه مورد بحث به معناى مکان باشد، معنا چنین مى شود (شما به کشتزار خود وارد شوید، از هر محلى که خواستید)، و اگر به معناى زمان باشد معنایش این مى شود ( شما هر وقت خواستید به کشتزار خود بروید.)
معناى آیه (فاتوا حرثکم انى شئتم ) با توجه به کاربرد دو گانه انى در زمان و مکان
و به هر معنا که باشد مى خواهد اطلاق را برساند، مخصوصا با قید (شئتم ) این اطلاق روشن تر به چشم مى خورد، و این همان مانعى است که نمى گذارد جمله (فاتوا حرثکم ) دلالت بر وجوب کند، چون معنا ندارد عملى را واجب کنند و به دنبالش اختیار انجام آن را به خود واگذار نمایند.
این را هم باید بدانیم که آوردن جمله : (زنان شما کشتزار شمایند) قبل از بیان (فاتوا حرثکم ) و نیز تعبیر از زنان براى بار دوم به (کشتزار) خالى از این دلالت نیست ، که مراد توسعه و آزادى دادن در عمل زناشوئى است ، یا از نظر مکان و یا از نظر زمان البته مکانى که زنان انتخاب کنند، نه آنجائى که مردان از زنان انتخاب کنند، حال اگر اطلاق تنها از نظر مکان باشد، دیگر آیه شریفه متعرض اطلاق نیست ، و در نتیجه آیه قبلى که مى فرمود: (فاعتزلوا النساء فى المحیض ) ، و جمله و (لا تقربوهن حتى یطهرن …) تعارضى ندارد و اگر اطلاق آیه تنها از نظر زمان باشد، آن وقت این اطلاق بوسیله محیض تخصیص مى خورد، براى اینکه آیه محیض مشتمل بر کلمه اى است که نمى گذارد آیه بوسیله آیه حرث نسخ شود، و آن کلمه (اذى ) است ، که مى فهماند محیض آزارى است ، و اصلا علت تشریع حرمت نزدیکى با زنان در حیض همین آزار بودن حیض است ، و معلوم است مادام که حیض هست آزار هم هست ، و این نسخ بردار نیست
و نیز علت دیگرى که نمى گذارد نسخ نامبرده صورت بگیرد، این است که آیه محیض دلالت دارد بر اینکه حرمت اجتماع با زنان در حال حیض خود نوعى تطهیر زنان از پلیدى است ،
و خداى سبحان همیشه تطهیر را دوست مى دارد، و بربندگان خود منت مى گذارد، که تطهیرشان کرده مى فرماید: (ما یرید اللّه لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم ، و لیتم نعمته علیکم.
و معلوم است که این معنا قابل نسخ نیست ، و نمى شود آن را با امثال آیه : (نساءکم حرث لکم ، فاتوا حرثکم انى شئتم …) ، مقید کرد چون این آیه اولا مى خواهد آزادى دهد، و علت آزاد شدن مردم با علت تحریم یعنى آزار بودن حیض جمع مى شود، و در نتیجه در برداشتن حرمت کارى نمى تواند بکند، و ثانیا آیه حرث مشتمل بر جمله : (و (قدموا لانفسکم ..( است ، که به خوبى از آن استفاده مى شود که حرث بودن زنان نمى تواند ناسخ آیه محیض باشد، چه بعد از آن آیه نازل شده باشد، و چه قبل از آن (حاصل کلام در معناى جمله ( زنان شما کشتزار شمایند
پس حاصل کلام در معناى آیه این شد که نسبت زنان به جامعه انسانى نسبت کشتزار است به انسان کشت کار، همانطور که کشتزار براى بقاى بذر لازم است ، و اگر نباشد بذرها به کلى نابود مى شود، و دیگر غذائى براى حفظ حیات و ابقاى آن نمى ماند، همچنین اگر زنان نباشند نوع انسانى دوام
نمى یابد، و نسلش قطع مى شود، آرى خداى سبحان تکون و پدید آمدن انسان ، و یا بگو به صورت انسان درآمدن ماده را تنها در رحم مادران قرار داده ، و از سوى دیگر طبیعت مردان را طورى قرار داده که متمایل و منعطف به سوى زنان است با اینکه مقدارى از آن ماده اصلى در خود مردان هم وجود دارد، و در نتیجه میان دو دسته از انسانها مودت و رحمت قرار داده و چون چنین بوده قطعاً غرض از پدید آوردن این جذبه و کشش ، پدید آوردن وسیله اى بوده براى بقاى نوع ، پس دیگر معنا ندارد، آن را مقید به وقتى و یا محلى معین نموده ، از انجام آن در زمانى و مکانى دیگر منع کند، بله مگر آنکه در یک موردى خاص انجام این عمل مزاحم با امرى دیگر شود، امرى که فى نفسه واجب بوده ، و اهمالش جایز نباشد، و با این بیان معناى جمله : (و قدموا لانفسکم ) به خوبى روشن مى شود.
یکى از تفسیرهاى عجیب و غریب استدلالى است که بعضى به جمله (نساوکم حرث لکم