زنده شد بوسه های پنهانی / که شب اندر خیال ما می ریخت
روز، اما کنار یکدیگر / همه از چشم ما حیا می ریخت
آه از آن گفته های عشق آمیز / که به دل بود و در نهان ما را
لیک جز درس و جز کتاب، سخن / خود نمی رفت بر زبان ما را
دیدمت، دیدمت، ولی افسوس / که تو دیگر نه آن چنان بودی
من خزان دیده باغ دردانگیز، / تو خزان دیده باغبان بودی!
پنجه ی غول سرکش ایام / زده بر چهر تو شیاری چند؛
مخمل گیسوی سیاه مرا / دوخته با سپیدی تاری چند
رفته ایام و دیده ی من و تو / هم چنان سوی مقصدی نگران…
وه، چه مقصد، که کس نجسته ورا / زین تکاپو- نه ما و نی دگران
ما که بودیم؟- رهنوردی کور / در گذرگاه، ره گم کرده،
یا به زندان عمر، محبوسی / گردش سال و ماه گم کرده
ما که بودیم؟- رود پر جوشی / پی دریا به جست و جو رفته،
لیک در کام ریگزاری خشک / نیمه ره ناگهان فرو رفته
ما که بودیم؟- شمع پر نوری / شعله افکن به جان خاموشی،
شب به پایان نرفته، سوخته پاک / خفته در ظلمت فراموشی
سال ها رفت و، سال های دگر / باز، چون از کنار هم گذریم،
همچنان خسته از طلب، شاید / سوی مقصود خویش ره نبریم!
(مجموعه اشعار، چلچراغ، تکاپو، صفحه ۲۲۶)
در این شعر، شاعر دیدار اتفاقی دو همبازی کودکی را در گذرگاهی ترسیم می کند و ماحصل این دیدار که پس از سال ها جدایی روی داده است با یاد آوردن خاطرات کودکی است، یادآوری ِخیال پردازی های کودکانه بوسیدن روی یار در خیال و حفظ حیا در واقعیت زندگی، چشم پوشی از گفتگوهای عاشقانه و جایگزین کردن درس و کتاب و سخن گفتن از آن، همه مایه هایی است که موجب حسرت و افسوس زن در این دیدار دیر هنگام می شود:
دیدمت، دیدمت، ولی افسوس
که تو دیگر نه آنچنان بودی
اشاره به گذر روزگار و تغییر حال انسان دارد.تشبیه زن به ‘’ باغ خزان دیده ی درد انگیز'’ که مبین پیری و کهولت است و نیز تشبیه مرد به ‘’ باغبان خزان دیده ‘’ در مصرع:
من خزان دیده باغ درد انگیز
تو خزان دیده باغبان بودی
توضیحی است برای اثبات « سال های جدایی » که گرد پیری به رخ هر دو نشانده است. شاعر در بیان چین و شکن چهرهی یار و سپیدی موی خود حسن تعلیل زیبایی را پرداخته است، او چین و چروک روی یار را حاصل پنجه کشیدن غول سرکش ایام بر رخ او می داند. همچنین تشبیه گیسوی سیاه به مخمل در نرمی و سیاهی و دوختن این مخمل با نخ های سپید از دیگر تصاویر خیال انگیزدر این ابیات است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
سپس گِله از ایامی می کند که سپری شد و ما بدان مقصد که می نگریستیم نرسیدیم؛ نه ما که دیگران نیز به پویه و تلاش بدان نخواهند رسید. سپس به توصیف احوال خودشان می پردازد و با سوال و جواب، خود و یار را به رهنوردی کور توصیف می کند که در گذرگاه ایام ره گم کرده ای را مانند.
تشبیه عمر به زندان و شخص وجودشان را به محبوسان در زندان عمر گرفتار آمده ی ِ گردش روزگار را به سال و ماه گم کرده یا:
ما که بودیم؟- رود پر جوشی
پی دریا به جست و جو رفته،
لیک در کار ریگزاری خشک
نیمه ره ناگهان فرو رفته
شاعر خود و یار خویش را در کودکی و جوانی به رود پُر جوشی مانند کرده که در جستجوی دریا در حرکت بودند و از بد روزگار در نیمه راه به ریگزار ریختند و از ادامهی مسیر بازماندند. و یا تشبیه به شمعی پر نور که در ظلمت خفت و به فراموشی سپرده شد. مجموع مشخصه های بیانی موجود در این شعر است.
باز هم
بیا بیا که به سر، باز هم، هوای تو دارم / به سر هوای تو دارم، به دل وفای تو دارم
مرا سری ست پر از شور و التهاب جوانی / که آرزوی نثارش به خاک پای تو دارم
چو گل نشسته به خون و چون غنچه بسته دهانم / چو لاله بر دل خود، داغ از جفای تو دارم
بلای جان مَنَت آفرید و کرد اسیرم / شکایت از تو ندارم، که از خدای تو دارم
به هجر کرده دلم خو، طمع ز وصل بریدم / که درد عشق تو را خوشتر از دوای تو دارم
به خامشی هوس سوختن، چو شمع نمودم / به زندگی طلب مردن از برای تو دارم
خطا نکردم و کُشتی مرا به تیر نگاهت / عجب ز تیر نشانگیر بی خطای تو دارم
به دام من، دل شیران شرزه بود فتاده، / غزال من! چه شد اکنون که سر به پای تو دارم؟
نکرد رحم به من- گرچه دید تشنه ی وصلم / همیشه این گله زان لعل جان فزای تو دارم
دلم ز غم پُر و جامم ز باده، جای تو خالی / که بنگری که چه هم صحبتی به جای تو دارم!
به پیشت ارچه خموشم، ولیکن از تو چه پنهان / که با خیال تو گفتار در خفای تو دارم…
(مجموعه اشعار، جای پا، بازهم، صفحه ۱۵۸)
این غزل سیمین غزل عاشقانهی گلایه آمیزی است از ایام هجران و طلب بازگشت محبوب است. می توان گفت شکوایی عاشقانه از ایام فراق نزد خداست به شهادت این بیت:
بلای جان منت آفرید و کرد اسیرم
شکایت از تو ندارم، که از خدای تو دارم
تشبیه خویشتن به گلی در خون نشسته و غنچه ای دهان بسته و نیز تشبیه دل به لاله از حیث خونین بودن و داغ بر دل داشتن از جفای یار، تشبیه نگاه محبوب به تیر در نشان گیری و خطا ناپذیری، تشبیه خود به دام در فریبندگی و دلربایی، آوردن ترکیب « شیران شرزه » به استعاره از مردان، تشبیه یار به غزال در رمندگی و گریزپایی، آوردن ترکیب « لعل جانفزا » به استعاره از لب همه مشخصات بیانی موجود در این غزل است.